معرفی و دانلود کتاب قرمزی: داستان (واقعا) واقعی شنل قرمزی

معرفی کتاب قرمزی: داستان (واقعا) واقعی شنل قرمزی

لیسل شرتلیف، نویسنده‌ی محبوب ادبیات کودک و نوجوان، در کتاب قرمزی: داستان (واقعا) واقعی شنل قرمزی، ماجرایی کاملاً متفاوت و جالب از افسانه‌ی قدیمی شنل قرمزی را برایتان روایت خواهد کرد. مادربزرگ شنل قرمزی به بستر بیماری افتاده و پدر و مادرش در شهری دیگر هستند. حالا این شنل قرمزی است که باید به‌تنهایی فکری برای نجات مامان‌بزرگ پیدا کند. تنها راه چاره، استفاده از جادوی ویژه است! اما یک مشکل وجود دارد: اینکه شنل قرمزی واقعاً از جادو می‌ترسد.

درباره‌‌ی کتاب قرمزی: داستان (واقعا) واقعی شنل قرمزی

همگی داستان قدیمی و دل‌نشین شنل قرمزی را شنیده‌ایم. دختر کوچکی که با سبد میوه و شیرینی، و با شنل قرمز خود راهی خانه‌ی مادربزرگ بیمار می‌شود تا این‌که گرگ بدجنس در گوشه‌ای از جنگل برای شکار او کمین می‌کند. همین‌جا دست نگه دارید! لیسل شرتلیف (Liesl Shurtliff)، نویسنده‌ی کتاب قرمزی: داستان (واقعا) واقعی شنل قرمزی (Red: The True Story of Red Riding Hood)، قرار است داستان کاملاً متفاوتی از آن‌چه تا‌به‌حال شنیده‌اید تعریف کند. در این‌ ماجرا، دیگر موضوع تنها گرگ مکار نیست. اصلاً شنل قرمزی ترسی از گرگ نا‌به‌کار ندارد. اما آیا دردسر‌های او به همین‌جا ختم می‌شوند؟

شنل قرمزی شجاع‌تر از آن است که تصورش را می‌کنید. هیچ‌چیز تاکنون این دختر قوی و باهوش را از پا نیانداخته. با‌این‌وجود، شنل قرمزی تنها یک ترس بزرگ دارد. او که نوه‌ی بزرگ‌ترین جادوگر شهر است، هیچ استعدادی در جادوگری ندارد. شنل قرمزی هر وقت دست به کارهای جادویی می‌زند، یک بلای بزرگ بر سر خودش یا دیگران می‌آورد. دیگران ترجیح می‌دهند شنل قرمزی هر کاری بکند جز آن که دستش به جادو بخورد. با‌این‌وجود، یک‌روز ماجرای متفاوتی رخ می‌دهد. پدر و مادر شنل قرمزی به مسافرت رفته‌اند. او که تنها در خانه مانده، خیلی زود خبردار می‌شود جان مادربزرگ عزیزش در خطر است و به بستر بیماری افتاده. شنل قرمزی چاره‌ای ندارد جز آن‌که برای کمک به مادربزرگش عجله کند. در همین حین است که می‌فهمد برای کمک، یک راه بیشتر نمانده و آن هم استفاده از قدرت جادویی‌ست. اما شنل قرمزی چطور قرار است از این دردسر بیرون بیاید؟ او چطور می‌تواند با بزرگ‌ترین ترس خود رو‌به‌رو شود؟

کتاب قرمزی: داستان (واقعا) واقعی شنل قرمزی، روایتی کودکانه با لحنی گرم و دل‌پذیر است. لیسل شرتلیف از رویارویی با ترس‌ها می‌گوید. هر کسی ممکن است در زندگی ترس‌هایی داشته باشد، حتی اگر آن شخص قهرمان داستان‌های جادویی به شمار بیاید. بااین‌اوصاف، چطور باید با ترس‌های خود روبه‌رو شویم؟ چطور از پس آن‌ها بربیاییم و چهره‌ی جدیدی از خود نشان دهیم؟ شنل قرمزی برایمان تعریف خواهد کرد. این کتاب نخستین بار در سال 2016 وارد بازار کتاب شد و نسخه‌ی فارسی آن نیز به کوشش نشر پرتقال و با ترجمه‌ی حورا نقی‌زاده به علاقه‌مندان داستان‌های فانتزی ارائه شد.

نکوداشت‌های کتاب قرمزی: داستان (واقعا) واقعی شنل قرمزی

• پرجنب‌وجوش و پر از امید! جذابیت نگارش لیسل شرتلیف در این است که چگونه داستان خود را به ارزش‌های انسانی می‌آمیزد. (Shelf Awareness)
• افسانه‌های لیسل شرتلیف پر از شوخ‌طبعی و تخیل ناب هستند و در هر پیچشی ایجاد شگفتی می‌کنند. (کارولین کارلسون، نویسنده)
• آنچه در این داستان بسیار دل‌چسب است، چگونگی رشد شخصیت‌های داستان در کنار هم و شجاعت آنهاست. (نقد ادبی Kirkus)
• این داستان یک سرگرمی هوشمندانه برای طرفداران آثار کلاسیک به حساب می‌آید. (مجله‌ی کتاب‌خانه‌ی مدرسه)

کتاب قرمزی: داستان (واقعا) واقعی شنل قرمزی برای چه کسانی مناسب است؟

کتاب حاضر برای مطالعه‌ی کودکان 7 تا 12‌ساله‌ی مشتاق داستان‌های ماجراجویانه، روایت‌های فانتزی و تخیلی پیشنهاد می‌شود.

با لیسل شرتلیف بیشتر آشنا شویم

لیسل شرتلیف، نویسنده‌ی محبوب ادبیات کودک و نوجوان، در آمریکا به دنیا آمده و تحصیلات خود را در دانشگاه بریگام یانگ در رشته‌ی موسیقی، رقص و تئاتر گذرانده است. او با انتشار کتاب اولش نظرات مثبتی را به سمت خود جلب کرد. همان زمان بود که شرتلیف جایزه‌ی کتاب کودک IRA را به دست آورد و نقدی ستاره‌دار از مجله‌ی Kirkus دریافت کرد؛ نقدی که اثرش را «به‌خوبی طلا» توصیف نمود. عمده‌ی شهرت او مدیون بازنویسی و اقتباس از داستان‌های قدیمی از جمله جک و لوبیای سحرآمیز و همچنین شنل‌ قرمزی است.

شرتلیف اکنون با خانواده‌اش در شیکاگو زندگی می‌کند و همچنان به نوشتن داستان‌های جذاب برای کودکان و نوجوانان ادامه می‌دهد.

در بخشی از کتاب قرمزی می‌خوانیم

تا جایی که می‌توانستم سریع راه می‌رفتم؛ طلایی هم جست‌و‌خیزکنان کنارم می‌آمد و صدای پاهایش را می‌شنیدم. بدون مسیرم، احساس می‌کردم بی‌حفاظ و در معرض خطرم. قلبم به‌تندی قلب خرگوش می‌زد. مثل خرگوش هم ترسو شده بودم و با هر صدا و جنبشی در جنگل، از جا می‌پریدم. حضور طلایی مثل ازدحام پشه‌ها بود. هر حرف یا هر حرکت کوچکش مثل رد نیش پشه، خارش‌آور بود و از فر موهایش داشتم سرگیجه می‌گرفتم. فر موهایش از ملخ‌ها هم تندتر بالاوپایین می‌پریدند. دلم می‌خواست تبری بردارم و همه‌ی موهایش را ببُرم؛ شاید هم سرش را. این‌طوری بهتر می‌شد. ولی شرط می‌بندم حتی اگر سرش را هم قطع می‌کردم، به وراجی ادامه می‌داد.

«خب معلومه که مامانی اسمم رو گذاشت طلایی که کلی طلا پیدا کنم و تا یه مدت هم واقعاً می‌تونستم. انگار می‌تونستم طلای لابه‌لای سنگ‌ها رو بو بکشم و مامانی و بابایی خیلی بهم افتخار می‌کردن. حالا دیگه توی کوهستان، طلا پیدا نمی‌شه، ولی من می‌تونم چیزهای طلایی دیگه‌ رو، مثل گل‌های زرد و عسل، احساس کنم. برای همین، برعکس چیزی که بعضی از مردم فکر می‌کنن، کاملاً هم بی‌مصرف نشده‌ام.» آه کشید. تصور کردم دارد به پسری فکر می‌کند که می‌خواهد معجون را ببرد و به او بدهد.

نور روز رفت و هوا سرد شد. اگر مسیرم را داشتم، می‌توانستم در تاریکی به حرکت ادامه بدهم. ولی بدون آن، ممکن بود خرس‌ها، شیرهای کوهی و گرگ‌ها به من حمله کنند. گفتم: «بهتره شب رو اینجا بمونیم. داره تاریک می‌شه.» طلایی گفت: «آهان، آره البته.» نگاهی به اطراف انداخت. «کجا بمونیم؟ این نزدیکی‌ها مسافرخونه پیدا می‌شه؟ به نظرت شام هم دارن؟ خیلی گرسنه‌ا‌م. اگه یه تخت گرم‌و‌نرم هم داشته باشن، دیگه عالی می‌شه.»

فهرست مطالب کتاب

فصل اول: اشتباهات جادویی
فصل دوم: مسیر داخل جنگل
فصل سوم: مامان‌بزرگ‌گرگه
فصل چهارم: کادوی قرمز
فصل پنجم: نوشداروی نادر
فصل ششم: دختری فضول با موهای فرِ طلایی
فصل هفتم: از ریش
فصل هشتم: خواسته‌ی قلبی
فصل نهم: گرگ در جنگل
فصل دهم: آرزوهای طلایی
فصل یازدهم: پیچ جاده
فصل دوازدهم: چاه، شهد و جادوگر
فصل سیزدهم: خاطرات گم‌شده
فصل چهاردهم: بیا
فصل پانزدهم: شنا با اشباح
فصل شانزدهم: مامان‌بزرگ‌گرگی
فصل هفدهم: گودال کوتوله‌ها
فصل هجدهم: زیادی گرم، زیادی سرد، درست به‌اندازه
فصل نوزدهم: گل‌های رز قرمزند و گارگویل‌ها واقعی
فصل بیستم: ضیافت دیو
فصل بیست‌ویکم: قصر پرنکستر
فصل بیست‌و‌دوم: سرنوشت دیوسرشت
فصل بیست‌وسوم: دلبرِ درون آینه
فصل بیست‌و‌چهارم: جایگاه قلب
فصل بیست‌و‌پنجم: طلسم قرمز
فصل بیست‌وششم: سرنوشت مامان‌بزرگ
فصل آخر: ادامه می‌دهیم و ادامه می‌دهیم و ادامه می‌دهیم
یادداشت نویسنده
سپاسگزاری