معرفی و دانلود کتاب صوتی شب اسفندی

معرفی کتاب صوتی شب اسفندی

علی ابجدیان در کتاب صوتی شب اسفندی ماجرای دل‌دادگی مهراب و سوسن، دو جوان عاشق‌پیشه را روایت می‌کند. آن‌ها با تمام توان خود در تلاشند تا به وصال یکدیگر برسند اما زندگی مطابق میل و خواست آن‌ها پیش نمی‌رود...

درباره‌ی کتاب صوتی شب اسفندی

نویسندگان و شاعران معاصر با میراث ارزشمندی که در طول تاریخ ادبیات به آن‌ها رسیده است، دست به آفرینش آثاری در حوزه‌ی ادبیات عاشقانه می‌زنند. علی ابجدیان یکی از این نویسندگان و شاعران جوان است. داستان کتاب شب اسفندی از دهه‌ی پنجاه شمسی آغاز می‌شود. جوانی به‌نام مهراب یکی از دو شخصیت اصلی این داستان است که دل در گرو عشقی پرشور دارد. او عاشق دختری به‌نام سوسن است و این علاقه را در قالب ترانه‌ها و اشعاری که برای او می‌سراید بیان می‌کند. آن‌ها مثل هر دو دلداده‌ی دیگر می‌کوشند تا به وصال یکدیگر برسند اما به‌قول شاعر نامدار، رضا براهنی: «هستی خسیس‌تر از این حرف‌هاست.» و موانع بسیاری برای رسیدن این دو جوان به یکدیگر وجود دارد.

ادبیات عاشقانه در ایران رشته‌ای طول و دراز دارد. چه در قالب شعر و ترانه و چه در حوزه‌ی ادبیات داستانی و نمایشی، نویسندگان و شاعران بسیاری از دیرباز تاکنون به مفهوم عشق و دل‌دادگی و مراعات نظیر آن مانند فراق، وصال، اشتیاق، تردید و دل‌تنگی پرداخته‌اند. تاریخ ادبیات ایران نیز مزین به گنجینه‌ای غنی از این دست آثار است. ادیبان نامدار در سراسر ایران زمین آثار ماندگاری را پدید آورده‌اند که با وجود گذشت قرن‌های متمادی، کماکان نظر و توجه علاقه‌مندان و پژوهشگران را به خود معطوف می‌دارد.

در این کتاب صوتی علاوه بر این که خط داستانی ماجرای مهراب و سوسن را دنبال می‌کنید، لذت شنیدن ترانه‌های عاشقانه‌ی پرشوری را نیز تجربه خواهید کرد.

کتاب صوتی شب اسفندی برای چه کسانی مناسب است؟

اگر به داستان‌های عاشقانه علاقه دارید شنیدن این کتاب را به شما پیشنهاد می‌کنیم.

با علی ابجدیان بیشتر آشنا شویم

این نویسنده و شاعر جوان در سال 1359 متولد شده است. او علاوه بر داستان‌نویسی دستی بر آتش شعر نیز دارد. «لحظه‌های بی‌عبور» و «غم سبز» از دیگر آثار علی ابجدیان هستند که شعرهای عاشقانه‌ی او را در بر می‌گیرند.

در بخشی از کتاب صوتی شب اسفندی می‌شنویم

جمشید در حالی که روی پله منتهی به حیاط نشسته بود و سیگار دود می‌کرد، جواب داد: «چند بار خواستم بهش بگم، ولی این رو می‌دونم که از شوهر قبلی‌اش به این دلیل جدا شده که مرد شکاکی بوده، روی این قبیل صحبت‌ها حساس هست، می‌ترسم اگه بخوام باهاش این موضوع رو مطرح کنم، بذارتش به حساب شکاک بودن. علیرغم اینکه خیلی دوستش دارم باید اعتراف کنم که خیلی یه‌دنده و لجبازه. حرف، حرف خودشه و به حرف کسی گوش نمی‌ده. از طرف دیگه الآن، یعنی امروز به معنای واقعی بهش شک کردم. دو ساعت پیش زنگ زده و می‌گه که امروز کاری برام پیش اومده و نمی‌تونم بیام و درست همین امروز ایمان شیرین‌دهان لعنتی هم سر تمرین نیومده! هیچ‌کدوم هم منزل نیستن و تلفنشون رو جواب نمی‌دن، دارم دیوونه می‌شم.»

مهراب که تعجب از چهره‌اش نمایان بود، گفت: «ولی تو که قصد ازدواج با اون رو داری، به نظر من بیشتر تحقیق کن، زندگی رو با شک و دودلی شروع کردن سخته. می‌خوای یه مدت پیگیرش باشی ببینی کجا می‌ره و می‌آد که خیالت راحت بشه؟»

جمشید سیگار جدیدش را با ته سیگارش آتش زد و گفت: «تو راست می‌گی.»

بعد مکثی کرد و دود سیگارش را به شدت بیرون داد و ادامه داد: «واقعاً باید به فکری براش بکنم! حالا ولش کن تمرین امروز که کنسل شد، شعر جلسه‌ی قبل رو اگه بخوایم تمرین کنیم، با آهنگی که من براش ساختم، نقش ویولن درش خیلی پررنگه، نمی‌خوام کار کنم با این ایمان لجن! چکار کردی شعر جدید برام آوردی یا نه؟»

فهرست مطالب کتاب صوتی