معرفی و دانلود کتاب معمای دیوانه‌ی کله آبی

معرفی کتاب معمای دیوانه‌ی کله آبی

مهدی رجبی در کتاب معمای دیوانه‌ی کله آبی، داستان پیرمرد عجیبی با موهای بلند آبی را روایت می‌کند که همه فکر می‌کنند دیوانه است. پیرمرد همیشه روی تخته سنگی می‌نشیند و بی‌آنکه قطره آبی بنوشد یا غذایی بخورد، به این فکر می‌کند که این همه سنگ بزرگی که در روستایشان وجود دارد، از کجا آمده است...

درباره‌ی کتاب معمای دیوانه‌ی کله‌آبی

روستای سمودو جای عجیبی است؛ تقریباً می‌شود گفت که بیابانی بی‌آب‌وعلف است و درخت و گیاه آن‌چنانی ندارد. به‌جایش، کلی سنگ سیاه بزرگ و کوچک در آن هست که کسی نمی‌داند چطور پایشان به آن‌جا رسیده است. این سوال، یعنی همین که «این سنگ‌ها از کجا آمده‌اند؟» همیشه در سر پیرمرد کله‌آبی، که همه او را «دیوانه‌ی کله‌آبی» صدا می‌زنند می‌چرخد و پاسخی برایش پیدا نمی‌کند. دیوانه‌ی کله‌آبی، شخصیت اصلی کتاب حاضر نوشته‌ی مهدی رجبی است.

مردم روستای سمودو هم به عجیبی طبیعتش هستند. همه دست‌وپاهایی لاغر و استخوانی دارند، اما از آن طرف شکم‌هایشان بسیار بزرگ و برجسته است. آن‌ها اهل فکر کردن نیستند. هیچ‌وقت سوالی در سرشان شکل نمی‌گیرد و برای همین هم، میلی به جستجو و فکر کردن و پیدا کردن پاسخ ندارند. شاید برای همین هم هست که همه پیرمرد مو آبی را دیوانه صدا می‌کنند، چون در نظرشان فکر کردن مداوم به سوالی مثل «این سنگ‌ها از کجا آمده‌اند؟» هیچ اهمیت و فایده‌ای ندارد. آن‌ها همیشه در جواب سوال پیرمرد، او را دست می‌اندازند و می‌گویند «این سنگ‌ها را کسی اینجا کاشته و حالا سبز شده‌اند!»

روزی در سمودو اتفاق عجیبی می‌افتد. حیوانی پا به روستا می‌گذارد که نظیرش را در این دنیا، هیچ‌کس ندیده است. این حیوان، اسبی حنایی با پنج پاست. بدنش به اندازه‌ی دو اسب معمولی طول دارد و چنان با آن پای اضافه می‌تازد که دهان همه باز می‌ماند. وقتی اسب به روستا می‌آید، همه با تعجب به دورش جمع می‌شوند. همه می‌خواهند صاحب اسب را پیدا کنند تا پول آب و علفی که اسب در روستایشان خورده را از او بگیرند، اما به نظر می‌رسد که اسب، هیچ صاحبی ندارد. در این میان تنها دیوانه‌ی کله‌آبی است که می‌داند این اسب، موجودی خاص و افسانه‌ای است که برایشان برکت می‌آورد...

کتاب معمای دیوانه‌ی کله‌آبی کاری از انتشارات پرنده‌ی آبی است.

کتاب معمای دیوانه‌ی کله‌آبی برای چه کسانی مناسب است؟

این کتاب را به کودکان 9 تا 12 ساله که طرفدار قصه‌های تخیلی هستند پیشنهاد می‌کنیم.

در بخشی از کتاب معمای دیوانه‌ی کله آبی می‌خوانیم

اما دیوانه‌ی کله‌آبی از روی سنگ بزرگ پایین نیامد. هیچ‌کس تا حالا ندیده بود که حتی برای یک لحظه از بالای سنگ بزرگ پایین بیاید. برای همه مایه‌ی تعجب بود که او چگونه بدون آب و غذا روزگار می‌گذراند! همیشه همان بالا می‌نشست و از هرکس که رد می‌شد می‌پرسید: «می‌دانی این سنگ‌ها از کجا به سمودو آمده‌اند؟» دیگر همه اخلاقش را می‌دانستند و در جوابش می‌گفتند: «یکی آن‌ها را اینجا کاشته است. حالا سبز شده‌اند.» دیوانه‌ی کله‌آبی هم فوری جواب می‌داد: «فکر کردی من دیوانه‌ام؟ مگر می‌شود سنگ را توی زمین کاشت؟ سنگ که گندم نیست. فقط سنگ است.»