معرفی و دانلود کتاب شاهزاده نشسته
برای دانلود قانونی کتاب شاهزاده نشسته و دسترسی به هزاران کتاب و کتاب صوتی دیگر، اپلیکیشن کتابراه را رایگان نصب کنید.
معرفی کتاب شاهزاده نشسته
مریم قربانعلی در کتاب شاهزاده نشسته، به توصیف مشاهدات و تجربیات خود از جامعه و محیط اطرافش در قالب داستان میپردازد تا بتواند وضعیت اجتماع و مردم را به تصویر بکشد.
داستانهای این مجموعه، با بیانی ساده و روان نوشته شدهاند و شخصیتهای آن مردمی را نشان میدهند که گرفتار مشکلات خود هستند و راهی جز ادامه دادن و عبور از مسیر سخت زندگی خود ندارند. خیلی از شما این مردم را نمیشناسید اما آنها وجود دارند و در زیر همین آسمان زندگی میکنند.
تمام موضوعات این داستانها در جان تک تک شما نهفته است و با خواندن هر حکایتی احساساتتان برانگیخته میشود. شما ناخودآگاه در زندگی شخصیتهای داستانها غرق خواهید شد و همچون غریقی دست و پا میزنید تا خود را نجات دهید. بعد از اتمام این کتاب احساس آرامش میکنید و قدر زندگیتان را بیشتر از قبل میدانید.
این زندگی با تمام سختیهایش دیگر تکرار نمیشود بنابراین نباید آن را با غم و ناامیدی بگذرانید بلکه باید از آن لذت ببرید و دوستش داشته باشید.
در بخشی از کتاب شاهزاده نشسته میخوانیم:
صادق در یکی از شبهای زیبا و دل انگیز اردیبهشت به دنیا آمد. آسمان پر ستاره و ماه کامل، آن شب به این ضیافت بزرگ شبانه دعوت شده بودند. همه چیز در بهترین شکل ممکن قرار داشت. وقتی صدای ضعیف و دلچسب نوزادی از خانۀ کوچک و پر عشق رخساره و اسد بیرون آمد، حتی جیرجیرکهای شب زندهدار هم خوشحال شدند. باد ملایم بهاری در حیاط خانهشان چرخی زد و همراه شاخ و برگ درختان تبریک و شادباش گفتند.
وقتی قابله، راضی و سربلند از اتاق بیرون آمد، سرش را رو به آسمان بلند کرد، نفس عمیقی کشید، خدا را شکر کرد و از خانه خارج شد. فقط پدر و مادر صادق ماندند و نوزاد زیبایی که در آغوششان بود و وجودش، زندگیشان را پر رنگ تر کرده بود. طنین صدای صادق را فقط رخساره میشنید چون اسد پدر صادق، ناشنوا بود.
رخساره عاشق این دو مرد زندگیاش بود. گذر زمان برای آنها که سالها در انتظار فرزند بودند قابل درک نبود. باد ورقهای روزانه تقویم را تند تند میکند و میبرد. تا اینکه روزگار دست سنگین خودش را روی شانههای قدرتمند رخساره گذاشت و خواست با تمام قدرت او را خم کند.
صادق پنج ساله شده بود. او که دردانۀ رخساره و اسد بود مانند آهویی تیزپا، بیخیال از هر زشت و بد روزگار، میدوید و بازی میکرد و در برابر دیدگان پر عشق پدر و مادرش قد میکشید.
شبی از شبها، رخساره با صدای ناله پسرش از خواب پرید. بدن صادق مثل کوره میسوخت. شروع به پاشویه کرد اما به زودی متوجه شد که فایدهای ندارد. دل رخساره و اسد هم از داغی بدن صادق میسوخت. مثل پرندهای که لانهاش را گم کرده باشد، این طرف و آن طرف میدویدند. یک چشم به صادق و یک چشم به آسمان داشتند تا صبح شود و او را پیش دکتر ببرند.
صبح شد اما تب و ضعف و بیحالی صادق بهبود پیدا نکرد. اسد صدای رخساره را نمیشنید، اما آن را به خوبی حس میکرد. معطل نکرد، بچه را روی کولش گذاشت و دوید. رخساره هم دستپاچه و سراسیمه پشت سرش.
دارو و درمان فایده چندانی نداشت. هر کسی چیزی میگفت. دل تو دلِ پدر و مادر بیچاره نبود.
فهرست مطالب کتاب
سخن نویسنده
مقدمه
داستان اول: شاهزادۀ نشسته
داستان دوم: خیابان پر رفت و آمد
داستان سوم: آلزایمر دوست داشتنی
داستان چهارم: اتفاق
داستان پنجم: دعوت به خوشبختی
داستان ششم: قلب تشنه
داستان هفتم: باغ انار
داستان هشتم: نیسان آبی
داستان نهم: بادبزن حصیری
داستان دهم: پیشنهاد بابا
داستان یازدهم: خاطرات قطار شبانه
داستان دوازدهم: مترسک با احساس
داستان سیزدهم: قدر عافیت کسی داند که به مصیبتی گرفتار آید
داستان چهاردهم: خانوم جان
مشخصات کتاب الکترونیک
نام کتاب | کتاب شاهزاده نشسته |
نویسنده | مریم قربانعلی |
ناشر چاپی | انتشارات ویکتور هوگو |
سال انتشار | ۱۳۹۸ |
فرمت کتاب | EPUB |
تعداد صفحات | 147 |
زبان | فارسی |
شابک | 978-622-95633-9-7 |
موضوع کتاب | کتابهای داستان کوتاه ایرانی |