معرفی و دانلود رایگان کتاب قارچ طلایی

معرفی کتاب قارچ طلایی

اگر یک روز به قارچ طلایی برخورد کردی باید آرزویی کنی که هیچ کس به ذهنش نرسیده باشد، وگرنه تو هم اسیر دنیای آرزوها می‌شوی. کتاب قارچ طلایی به قلم ارکیده نمازی داستانی فانتزی و هیجان‌انگیز درباره‌ی سفر یک پسربچه به نام الیور به دنیای آرزوهاست؛ دنیایی که خواهرش آیسو و بچه‌های دیگر را در خودش زندانی کرده است.

درباره‌ی کتاب قارچ طلایی

در دنیایی متفاوت از دنیای کسل‌کننده‌ی ما، جهان بزرگی با عجایب و خطراتش وجود دارد که آیسو را به سمت خودش کشیده است. اگر کسی قارچ طلایی را پیدا کند، آن را بچیند و تا قبل از تاریکی آرزویی بکند به آرزویش خواهد رسید اما اگر برای بار دوم چنین کاری انجام دهد، اسم آدم‌های قبلی را می‌بیند و پرنده‌ی طلایی محافظ قارچ از آسمان پیدایش می‌شود و او را برای همیشه به دنیای آرزوها می‌برد.

کتاب قارچ طلایی، نوشته‌ی ارکیده نمازی اثری است که ما را به دنیایی سرشار از تخیل و هیجان فرو می‌برد. الیور، راوی داستان، پسربچه‌ای است که می‌خواهد خواهرش آیسو را پیدا کند. دنیای خیالی ما علاوه بر آنچه گفتیم، یک شرط دیگر هم دارد، اگر قارچ طلایی را در کریسمس پیدا کنی، باید معمای یک وصیت‌نامه را هم حل کنی تا بتوانی از اتاق اسیران کریسمس نجات پیدا کنی. الیور می‌خواهد خودش را به دام این معما بیندازد تا خواهرش را از اسارت نجات دهد.

راوی داستان فانتزی قارچ طلایی در این سفر پرماجرا با بچه‌های دیگری هم روبه‌رو می‌شود که اسیر این دنیای جادویی شده‌اند. آن‌ها در دنیایی پر از حیوانات عجیب و غریب با رازهایی روبه‌رو می‌شوند که برای حل کردنش به شجاعت و همکاری با یکدیگر نیاز دارند. ارکیده نمازی این داستان پرهیجان نوجوان را با نثری پرانرژی و بامزه همراه کرده که بچه‌ها را به یک دنیای جادویی می‌برد. کتاب قارچ طلایی، به همت انتشارات پر به دست خوانندگان رسیده است.

کتاب قارچ طلایی برای شما مناسب است اگر

• نوجوانی هستید که می‌خواهید یک داستان هیجان‌انگیز و بامزه بخوانید.
• داستان‌هایی که دنیایی خیالی و غیرقابل‌پیش‌بینی را به تصویر می‌کشند برای شما جالب است.

در بخشی از کتاب قارچ طلایی می‌خوانیم

خیلی راه رفتیم تا به پرنده‌ی طلایی رسیدیم. ویژگی‌های پرنده‌ی طلایی شامل: بزرگ، زیبا از نوع ترسناک و با حال و رنگ طلایی بود. حتی قوز دماغش هم یک نقطه‌ی طلایی داشت. پرنده‌ی طلایی عاشق مربای هویج و چیپس پیاز و جعفری بود. برخلاف تصور ما پرنده‌ی طلایی خیلی باحال بود.

سلام پرنده‌ی طلایی: من لیندا هستم و این هم دوستانم هِنری، جک، جیم و اُلیور هستند ما دنبال اِمری هستیم. می‌شه لطفاً ما را پیش آن ببری؟

پرنده‌ی طلایی اشاره کرد بپرید بالا، روی آن سوار شدیم، به هِنری گفتم می‌خواهی تو وسط بشینی، نه اصلاً من نمی‌ترسم، من هم با آن شرط بستم که اگر ترسید و جیغ زد، آب‌نباتش را به من بدهد. هِنری روی دُم پرنده‌ی طلایی نشست. من وسط، لیندا جلو و جیم و جک هم کنار هم نشستند. پرنده‌ی طلایی جلوتر رفت و همچنین بالاتر، به او گفتم: امکان دارد یک دقیقه بالای ابرها بروید من همیشه دوست داشتم بدانم بالای ابرها چه خبر هست. قبول کرد و رفت بالای بالای ابرها. از آن تشکر کردم. بالای ابرها خیلی خوب بود. خلوت حتی یک پرنده‌ هم پر نمی‌زد. وقتی از بالای ابرها به پایین رفتیم کمی جلوتر پرنده‌ی طلایی به پایین آمد. آن موقع بود که هِنری جیغ بنفشش را رونمایی کرد. جوری که اِمری یک متر به بالا پرید و برگشت و سرش به درخت خورد و تقریباً یک متر آن‌طرف‌تر از زمین بلند شد. تنها کسی که در آن موقعیت می‌خندید من بودم چون توانستم صاحب آب‌نبات ماری هفت‌رنگ بشوم ولی هِنری با نامردی دوباره جرزنی کرد و گفت: چون من گفتم به بالای ابرها برویم ترسیده، دلیل قانع‌کننده‌ای نبود ولی من هم زیاد به اون گیر ندادم چون خودم از اول می‌دانستم که آن آب‌نباتش را به من نمی‌دهد.