معرفی و دانلود رایگان کتاب صوتی آخ جون مرگ!

معرفی کتاب صوتی آخ جون مرگ!

گاهی اوقات، ما انسان‌ها خیلی بی‌رحم می‌شویم و فقط به رفاه و آسایش خودمان فکر می‌کنیم. کتاب صوتی آخ جون مرگ! به قلم نویسنده‌ی جوان، غزال شاه‌پناه، درباره‌ی فرزندانی‌ست که بی‌تفاوت به مرگ مادرشان و غم از دست دادن او، تنها به فکر راه انداختن کارهای خودشان هستند.

درباره‌ی کتاب صوتی آخ جون مرگ!

مرگ و از دست دادن آدم‌ها، چهره‌ی واقعی بعضی از اطرافیان‌شان را آشکار می‌کند. این چهره به‌قدری سرد و بی‌تفاوت است که آدم را می‌ترساند. غزال شاه‌پناه در کتاب صوتی آخ جون مرگ! داستان خانواده‌ای را روایت می‌کند که به بهانه‌ی مرگ مادرشان دور هم جمع شده و در حال رتق‌وفتق کارهای دفن و تدارک مراسم‌ها هستند؛ اما حتی یک نفر هم بین آن‌ها پیدا نمی‌شود که برای مرگ مادر اشک بریزد یا حتی ناراحت باشد. همه به دلیلی نامعلوم، عجله دارند که زودتر همه‌چیز تعیین‌تکلیف بشود و خلاص بشوند.

غزال شاه‌پناه در کتاب صوتی آخ جون مرگ! چهره‌ی هولناک افراد خانواده‌ای را نشان می‌دهند که کنار یکدیگر جمع شده‌اند، اما هیچ‌کدام به فکر دیگری نیستند و کوچک‌ترین دغدغه‌ای نسبت به زندگی یکدیگر ندارند. آن‌ها حتی به مرگ مادرشان هم اهمیتی نمی‌دهند. پری، شخصیت اصلی کتاب صوتی آخ جون مرگ، یکی از نوه‌های این پیرزن در حال مرگ است که به‌‌تازگی بینی خود را عمل کرده و دارد فکر می‌کند ای‌کاش زودتر از این‌ها دست‌به‌کار شده بود و موهایش را هم بلوند کرده بود تا در مراسم بهتر ظاهر شود.

سایر اعضای خانواده هم مثل پری، هرکدام در فکر کار و زندگی خود هستند. مدام به یکدیگر می‌گویند وقت نداریم و باید سریع‌تر همه چیز را سروسامان بدهیم. هنوز اتفاقی نیفتاده، اما برای خانه‌ی مادر مشتری پیدا کرده‌اند و دارند یکی‌یکی وسایلش را به‌حراج می‌گذارند. حتی به دندان مصنوعی او هم رحم نمی‌کنند. غزال شاه‌پناه در این کتاب صوتی تلاش کرده تا طبع خود در دنیای نویسندگی را محک بزند و داستانی حول محور دغدغه‌های اجتماعی خود را به مخاطبان ارائه دهد.

کتاب صوتی آخ جون مرگ! را نشر صوتی کانون فرهنگی چوک با صدای سیما میرهادی‌زاده منتشر کرده است.

کتاب صوتی آخ جون مرگ! برای چه کسانی مناسب است؟

کتاب صوتی آخ جون مرگ می‌تواند برای علاقه‌مندان به داستان‌های کوتاه فارسی مناسب باشد.

در بخشی از کتاب صوتی آخ جون مرگ! می‌شنویم

«روز ختم چون همه ناراحتن و غذا از گلوی کسی پایین نمی‌ره، شیر بین همه پخش می‌کنیم که خودش یه غذای کامله و هم راحت پایین می‌ره. سوم هم که رسم داریم عدس‌پلو بپزیم. متن اعلامیه آماده‌س؛ فقط می‌مونه تاریخش.»

«صبر کن ببینم! گفتی عدس‌پلو؟ اون‌وقت پولش رو کی حساب می‌کنه؟ من که پول ندارم.» این‌ها رو احمدآقای باهوش که صدای غرغر شکمش گوش همه را کر کرده می‌گوید.

بالاخره صدای باباامید من هم درمی‌آید: «از سهم‌الارث همه کم می‌شه. مثل بقیه‌ی مخارج. چی‌کار کنیم؟ پول نداری دیگه!»

مامان‌پروانه با قدردانی به شوهرش لبخند ناراحتی می‌زند. دلم می‌خواهد خیالش را راحت کنم تا قشنگ بخندد. می‌گویم: «مامان‌جان لباس‌مشکی‌ها رو از خشک‌شویی تحویل گرفتم. اگر هم نگران ورم کردن بینی عمل‌کرده‌ی منی، که قول می‌دم تو مراسم ختم یه قطره هم اشک نریزم. خوبه؟»

فهرست مطالب کتاب صوتی