معرفی و دانلود کتاب صوتی دارم می‌رسم جان جان

معرفی کتاب صوتی دارم می‌رسم جان جان

کتاب صوتی دارم می‌رسم جان جان نوشتهٔ مهدی کرد فیروزجایی داستان پسری به اسم «مهدی» را روایت می‌کند که در دههٔ هفتاد و در مازندران زندگی می‌کند. این رمان جذاب به شکل اثرگذاری درمورد خرافه و باورهای غلط مردم عامه صحبت می‌کند.

درباره کتاب صوتی دارم می‌رسم جان جان:

موضوع خرافه و عقاید خرافی در تمام شهرها و کشورهای سنتی امری غیرقابل انکار است. هنوز هم در بسیاری از شهرستان‌های کشور خودمان به چیزهایی باور دارند که شاید شنیدنشان برای شما کمی عجیب به نظر برسد. اما مسئله‌ایست که وجود دارد و نمی‌توان آن را نادیده گرفت. بسیاری از نویسندگان نسل جدید برای مبارزه با عقاید خرافی دست به نوشتن آثاری زده‌اند که در عین جذابیت، موضوعات جدی و اثرگذاری را مطرح می‌کنند.

مهدی کرد فیروزجایی یکی از این نویسندگان دغدغه‌مند است که در رمان «دارم می‌رسم جان‌جان» با روایت داستانی جالب، به نقد و تقبیح خرافه‌پرستی پرداخته است. این داستان اجتماعی از زبان پسر نوجوانی روایت می‌شود که در روز عروسی خواهرش درگیر اتفاقاتی می‌شود که کل زندگی‌اش را تحت تاثیر قرار می‌دهد.

مهدی در روز عروسی خواهرش وظیفهٔ تحویل لباس عروس را بر عهده دارد. او که تمام تلاشش را می‌کند تا این ماموریت را به نحو احسن به انجام برساند، گرفتار بدشانسی‌هایی می‌شود که ممکن است همه چیز بهم بخورد...

نویسنده در این داستان جذاب و پرکشش با باورهای کهنه و اشتباه مبارزه کرده و در قالب روایتی جذاب برخی از عقاید و کج‌فهمی‌های مردمان را به نقد می‌کشد. به همین خاطر نوجوانان با شنیدن این کتاب مطالب مهم و آموزنده‌ای درمورد این موضوعات یاد می‌گیرند.

کتاب صوتی دارم می‌رسم جان جان مناسب چه کسانی است؟

این کتاب جذاب برای تمامی نوجوانانی که به شنیدن داستان‌های اجتماعی فارسی علاقه دارند، مناسب است.

مهدی کرد فیروزجایی را بیشتر بشناسیم:

این نویسنده و روحانی در سال 1358 و در شهر بابل به دنیا آمد. او به مدت ده سال در حوزه علمیه قم به تحصیل و فعالیت در حوزه داستان پرداخت. از آثار مهدی کرد فیروزجایی می‌توان به کتاب‌هایی مثل «بهم رسیدن در میانسی»، «گرگهای تیمور قلعه»، «افعی کشی»، «بازمانده»، «مینوی نگاه تو» و «امام آمد» اشاره کرد.

جوایز و افتخارات مهدی کرد فیروزجایی:

- برگزیده جشنواره داستان انقلاب
- برگزیده جشنواره اشراق
- برگزیده جشنواره طلوع خرداد

در بخشی از کتاب صوتی دارم می‌رسم جان جان می‌شنویم:

درحالی که چهرهٔ منتظر و نگران جان جان پیش چشمانم بود، بلند شدم. موتوری که بنزینش را زده بود گفت: میرم براتون می‌گیرم. و هندل زد و روشن کرد و گازش را گرفت و رفت. نفسی به راحتی کشیدم. ولی متوجه شدم که زانویم بدجوری می‌سوزد. سر خم کردم تا دستی بر زانویم بکشم که متوجه شدم زانوی شلوار تازه‌ام پاره شده است.

پدرم با هزار زار و التماس قبول کرده بود پول شلوار را بدهد. و بهش قول داده بودم که دیگر برای عید چیزی نخرم. اما هنوز عروسی آبجی را نگذرانده بودم که پت و پاره شده بود. پاچهٔ شلوار را بالا زدم. زانویم پوست کرده بود و ازش خون می‌جوشید. مرد کارگر گفت: ‌ای بابا. اینم که پول نداده رفته. گفتم: برمی‌گرده. آخ لامصب!

مرد دوباره گفت: ناکس پولشو نداده و در رفته. گفتم: برمی گرده. اون برمی‌گرده. کارگر گفت: برمی‌گرده چیه، فیلمشه. می‌خواست دودره بازی دربیاره. از قیافش معلوم بود که کلاشه.

فهرست مطالب کتاب صوتی