معرفی و دانلود کتاب ردپای او

معرفی کتاب ردپای او

در کتاب ردپای او از بابک بوداغی، داستان پسر جوانی را می‌خوانیم که با اتفاقات فراطبیعی و مرموزی روبه‌رو می‌شود که ارتباطاتی با گذشته‌ی همسرش «ستاره» دارند. آیا اتفاقاتی که در حال رخ دادن هستند می‌توانند تهدیدی جدی برای این مرد جوان به حساب بیایند؟ آیا واقعاً این اتفاقات از عالم ماوراءالطبیعه نشأت می‌گیرند یا ریشه در دنیای واقعی دارند؟ نویسنده در این رمان معمایی و تا حدودی ترسناک، ماجراهای هیجان‌انگیزی را برای ما روایت کرده است.

درباره‌ی کتاب ردپای او

اگر رویاهایی را در سر بپرورانید، خود را برای یک زندگی دلپذیر و اتفاقاتی خوشایند آماده کرده باشید و منتظر به حقیقت پیوستن رویاهایتان باشید، اما در عوض بدترین اتفاقات نصیب شما شوند، چه حسی خواهید داشت؟ اگر یک پیرزن فالگیر در کوچه و خیابان به سراغتان بیاید و به جای این‌که نوید اتفاقاتی جذاب را به شما بدهد، از آینده‌ای بگوید که بیش از اندازه سهمناک و تلخ و تیره است، با خود چه خواهید گفت؟ احتمالاً بی‌اعتنا به صحبت‌هایی که شنیده‌اید، به زندگی خود ادامه می‌دهید و به دنبال حل مشکلات فعلی خود خواهید رفت. دقیقاً مانند «آرش» در کتاب ردپای او، که با وجود این‌که چنین صحبت‌هایی را گوشه‌ای از ذهنش نگه داشته، اما به ظاهر بی‌توجه به تمام این پیش‌بینی‌ها به مسیری که پیش روی خود دارد، ادامه می‌دهد. غافل از این‌که گاهی ممکن است چنین خرافه‌هایی تمام زندگی آدم را تحت تاثیر خود قرار دهند!

آرش که مانند بسیاری از هم‌سن‌وسالان خود با مشکلاتی مثل بیکاری و اوضاع بد مالی دست‌وپنجه نرم می‌کند، در مسیری قرار می‌گیرد که می‌تواند زندگی خود را زیر و رو کند و داستان جدیدی برای خود رقم بزند. آشنایی او با «ستاره»، که غرق در رفاه و ثروت است، همان کلیدی‌ست که تمام مشکلات آرش را برطرف می‌کند. غافل از این‌که با ورود ستاره به زندگی‌اش، اتفاقات عجیب و غیرمنتظره‌ای جای مشکلات قبلی را می‌گیرند. اتفاقاتی که شاید حتی بدتر از مشکلاتی باشند که پیش از این درگیر آن‌ها بوده است! کتاب ردپای او، داستانی سرگرم‌کننده با یک پایان‌بندی غیرقابل‌پیش‌بینی دارد که در صورتی که از طرفداران رمان‌های ایرانی این سبک باشید، حتماً از خواندن این اثر لذت خواهید برد.

هرچه ارتباط آرش و ستاره عمیق‌تر، جدی‌تر و عاشقانه‌تر می‌شود، نشانه‌هایی که مانند تهدیدی برای آرش به نظر می‌رسند، بیشتر خود را عیان می‌کنند. از جایی به بعد، آرش در هر شرایطی خطر را در اطراف خود احساس می‌کند و معلوم نیست که این خطرها و تهدیدها به عالمِ ورای طبیعت مربوط هستند، یا برآمده از واقعیتند و از گذشته‌ای که ستاره داشته نشأت می‌گیرند. آیا شخصی پشت تمام این ماجراهاست، یا تمام این‌ها مربوط به طلسم و جادو هستند و می‌توان با آن‌ها مقابله کرد؟ چه بر سر آرش و ستاره و رابطه‌ی آن‌ها خواهد آمد؟ آیا می‌توانند خود را از اتفاقاتی که زندگی‌شان را کاملاً تسخیر کرده رها کنند، یا وقایع بدتری در انتظارشان است؟ بابک بوداغی در رمان ردپای او، که اثری عاشقانه، مهیج، معمایی و تا حدودی ترسناک است، ماجراهای زندگی آرش را برای مخاطبان روایت کرده است؛ داستانی از روبه‌رویی آرش با اتفاقاتی غیرمنتظره...

این رمان هیجان‌انگیز به کوشش انتشارات طلایه به چاپ رسیده است.

کتاب ردپای او برای چه کسانی مناسب است؟

مطالعه‌ی این رمان عاشقانه، هیجان‌انگیز و معمایی را به تمامی دوست‌داران این ژانر پیشنهاد می‌کنیم.

در بخشی از کتاب ردپای او می‌خوانیم

وقتی شب از سر‌کار برگشتم، تاریکی خانه را مانند یک قبرستان متروک دیدم. تاریک و سرد. تنها هر‌از‌گاهی صدای سگی از دوردست سکوت وهم‌آور اطراف را می‌شکست. تا این‌که از لابه‌لای شاخ و برگ‌های حیاط حس کردم صدایی می‌شنوم. با خود گمان بردم شاید گربه باشد. بی‌اهمیت قدم دیگه‌ای برداشتم که احساس کردم یک نفر از پشت سر در حال قدم زدن است. سرم را چرخاندم و با تاریکی شب و حیاط مواجه شدم. در‌حالی‌که سر جایم مات و مبهوت ایستاده بودم، در سکوت شب، صدای شکستن شاخه‌ای روی زمین از پشت سرم شنیدم. بلافاصله سرم را به اطراف برگرداندم؛ اما در تاریکی کسی جز خودم نبود. برگشتم و چند قدم دیگر برداشتم. ثانیه‌ای نگذشت که احساس کردم صدای خش‌خش برگ‌ها بیشتر از صدای قرار گرفتن پای یک نفر هست. گویی موجودی ناپیدا پا به پای من قدم برمی‌داشت. با خودم گفتم "اگه دزد اومده باشه پس چرا سگ ان‌قدر ساکته؟!" باز جلوتر رفتم. دوباره صدای پا شروع شد؛ صدایی ترسناک و کشدار. احساس کردم که دارم مطمئن می‌شوم که یک نفر تعقیبم می‌کند. کسی با حرکت من حرکت می‌کرد و با توقف من توقف.