معرفی و دانلود کتاب عشق در برزخ دیوانگان

معرفی کتاب عشق در برزخ دیوانگان

داستان‌های عاشقانه همیشه پرسوزوگداز هستند، مخصوصاً اگر آن عشق در برزخی میان دیوانگان شعله بگیرد! کتاب عشق در برزخ دیوانگان، نوشته‌ی نویسنده‌ی خوش‌نام ایرانی حوریه موقعی، روایت زندگی روان‌پزشکی به نام «فرهاد» است که از کودکی با مادری مبتلا به افسردگی روزگار گذرانده. او اکنون تصمیم گرفته در آخرین سال‌های زندگی مادرش همراه او راهی بیمارستان اعصاب و روان شود تا شاید بتواند از هاله‌ی موهوم و سیاهی که سال‌ها به سینه‌اش چنگ می‌زند، سردربیاورد.

درباره‌‌ی کتاب عشق در برزخ دیوانگان

در پشت دیوار‌های بیمارستان اعصاب و روان چه می‌گذرد؟ آیا آن‌چه در دل بیمار اعصاب و روان می‌گذرد، با آن‌چه به چشم ما می‌رسد یکی است؟ حوریه موقعی در رمان جذاب خود یعنی عشق در برزخ دیوانگان سوژه‌ای متفاوت و پرکشش را دست‌مایه‌ی داستان عاشقانه‌ی خود قرار داده.

فرهاد از کودکی شاهد افت‌وخیز‌های روحی مادر عزیز خود بود؛ مادری که از دانش و کمال چیزی کم نداشت و شعر‌های «فروغ فرخ‌زاد» را از بر می‌خواند؛ اما گاهی همین مادر پرشور و زندگی، همین مادر که در رویاهای فرهاد همچون یک ایزدبانوی بزرگ بود، به «فصل سرد» دچار می‌شد و شب و روز در کنجی از اتاق، غمگین و خموده به گوشه‌ای خیره باقی می‌ماند. روزگار کودکی و نوجوانی فرهاد با همین سردی و گرمی‌ها و با اختلافاتی همیشگی و حل‌ناشدنی میان پدر و مادرش پیش می‌رفت. اکنون خود فرهاد نیز به مرد عاقل و بزرگی تبدیل شده بود؛ مردی که بیش از هرزمانی خود را به احساسات درونی مادرش و پریشان‌احوالی‌های او نزدیک می‌دید. شاید به‌خاطر همین بود که پای مرد داستان عشق در برزخ دیوانگان، خواسته و ناخواسته به دنیای بیماران روانی باز شد؛ دنیایی که در ظاهر ناشناخته و گاهی ترسناک به‌نظر می‌آمد اما در باطن به او نزدیک بود.

فرهاد در رشته‌ی روان‌پزشکی تحصیلات خود را به پایان رساند و وقتی مادر به آخرین سال‌های زندگی نزدیک می‌شد، تصمیم گرفت همراه با او و در ظاهر به نام یک بیمار بستری راهی بیمارستان روانی شود. گرچه قهرمان داستان عشق در برزخ دیوانگان، قصد خود از این کار را تحقیقات مفصل بر روی بیماران اعصاب و روان می‌دانست، اما شاید می‌خواست در اعماق وجود خود همان نقطه‌ی تاریکی را که سال‌ها به دنبالش می‌گشت کشف کند و آن را در جایی میان عالم دیوانگان بیاید. اما ورود فرهاد به بیمارستان اعصاب و روان، و آشنایی او با بیماران مختلف، داستان‌های غریبی برای او به همراه خواهد داشت؛ داستان‌هایی که همچون حضور در عالمی برزخی فرهاد را هرلحظه بیشتر به درون خود می‌کشید.

این کتاب با تلاش نشر هنر پارینه به دست مخاطبان رسیده است.

کتاب عشق در برزخ دیوانگان برای چه کسانی مناسب است؟

این رمان جذاب و خواندنی را به دوست‌داران داستان‌های بلند فارسی و ادبیات داستانی معاصر پیشنهاد می‌کنیم.

در بخشی از کتاب عشق در برزخ دیوانگان می‌خوانیم

زمانی که نوجوان بودم، متوجه شروع مشکلات و مشاجراتی بین پدر و مادرم شدم. مادرم به‌هیچ‌وجه اجازه نمی‌داد من به کنه موضوع پی ببرم و در جریان آنچه بین آن‌ها رخ می‌دهد قرار بگیرم. علت اختلاف هرچه بود، باعث وخیم‌تر شدن احوالات روحی مادرم شد. عموی بزرگم که در کانادا زندگی می‌کرد و صمیمیت زیادی با پدرم داشت، پس از شنیدن خبر بستری شدن مادرم در بیمارستان اعصاب و روان، به ایران آمد. فکر می‌کردم، آمدنش باعث خاتمه یافتن اختلافات والدینم می‌شود ولی‌چنین نشد و او پس از صلاح‌ و‌مصلحت با پدر‌بزرگم، ترتیب رفتن من و مادرم را به کانادا داد. آن زمان، چهارده سال داشتم. آن جا مدتی در خانۀ عمویم که متأهل بود و یک دختر هم داشت، ماندیم. سپس، او با پولی که پدربزرگم فرستاد، آپارتمان کوچکی در نزدیکی خانۀ خودش برایمان خرید و ما به آن جا نقل‌مکان کردیم.

البته، خودش یک روز در میان به ما سر می‌زد و به‌ همۀ اموراتمان رسیدگی می‌کرد. عمویم مردی باغیرت و لوطی‌مآب بود و من بسیار دوستش داشتم. زندگی ما با مراقبت‌ها و رسیدگی‌های مهربانانۀ او ادامه داشت تا بالاخره دیپلم گرفتم و مطابق عهدی که با خود بسته بودم، روان‌پزشکی خواندم. در تمام این سال‌ها، روال زندگی مادرم چنین بود که مدتی با حال بد در خانه و مدتی با حال بدتر در تیمارستان بستری بود. فکر می‌کردم، حال که روان‌پزشکم و از طرفی نزدیکی روحی زیادی با او دارم، می‌توانم وارد دنیایش شوم؛ دنیایی که به‌درستی نمی‌شناختمش، فقط مطمئن بودم که بسیار تاریک و سرد است. ادامۀ درمان او را خودم برعهده گرفتم اما واقعیت این بود که نمی‌توانستم کمک زیادی برای بهبود حالش بکنم. می‌دانستم از جمله بیمارانی است که درنتیجۀ ارث و ژنتیک یا اختلال هورمون‌ها به این وضع دچار نشده است، بلکه به‌دلیل شرایط ناگوار زندگی و حادثه‌های تلخی که درگذشته‌های‌ دور و دوران بچگی برایش رخ داده‌اند و همه را در ذهن و دل کوچک و کم‌توان خود نگه داشته و همیشه با خود حمل کرده و بیرون نریخته، به این وضع دچار شده است.