معرفی و دانلود رایگان کتاب صوتی ساعت‌ها نمی‌میرند

برای دانلود قانونی کتاب صوتی ساعت‌ها نمی‌میرند و دسترسی به هزاران کتاب و کتاب صوتی دیگر، اپلیکیشن کتابراه را رایگان نصب کنید.

برای دانلود قانونی کتاب صوتی ساعت‌ها نمی‌میرند و دسترسی به هزاران کتاب و کتاب صوتی دیگر، اپلیکیشن کتابراه را رایگان نصب کنید.

معرفی کتاب صوتی ساعت‌ها نمی‌میرند

شخصیت اصلی کتاب صوتی ساعت‌ها نمی‌میرند پسربچه‌ای به‌نام توماس است که در آستانه‌ی کریسمس، با غمی بزرگ دست و پنجه نرم می‌کند. سعید مبین شهیر با نگارش این داستان رتبه‌ی اول مسابقه‌ی داستان‌نویسی کانون آذربایجان‌شناسی دانشگاه تبریز را از آن خود کرده است.

درباره‌ی کتاب صوتی ساعت‌ها نمی‌میرند

داستان کتاب صوتی ساعت‌ها نمی‌میرند در سرمای استخوان‌سوز ماه دسامبر رقم می‌خورد؛ درست چهار روز مانده به عید کریسمس. شخصیت اصلی داستان پسری به‌نام توماس است که دست تقدیر و زندگی او را در موقعیتی پرچالش قرار داده است. صحنه‌ی آغازین داستان کلاس درسی است که توماس در آن نشسته و از پنجره‌ی بخارگرفته‌ی کلاس، بارش دانه‌های برف را تماشا می‌کند. برفی که یکریز می‌بارد اما نه سرمایش التیامی برای سوز دل توماس است و نه سپیدی‌اش مرهمی برای سیاهیِ سراسری که دنیای کودکانه‌اش را فرا گرفته است.

سعید مبیّن شهیر در این داستان توصیفات زیبایی از شهری برفی در آستانه‌ی کریسمس ارائه می‌دهد. توصیفاتی که سهم توماس از آن‌ها تنها تماشاست و نه بیشتر. در جای‌جای کتاب صوتی ساعت‌ها نمی‌میرند این توصیفات منحصربه‌فرد را می‌شنویم تا این که یک روز توماس از مدرسه بازمی‌گردد و از پشت شیشه‌های قندیل‌بسته‌ی پنجره‌ی خانه‌شان متوجه می‌شود که دکتر مارتین و مارگارت، به آنجا آمده‌اند. آن‌ها همسایه‌های خانواده‌ی توماس هستند و هر هفته برای معاینه‌ی مادر بیمار توماس به آن‌ها سر می‌زنند. اما آیا این بار هم همه‌چیز مثل قبل اتفاق خواهد افتاد؟

این کتاب صوتی به همت نشر صوتی کانون فرهنگی چوک تهیه و منتشر شده است و مهدی رضایی، سوری رحیمی، آرمان رضایی، علی فخاری، لیدا نیک فرید و زینت دشتی در آن به ایفای نقش پرداخته‌اند.

کتاب صوتی ساعت‌ها نمی‌میرند برای چه کسانی مناسب است؟

اگر علاقه‌مندید داستان کوتاهی را با حال‌وهوای کریسمس بشنوید، این کتاب صوتی را به شما پیشنهاد می‌کنیم.

در بخشی از کتاب صوتی ساعت‌ها نمی‌میرند می‌شنویم

توماس با چهره‌ی درهم‌کشیده و نگران به بیرون نگاه می‌کرد. مثل همیشه. چشمان زیبای آبی‌رنگش روی برف‌ها می‌دوید و در جنگل پای کوه محو می‌شد. گاه پرتوی کم‌جان آفتاب از لابه‌لای ابرهای تیره به زمین سرد می‌افتاد. نور خانه‌های آنطرف دریاچه چون کرم‌های شب‌تابی که در دادگاه پژمردگی و رخوت به سکون محکوم شده باشند، در میان مه سرد زمستان می‌مردند و پس از لحظاتی چند زنده می‌شدند. درختان کرخت چنار شاخه‌های انگشت‌گون خود را از میان مه سفید رد می‌کردند و این کار برایشان لذت‌بخش بود.

- توماس! حواست کجاست؟ بازم که تو شهر غرق شدی. مشکلی پیش اومده؟

صدای معلم او را جنباند. دست و پایش را گم کرد و در حالی که سرش را به پایین انداخته بود زیر لب گفت: «نه خانوم. ببخشید.» صدای پچ‌پچ بچه‌ها چون میخی در گوش‌هایش فرو می‌رفت. هنوز چند دقیقه نگذشته بود که دوباره چشمانش هوس کرد تحقیر شدن برف‌های فشرده‌ی زیر پای رهگذران، ابرهای مچاله در آسمان، قله‌های شبیه به بستنی آب‌شده و گاری‌هایی که تکاپوی شهر را به قاب چشم کشیده بودند نگاه کند.

فهرست مطالب کتاب صوتی

نمونه
35 دقیقه
ساعت‌ها نمی‌میرند

مشخصات کتاب صوتی

نام کتابکتاب صوتی ساعت‌ها نمی‌میرند
نویسنده
راویمهدی رضایی، سوری رحیمی، آرمان رضایی، علی فخاری، لیدا نیک فرید، زینت دشتی
ناشر صوتی خانه داستان چوک
سال انتشار۱۴۰۱
فرمت کتابMP3
مدت۳۵ دقیقه
زبانفارسی
موضوع کتابکتاب‌های داستان کوتاه ایرانی
قیمت نسخه صوتی

نقد، بررسی و نظرات کتاب صوتی ساعت‌ها نمی‌میرند

حسین نوری
۱۴۰۳/۰۱/۲۶
توصیف جزئیات خیلی قشنگی داره به همراه آرایه هایی که به جزئیات ساده اطراف احساس می بخشن، داستانی در مورد یک پسر که روزی تصمیمی می گیرد، تصمیمی تاثیرگرفته از شرایط و تجربیات پیشینش، ما آدما معمولا در مواجهه با بحران ها اولین مرحله ای که دچارش می شیم شک هست و انکار...، من به شخصه نمی تونم به اون پسر و با اون تجربیاتی که داشت حق ندم چنین تصمیمی بگیره، با این حال ممکنه شخصی دیگه در همین موقعیت قرار بگیره علاوه بر اینکه مثل این پسر برای تغییر شرایط اقدامی بکنه، اقدامش سنجیده تر باشه، گرچه شرایط باز هم روی فرد اثر خودش رو داره، نمودار کوبلر-راس نموداری برای نمایش رفتار انسان بعد از مواجهه با یک بحرانه، شاید اگه بتونیم این فرایند رو سریع تر طی کنیم بتونیم تو شرایط بحرانی اقدامات مفیدتری انجام بدیم از نظر من کانون فرهنگی چوک اجراهای صوتی خوبی داره و ویژگی داستان هایی که انتخاب میکنه اینه که قرار نیست آخرش لزوما خوش یا ناخوش باشه
احمد
۱۴۰۳/۰۱/۱۹
سلام و عرض ادب خدمت دوستان عزیز داستان ساعت‌ها نمی‌میرند داستانی جالب و زیبا است و بیانگر این موضوع است که زمان را نمیشود به عقب برگرداند و گاهی اوقات باید تسلیم سرنوشت و تقدیر شد. توماس فکر میکند پدر و مادر بزرگش را دکتر کشته است و برای اینکه مادر بیمارش را برای زمان بیشتری داشته باشد باید ساعت را دفتر کار دکتر به عقب بکشد و زمانی که دکتر با دارو به بالین مادر توماس میرسد با بدن سرد او روبرو میشود البته دکتر میخواست زودتر به خانه‌ی مادر توماس برود ولی سربازی که مجروح شده بود و جانش در خطر بود باعث شد دکتر دیر به خانه‌ی آن‌ها برسد و بنابراین مادر توماس جانش را از دست داد. گاهی اوقات اتفاقات خارج از کنترل و توان ما هستند و جز پذیرش آن‌ها کاری از ما بر نمی‌آید. با تشکر از کتابراه و آرزوی موفقیت برای نویسنده و تشکر از اجرا کنندگان نقشها و تلاش بیشتر آن‌ها برای اجرای بهتر و تاثیر گذارتر نقشها. با تشکر و سپاس از برنامه کتابراه عزیز باسپاس
مهدیه
۱۴۰۳/۰۱/۰۱
زیبا و دلنشین بود اینکه اون شخصیت اصلی یعنی پسری کم سن مثل توماس و رویا هایی که هنوز به حقیقت نپیونده بودند. حقیقت اینه که برای رسیدن به رویایی بزرگ که هیچوقت نتونستیم بهش برسیم مثل بودن توماس کنار مادرش در شهربازی و تفریح..... ممکنه رویا هایی که بهش رسیدیم رو از بین ببریم واینکه زندگی همیشه در و و جریانه ما نمیتونیم زمان رو عقب بندازیم بلکه باید از زمانی که داریم استفاده کنیم از دیدگاه من من حق رو به توماس میدم چون در سن کمش بین زندگی رویایی که به زندگی نزدیک بود گیر افتاده بود نمیدنست دقیقا باید چی کار کنه رویایی که اون قرار بود بهش برسه یعنی زنده بودن مادرش از برخی ادم ها ادم مهربان و از برخی ادم بد و هیولا ساخته بود مثل دکتر مارتین از نظر اون دکتر مارتین زمان مرگ مادرش رو تععین می کرد اون فکر می کرد اگه تمام ساعت ها خراب بودند می تونست زمان بیشتری رو کنار مادرش بمونه اما نمیدونست که نمیتونه زمان رو متوقف کنه!!
اعظم منصوری
۱۴۰۲/۰۷/۲۰
داستان ساعتها نمی‌میرند داستانی جالب و زیبا است و بیانگر این موضوع است که زمان را نمیشود به عقب برگرداند و گاهی اوقات باید تسلیم سرنوشت و تقدیر شد. توماس فکر میکند پدر و مادر بزرگش را دکتر کشته است و برای اینکه مادر بیمارش را برای زمان بیشتری داشته باشد باید ساعت دفتر کار دکتر را به عقب بکشد و که و زمانی دکتر با دارو به بالین مادر توماس میرسد با بدن سرد او روبرو میشود البته دکتر میخواست زودتر به خانه‌ی مادر توماس برود ولی سربازی که مجروح شده بود جانش در خطر بود باعث شد دکتر دیر به خانه‌ی آن‌ها برسد و بنابراین مادر توماس جانش را از دست داد. گاهی اوقات اتفاقات خارج از کنترل و توان ما هستند و جز پذیرش آن‌ها کاری از ما بر نمی‌آید. با تشکر از کتابراه و آرزوی موفقیت برای نویسنده و تشکر از اجرا کنندگان نقشها و تلاش بیشتر آن‌ها برای اجرای بهتر و تاثیر گذارتر نقشها.
شکوفه امیری
۱۴۰۱/۱۱/۰۸
درود بر شما، درکتاب صوتی ساعت‌ها نمی‌میرند، همانطور که از اسمش پیداست، زمان هرگز نمی‌ایستد، زندگی همیشه رو به جلو حرکت می‌کند. حتی اگر ساعت‌ها را دستکاری کنیم، نه به عقب میروند نه می‌ایستند، همیشه حال را به ما نشان می‌دهد، پس بنابراین ما باید قدر ثانیه به ثانیه زندگیمان و آینده‌ای که پیش روی ماست و را بدانیم، فکر نکنیم زمان برای ما می‌ایستد تا بتوانیم از لحظات لذت یبریم یا خردمند شویم.
شاید با عقب کشیدن ساعت پزشک، امید پسربه زنده ماندن تنها عزیزش بیشتر میشد، ولی زمان حقیقی در گذر بود، بنابراین نتیجه میگیریم بعضی اوقات بهتر است صبوری کنیم، حتی اگر برای ما دشوار باشد، چون ممکن است زندگی مان تقدیر دیگری داشته باشد،
کتاب بسیار جالب بود ممنون از نویسنده که همچین ابتکاری به خرج داد این کتاب خلق کرد ولی گویندگان بسیار ضعیف اجرا کردند متاسفانه صدا‌ها ازار دهنده بودند.
سمیرا ابراهیم پور
۱۴۰۲/۰۲/۱۴
کتاب صوتی ساعت‌ها نمیمیرند داستان پسر بچه‌ای است که مادرش بیمار و در استانه‌ی مرگ است. او قبلا پدر و مادربزرگ خود را نیز از دست داده است و گمان میبرد که دکترها باعث مرگ عزیزانش شده‌اند در ادامه او ساعت دکتر و گذر زمان را عامل از دست دادن عزیزانش میپندارد و به همین علت ارزوی مرگ ساعت هارا میکند. با عقب کشیدن ساعت دکتر میکوشد تا برای بودن در کنار مادرش زمان بخرد غافل از اینکه با فرار از گذر زمان نمیتوان از سرنوشت و تقدیر از پیش تعیین شده‌ی خود فرار کرد و این مفهومیست که نویسنده سعی در بیان ان دارد. نام کتاب نیز برگرفته از ارزوی پسر بچه برای مرگ ساعت‌ها و روایت داستان میباشد. از نکات مثبت داستان میتوان به توصیف‌ها و استعاره‌های زیبایی که برای وصف مناظر و صحنه‌ها استفاده شده اشاره کرد. گویندگی نیز در حد متوسط بوده و چندان جالب نبود.
ن د ا ز ر ن د ی
۱۴۰۱/۱۰/۱۶
نویسنده‌ای که داستان می‌نویسد شجاعت و تحمل بالایی دارد. داستان نویسی همان طور که زیبا و جذاب است، نقد و نظرات زیادی، نیز، به همراه دارد. یکی خوشش می‌آید و در روند داستان خودش را می‌یابد و دیگری دنیای قصه را نمی‌پسندد، کاملا شخصی و متناسب با زمانش. داستان معلوم بود که از نظر یک ایرانی، کاراکتر فرنگی را به عنوان قهرمان دارد و درد و غم پررنگ آن، گویای بیشتر این دلیل است. روایت با عقربه‌های ساعت زیباتر شد. میخواستم سه ستاره بدهم، ولی چون قصه است و جسارت نوشتن‌، چهار ستاره می‌دهم. آگاه باشید و موفق بزرگواران.
سما جعفری
۱۴۰۳/۰۸/۲۳
داستان خیلی زیبایی بود درباره این که زمان حرکتی رو به جلو داشته و نمیتوان آن را به میل خود تغییر داد. پسر کوچکی که فکر میکند دکتر هیچ کاری برای مادر بیمارش نمیکند و حتی او را خواهد کشت. به همین دلیل ساعت دکتر را کمی به عقب میکشد تا دکتر دیرتر به ملاقات مادرش بیاید. در حالی که دکتر داروی مادرش را در دست دارد، اما بخاطر کار این پسر، دیر میرسد و زن میمیرد.. خیلی برایم ناراحت کننده بود، اما خب آن پسربچه از روی علاقه و بچگیش این کار را کرد و دلش میخواست مادرش کمی بیشتر کنارش بماند.
فرییا جمالی
۱۴۰۲/۰۶/۲۲
ساعت‌ها نمی‌میرند داستان پسربچه‌ای غمگین که در رویاهای کودکانه‌اش میاندیشد اگر ساعت‌ها نبودند اگر ساعت‌ها می‌ایستادند زمان هم می‌ایستاد و او میتوانست بیشتر در کنار مادرش بماند اما افسوس که این خیالی بیش نبود. زمان در گذر است حتی اگر ساعت‌ها بایستند. اگر ساعت‌ها نباشند. زمان میگذرد عمر ما میگذرد‌ای کاش قدر لحظه لحظه‌های آن را بدانیم. و در حال با حالی خوش زندگی کنیم به دور از تشنج گذشته و نگرانی از آینده.
مهدی
۱۴۰۲/۰۱/۱۶
گویندگی داستان را دوست نداشتم. خیلی تصنعی بودند البته با تمرین میتونن یه گوینده خوب بشن ولی داستان قشنگی بود. اینکه ما بعضی وقتها همه تلاشمون را برای تغییر یه چیز میکنیم ولی در مقابل تقدیر نمی‌تونیم کاری کنیم و اون اتفاق میفته. البته آدم باید تلاشش را بکنه. خیلی وقتها هم تغییر حاصل میشه ولی در هر صورت باید نتیجه را به خدا سپرد و تسلیم مشیت الهی بود هرچند ممکنه سخت باشه.
ژیلا شجاعی
۱۴۰۱/۱۰/۰۹
گویندگی خیلی خیلی ضعیف و بدون هیچ احساسی
اما داستان جالبی بود واقعا وقتی زمان از دست بره برگشت پذیر نیست.
و یکی از زیبایی‌های داستان این بود که پر از تشبیهات ناب و زیبا بود بطور مثال کوه پر از برف را به بستنی سفید تشبیه کرده بود و سوز سرما را به تیری که در تن پسرک فرو می‌رفت خیلی عالی بود لذت بردم از این تشبیهات ناب
Az Ir
۱۴۰۲/۰۱/۱۱
این کتاب ۳۵ دقیقه‌ای با تشبیهات و استعاره‌های بسیار زیبا و به جا خیلی راحت افکار انسان را تحت تاثیر قرار میدهد. موضوع غم انگیز از دست دادن و عشق سرشار و دوست داشتن مادر و فرزند و پایانی که باور نمیکنی به تلخی زهر باشد، همه در کنار هم ارزش شنیدن این نوشته تحسین برانگیز را دو چندان میکند.
ناهید
۱۴۰۳/۰۱/۰۲
اوقات خوشی را برایتان تمنا دارم... امیدآنکه ساعات گذران، نه مانند ساعت داستان غم انگیز، بلکه لحظات شاد را برای شما نشان دهد.. داستان همراه با آرایه‌های زیباست. نوع گویندگی بر غم داستان می‌افزاید. اما من شخصا دلم میخواهد داستانهای شیرین و خوش را بشنوم و بخوانم. موفق باشید
مهدی عزتی
۱۴۰۲/۰۶/۲۷
پایان غم انگیزی داشت واقعا که نمیتوان با راه حل‌های ساختگی مشکلات را حل کرد
خلاصه:
پسری برای جلوگیری ازمرگ مادرش درساعت معین شده ساعت دکتر را به عقب میکشد و دکتر چون فکر میکند وقت دارد به بیمار دیگری رسیدگی‌ میکند و وقتی به خانه زن میرود متوجه همه چیز میشود
F.javan
۱۴۰۲/۰۲/۱۲
اوایل کتاب شبیه داستانهای بچگی بود یه مادر مریض و یه بچه تنها! ولی آخر داستان کلی حرف داشت. کلی درس داشت. جابجا کردن ساعت تو دنیای بچگی که شاید شبیه تصمیمات سطحی مون باشه! باعث شد اون اتفاقی که دوست نداشت بیفته. کتاب خوبی بود فقط باید تا آخرش بخونی تا نتیجه خوندنش و بفهمی
مشاهده همه نظرات 88

راهنمای مطالعه کتاب صوتی ساعت‌ها نمی‌میرند

برای دریافت کتاب صوتی ساعت‌ها نمی‌میرند و دسترسی به هزاران کتاب الکترونیک و کتاب صوتی دیگر و همچنین مطالعه معرفی کتاب‌ها و نظرات کاربران درباره کتاب‌ها لازم است اپلیکیشن کتابراه را نصب کنید.

کتاب‌ها در اپلیکیشن کتابراه با فرمت‌های epub یا pdf و یا mp3 عرضه می‌شوند.