معرفی و دانلود کتاب عروسک یک چشم

معرفی کتاب عروسک یک چشم

نظرتان راجع به پیدا کردن یک صندوقچه گنج چیست؟ جیمز پریلر در کتاب عروسک یک چشم از مجموعه قصه‌های ترسناک، داستان هیجان‌انگیز خواهر و برادری را تعریف می‌کند که همیشه به دنبال گنج می‌گردند و روزی با چیزی عجیب روبرو می‌شوند.

درباره کتاب عروسک یک چشم (One eyed doll):

مالیک و تیانا بچه‌های خانواده رایس هستند. این خواهر و برادر همیشه با یکدیگر بازی می‌کنند و با کنجکاوی به همه جا سرک می‌کشند تا بتوانند به آرزوی همیشگی‌شان برسند که آن هم پیدا کردن گنج است. آن‌ها هیچ‌وقت موفق نشدند به گنجی واقعی دست یابند و مدام از زیر خاک بطری‌های خالی، توپ گلف و وسایل به دردنخور پیدا می‌کردند.

اما یک روز تیانا خواهر کوچک مالیک، بدون اجازه به خانه‌ی قدیمی و متروکی می‌رود. خانه‌ای که همه از آن می‌ترسند و هشدار داده‌اند که هیچ‌کس نباید به آن‌جا پا بگذارد. مالیک به خواهرش می‌گوید که باید هرچه سریع‌تر آن محل را ترک کنند. اما تیانا زیر خاک یک وسیله چوبی پیدا کرده است که کنجکاوی هردوشان را برمی‌انگیزد. اما آن وسیله چه می‌تواند باشد؟

کتاب عروسک یک چشم برای چه کسانی مناسب است؟

این کتاب جذاب به کودکان7 تا 12 ساله‌ی علاقمند به داستان‌های ترسناک پیشنهاد می‌شود.

با جیمز پریلر بیشتر آشنا شویم:

این نویسنده پس از آن‌که با عنوان شغلی کپی‌رایتر مشغول به کار شد، با نویسندگان کودک زیادی آشنایی پیدا کرد. او در نهایت به این کار علاقه پیدا کرد و تصمیم به نوشتن گرفت. جیمز پریلر (James Preller) که تنها برای رده سنی کودک و نوجوان کتاب می‌نویسد، آثارش بارها وارد فهرست کتاب‌های برتر انجمن کتاب‌خانه‌های آمریکا شده و جایزه یالسا را هم دریافت کرده است.

در بخشی از کتاب عروسک یک چشم می‌خوانیم:

بچه‌های خانواده‌ی رایس، مالیک و تیانا، بیش‌تر وقت‌ها گنج‌بازی می‌کردند؛ به‌خصوص روزهای داغ تابستان. آن‌ها هیچ‌وقت یک گنج واقعی پیدا نمی‌کردند، اما این باعث نمی‌شد لحظه‌ای دست از تلاش کردن بردارند. بعضی روزها چیزهایی مثل توپ گلف، سنگ‌های عجیب‌وغریب و بطری‌ کهنه گیرشان می‌آمد. بیش‌تر وقت‌ها هم این بازی بهانه‌ای بود برای گشت‌وگذار زیر سایه‌ی درختان، در دلِ جنگل. فکر می‌کردند این بازی بهترین راهِ خلاص شدن از شرِ گرمای جهنمی است و همین‌طور چیزهای دیگری که شما نمی‌دانید. مالیک همیشه می‌گفت: «اگه دنبال گنج نگردیم، هیچ‌وقت پیدا نمی‌شه.»

مالیک ده‌ ساله بود پسری مسئولیت‌پذیر، جدی، با دندان‌های سفید و سالم و دست‌هایی همیشه تمیز. پسری که همیشه هوای خواهر کوچک‌ترِ شیطانش را داشت و نمی‌گذاشت آسیبی به او برسد. این کار برای مالیک زحمتی نداشت. شاید خودش یک روز برایتان بگوید چه‌قدر شیفته‌ی آن موهای فرفری سیاه و بازوهای لاغر بود و ورجه‌ورجه کردن‌های تیانا در اتاق‌های خانه‌شان، با آن لباس‌ زرد لیمویی.

فهرست مطالب کتاب

مالیک و تیانا
تیانا گم می‌شود
صندوقچه
عروسک زشتِ کهنه
صداهایی در تاریکی
پسرها دست‌به‌کار می‌شوند
مالیک زخمی می‌شود
دوقلوها
مالیک در خانه‌ سالمندان
پیرزنِ پشتِ پنجره
نبرد
راهپیمایی طولانی مالیک
دختری کنار رودخانه