معرفی و دانلود کتاب غریبه‌های قریب

معرفی کتاب غریبه‌های قریب

کتاب غریبه‌های قریب به قلم حوری سیدابوالقاسم، مجموعه‌ای از داستان‌های کوتاه، دلنوشته و اشعار عاشقانه است که با بیانی دلنشین به رشته‌ی تحریر درآمده.

غریبه‌های قریب، بیان ساده‌ی زندگی آدم‌های نا‌آشنایی است که، برخی خاطرات مشترک میان همه‌ی نسل‌ها را زنده می‌کند. طوری که انگار این سرنوشت‌ها و آدم‌ها را پیش از این، در جایی از زندگی دیده‌ایم...

در بخشی از کتاب غریبه‌های قریب می‌خوانیم:

آقای رسایی مدیرعامل یک کارخانه‌ی بزرگ اتومبیل‌سازی بود که همیشه با نگهبانان شیفت شب کارخانه‌اش مشکل داشت. علیرغم‌ تذکر‌های مکرر او، هیچ‌کدام از نگهبانان، توانایی کامل بیدار ماندن در ساعات مربوط به شیفت‌شان را نداشتند. این اواخر، به خاطر عدم کنترل مناسب آن‌ها، کارگران یا دستگاه‌ها دچار حوادث زیادی شده بودند، که آقای مدیر را حسابی مستاصل و کلافه کرده بود. سرانجام، تصمیم نهایی خود را گرفت و در یک اقدام کاملاً شوک‌برانگیز، با وجود مخالفت مشاورین و معاون کارخانه، عذر تک تک نگهبانان شیفت شب را خواست. بلافاصله آگهی بزرگ و رنگی‌ای هم در چند روزنامه‌ی سراسری، جهت استخدام سر ناظرِ شیفتِ شب، چاپ کرد.

صبح روز شنبه، سالن انتظار، پر از کسانی بود که برای این کار داوطلب شده بودند. مصاحبه‌ها از ساعت هفت صبح، توسط آقای رسایی شروع شد. اما هرکس تنها مدتِ کوتاهی در اتاق می‌ماند و سپس با صورتی در هم، که حاکی از عدمِ پذیرشش در این شغل بود، از درب خارج می‌شد. معاون و مشاورینِ کارخانه، خسته از پیش‌بینیِ عاقبتِ کار، در اتاقِ کنفرانس جمع شده بودند. نزدیکی‌های ظهر بود و مصاحبه‌ها همچنان ادامه داشت. سرانجام آقای مدیر، با مردی ریزنقش و لاغر اندام، با لبخندی از سرِ رضا، از دربِ اتاق خارج شد. با صدایی قدرتمند رو به باقیِ نفرات کرد و گفت: مصاحبه پایان یافت. از حضورِ تک تک شما عزیزان سپاسگزارم...

همهمه‌ای در سالنِ انتظار به راه افتاد. معاون و مشاورین از اتاق کنفرانس خارج و با تعجب به فردِ مذکور خیره شدند. وقتی سالن از جمعیت خالی شد، آقای رسایی که ایهام را در چشمانِ کارمندانش می‌دید، گفت: ایشان آقای صابری هستند. سر ناظرِ نگهبانانِ شیفتِ شب. دوستِ عزیزمان از بیماریِ عدمِ توانایی در خوابیدن رنج می‌برند! لطفاً ایشان را به قسمتِ امورِ اداری جهتِ تنظیمِ قراردادِ کاری، راهنمایی کنید.

پس از ادای این جملات، به سمتِ اتاقش به راه افتاد. ناگهان ایستاد و خطاب به معاونش گفت: راستی، به تمامِ نگهبانانِ سابق اطلاع دهید که دوباره از امشب به کارشان برگردند.

فهرست مطالب کتاب

دفتر اول: داستان کوتاه
زندگیِ اجاره‌ای
داوودی‌های سپید
شمعدانی که شکست
تاخیر
شش منهای یک
پناه
هنوز به یادت هستم...
آلودگیِ دوست‌داشتنی
نگهبان شیفت شب
صبح شده!
دفتر دوم: دلنوشته، شعر
عشقِ اول
دنیای پسرانه
آرزوها
باتریِ زاپاس
گنجینه
آدم‌های باوفا
قلم
فرهنگِ سوخته
او
من...
تو...