معرفی و دانلود کتاب ستاره بان

معرفی کتاب ستاره بان

چه می‌شود اگر همه‌ی ستاره‌ها از آسمان به زمین سقوط کنند؟ در کتاب ستاره بان نوشته‌ی دن هرینگ با پسری آشنا می‌شویم که کارش نگهبانی از ستاره‌هاست، اما مشکلی به وجود می‌آید که پای او را به ماجراجویی خطرناک و اسرارآمیزی باز می‌کند.

درباره‌ی کتاب ستاره‌بان:

در زمان‌های دور، وقتی جهان در حال شکل‌گیری بود، جهان سراسر سیاهی بود و موجوداتی تاریک آن را پر کرده بودند. ریش‌سفیدها می‌دانستند که آدم‌ها در این شرایط خطرناک نمی‌توانند به بقای خود ادامه دهند و دوام بیاورند. پس، تصمیمی گرفتند. آن‌ها قلب‌های خود را به آسمان دادند تا به‌شکل ستاره درآیند و تا ابد، شر و سیاهی را از جهان دور کنند.

داستان کتاب ستاره‌بان (The Star Shepherd) اما در زمان حاضر می‌گذرد. در دهکده‌ی کوچکی به نام دِرن که در آن کایروی یازده‌ساله همراه پدرش زندگی می‌کند. شغل خانوادگی آن‌ها ستاره‌بانی است، یعنی آن‌ها شب‌ها آسمان را نگاه می‌کنند و اگر ستاره‌ای به زمین بیفتد، به کمکش می‌شتابند. معمولاً تعداد ستاره‌هایی که می‌افتند زیاد نیست، اما ناگهان اتفاقی روی می‌دهد.

ستاره‌های زیادی شروع به افتادن می‌کنند، و قبل از اینکه ستاره‌بان‌ها بتوانند آن‌ها را نجات دهند، ناپدید می‌شوند. پدر کایرو تابه‌حال چنین چیزی ندیده، پس عازم سفری می‌شود تا این موضوع را به شورای ستاره‌بان‌ها گزارش دهد. حالا، کایرو تنهاست و باید خود ستاره‌ها را نجات دهد. اما بهترین دوستش، آندرا، و سگ محبوبش، سایفر، نیز به کمک او می‌آیند و ماجراجویی آن‌ها آغاز می‌شود.

دن هرینگ (Dan Haring) در این کتاب فانتزی داستانی را درباره‌ی دوستی، خانواده و پیدا کردن راه خود در جهان روایت می‌کند، داستانی که به پرورش قدرت تخیل کمک می‌کند و هم‌زمان ارزش‌هایی مهم را به نمایش می‌گذارد. تصاویر درخشان مارسی‌کیت کانلی (MarcyKate Connolly) نیز به جذابیت این کتاب افزوده و آن را در ذهن ماندگارتر کرده است.

نکوداشت‌های کتاب ستاره‌بان:

- یک افسانه‌ی شگفت‌انگیز آسمانی. (کیرکاس ریویو)
- داستانی که در جایی بین افسانه و فانتزیِ حماسی به سر می‌برد... برای خوانندگان کم‌سن‌وسالی که می‌خواهند وارد جهان فانتزی شوند کتاب مناسبی است. (بوک‌لیست)
- شادی‌بخش و پذیرا از ابتدا تا انتها. کتاب ستاره‌بان داستانی فانتزی است که بر مهربانی، شجاعت و مجموعه‌ای از احتمالات بنا شده است. (فورورد)

کتاب ستاره‌بان برای چه کسانی مناسب است؟

خواندن این کتاب فانتزی را به نوجوانان پیشنهاد می‌کنیم.

با دن هرینگ و مارسی کیت کانلی بیشتر آشنا شویم:

دن هرینگِ آمریکایی در زمینه‌ی انیمیشن و جلوه‌های ویژه‌ فعال است. او در انیمیشن‌هایی مثل گیسوکمند، شیرشاه سه‌بعدی، هالک شگفت‌انگیز و ریو 2 همکاری داشته است. او در حال حاضر مشغول به کمک در خلق دنیاهایی جدید در واقعیت مجازی اِسترِنج رِپتایل است.

مارسی‌کیت کانلی نویسنده‌ی کتاب کودک است و کتاب‌هایش در لیست پرفروش‌ترین‌های نیویورک تایمز قرار دارد. او در ایالات متحده‌ی آمریکا زندگی می‌کند. مارسی‌کیت کانلی فارغ‌التحصیل کالج هَمپشایِر است، او، برای پایان‌نامه‌ی کارشناسی ارشدش، ادامه‌ی اُپرای هَملت را نوشت.

در بخشی از کتاب ستاره‌بان می‌خوانیم:

سایفر پارس کرد. کایرو نگاه سگ را دنبال کرد و در کمال تعجب، دید باز هم ستاره‌ی دیگری دارد درست از آسمان بالای سرشان می‌افتد.

نزدیک هم بود.

این‌همه ستاره‌ی در حال افتادن! همه در عرض یک شب؟ واقعاً که اوضاع خیلی عجیب شده بود.

کایرو نور راهنما یعنی همان نوری را که از ستاره می‌آمد پیدا کرد و همراه سایفر راه افتاد سمت آن. دل‌شوره‌ی عجیبی کایرو را به‌دنبال خود می‌کشید. فقط همین امشب، دو بار، در نجات دو خوشه‌ی ستاره که روی هم تقریباً ده ستاره می‌شدند، شکست خورده بودند.

امشب، این آخرین شانس بود تا چیزی را نجات بدهند.

کایرو و سایفر به چاله‌ی نورانیِ داخل جنگل نزدیک شدند، ولی ناگهان با شنیدن صدای جیغ وحشتناکی ایستادند. صدای جیغ، که مثل صدای ترک خوردن یخ بود، لای درخت‌ها می‌پیچید. کایرو از کف کفش‌هایش حس می‌کرد زمینِ زیر پایش سرد می‌شود.

سایه‌ی تاریکی بین چاله و کایرو بلند شد و باعث شد سایفر بپرد پشت پاهای کایرو. در عرض چند ثانیه، بازدم کایرو یخ زد. ستاره بیش از حد نزدیک آن شکل غول‌پیکرِ تاریک افتاده بود و کایرو آن‌قدر ترسیده بود که هیچ کاری از دستش برنمی‌آمد و فقط دید سطح گونی شروع کرد به یخ زدن. کایرو می‌خواست بدود، ولی انگار پاهایش سر جایشان یخ زده بود. موجودِ سایه‌ای قسمتی از تاریکی‌اش را به‌شکل داسی درآورد و ستاره را پاره کرد.

کایرو گفت: «صبر کن!» ولی سایه توجهی به او نکرد. پدرش کجا بود؟ حتماً او می‌توانست این موجود را دور کند.

شکل تاریک دستش را برد داخل ستاره و ناگهان قلب ستاره را بیرون کشید. وقتی سطح بیرونی ستاره یخ زد، نورْ کفِ دست سایه خاموش شد. بعد موجود سایه‌ای انگشت‌های تاریکش را به‌ هم فشار داد و دستش را بست و ستاره، به‌شکل یخ و گَرد، ریخت کف جنگل.