معرفی و دانلود رایگان کتاب حسادت

عکس جلد کتاب حسادت
قیمت:
رایگان
۵۰٪ تخفیف اولین خرید با کد welcome

برای دانلود قانونی کتاب حسادت و دسترسی به هزاران کتاب و کتاب صوتی دیگر، اپلیکیشن کتابراه را رایگان نصب کنید.

برای دانلود قانونی کتاب حسادت و دسترسی به هزاران کتاب و کتاب صوتی دیگر، اپلیکیشن کتابراه را رایگان نصب کنید.

معرفی کتاب حسادت

محمدعلی قجه در کتاب حسادت، اتفاق دلخراش و دردناکی را شرح می‌دهد که باعث دگرگونی یک زندگی عاشقانه و شیرین می‌شود.

در میان تلخی‌ها و طوفان عشق و حسادت، مردی حضور دارد تا در امتحانی سخت آزموده شود. از یک سو همسرش با چهره‌ای خسته و درمانده و از سویی دیگر زنی فریبنده که به عشق بی‌پایان او حسادت می‌کند. در این میان انتخاب سختی است تا: وفادار باشد یا ...

در بخشی از کتاب حسادت می‌خوانیم:

آروم از کنار پرستار رد شدم و رفتم کنار تخت مهسا نشستم.

تموم صورتش باند پیچی‌ شده بود و نمی‌تونستم بشناسمش.

واقعاً این مهسای من بود؟ همسر عزیزی که کنارش بهترین لحظات زندگی‌مو تجربه کرده بودم؟

حالا اون با بدنی در هم‌ شکسته و صورتی باندپیچی شده توی تخت بیمارستان بود، با نفسایی که می‌شد ازش بوی ناامیدی رو حس کرد.

حس ناامیدی‌ای که به‌ محض دیدنم توی چشمای پر از خونش موج زد و قطره‌ قطره فرو ریخت.

من آروم دستش رو گرفتم و زمزمه کردم: مهسا ... خوبی؟

و اون با بغضی که توی گلوش گیر کرده بود و صداش رو می‌لرزوند با افسردگی گفت: نه... امیر.

- خدا رو شکر که زنده‌ای.

و اون هیچی نگفت.

ولی می‌دونستم که چی می‌خواد بگه و ... همه این‌ها برام مهم نبود.

اون هنوزم مهسای من بود، همونقدر عزیز و دوست داشتنی.

و دوباره دست سرد و بی‌رمقش رو میون دست‌هام گرفتم و نوازش کردم.

مشخصات کتاب الکترونیک

نام کتابکتاب حسادت
نویسنده
سال انتشار۱۳۹۸
فرمت کتابEPUB
تعداد صفحات53
زبانفارسی
موضوع کتابکتاب‌های داستان و رمان عاشقانه ایرانی
قیمت نسخه الکترونیک

نقد، بررسی و نظرات کتاب حسادت

حمید رضا اشرفیان
۱۳۹۸/۱۲/۰۹
با سلام خدمت نویسنده محترم در مورد متن داستان غلط‌های تایپی زیاد نسبت به صفحات کم داستان وجود داشت مثل سرش که شرس تایپ شده بود یا ک که گ تایپ شده بود و... از نظر جمله بندی به نظر من واژه تمام همه نا زیباست یا جمله همه سرمها چون معمولا چند سرم به یک بیمار تصادفی وصل نمی‌کنند چون یک نویسنده وقتی از و یک ماجرا پزشکی می‌نویسد باید کمی در مورد آن تحقیق یا مطالعه کند یا از یک پزشک بپرسد همین طور در داستان‌های پلیسی جنایی و... اما در مورد خود داستان باید بگویم داستان حسادت یک داستان کوتاه است عشق یک مرد به همسرش و وفاداری افسانه‌ای به او چون عشق در دوریست و محبت در نزدیکی و... در داستان‌های بلند معمولا چند داستان فرعی در موازات داستان اصلی پیش می‌رود ولی در داستان حسادت فراز فرود خاصی نداشت و داستان در یک ریتم خاص تا آخر ماجرا پیش رفت شما اصلا از خصوصیات اخلاقی پدر و مادر شخصیت داستان که نام برید ننوشتید یا مثلا شیما دوست مهسا از کجا آمده بود وچرا تنها زندگی می‌کرد یا شخصی که با مهسای داستان دریک تاکسی بود و او هم فوت شد وحتی علت تصادف و... در مورد مرد در واقعیت زیبایی بعد از ازدواج در درجه دوم قرار می‌گیرد و برای یک مرد وفای داری زن به مهم است نه زیبایی ظاهری شما جمله زخم‌های عمیق بر صورت مهسا را چندین بار در داستان تکرار کردید که از مهم بودن صورت زیبا بر سیرت زیباست زن هر چه قدر زیبا باشد وقتی میتواند زن زندگی باشد که بساز باشد و درک متقابلی از مرد داشته باشدو... شما حتی در مورد شغل مهسا و شوهرش ننوشتیدو... اگر خواستید باز هم ادامه نظرم برایتان می‌نویسم با تشکر
سما جعفری
۱۴۰۳/۰۸/۲۶
داستان کوتاهی درباره خیانت نکردن و وفاداریست. کتاب غلطهای املایی و جمله‌بندیهای نامناسب زیادی دارد، اصلا انگار ویرایش نشده‌است. به نظرم رفتارهای امیر کمی عجیب بود. مثلا گاهی میگفت از نگاهای شیما حس خاصی توی دلش به وجود میاید، یا نسبت به لمس شدن توسط او واکنش خاصی نشان نمیداد. خب این باعث میشود برای طرف مقابل هم این زمینه ایجاد شود که او خواهان رابطه است. و این که میگفت نقش مهسا در زندگیش کمتر میشد ولی شیما بیشتر. اما نهایتا به همسرش خیانت نکرد و خب این، درس وفاداری میدهد که این روزها خیلی کمیاب شده‌است. این که خوانواده‌ها هیچ نقشی در قصه نداشتند هم، از آن عجیبتر بود. امکان ندارد در این جور مواقع خانواده‌ها بیخبر بمانند و بعد از آن واکنش نشان ندهند. وقتی هم خبردار شوند، مدام به فرزندانشان سر میزنند و آن‌ها را تنها نمیگذارند، حتی اگر آن‌ها نخواهند. ضمنا خیلی مهم بود که واکنش خانواده‌ها و نحوه‌ی خبر دادن امیر به آن‌ها در داستان بیاید که متاسفانه اصلا اشاره نشده بود..
ساغر
۱۴۰۳/۰۱/۰۸
کتاب حسادت درباره یکی از خصلت‌های اخلاقی بدبعضی از انسانها صحبت می‌کند که در هر شرایطی نا پسند است. وقتی صحبت از حسادت میشه نا خود آگاه یاد رفتار بسیاری از اطرافیان چه فامیل و چه همسایه و همکار و حتی کسانی که ارتباط خاصی باهاشون نداریم. کسی که حسود دارای‌ی خود خواهی خاص است که هیچ منطقی چه عقلی چه علمی را قبول نمی‌کنه و فقط به افکار و رفتار نامناسب، که از دید خودش ایرادی نداره اهمیت می‌دهد. در این داستان ساده‌ی خانم که دوست همسر امیر آقا هست و همسایه رو به رو آپارتمان ایشان می‌باشد رفتار این زوج را قبلا دیده و متوجه عشق و علاقه وافر این آقا به همسرش شده و چون خودش به دلیلی که در داستان گفته نشده بود تنها زندگی می‌کند بعد از حادثه تصادف به خیال اینکه چون همسر این آقا از نظر ظاهر دیگه زیبایی قبل را نداره و از طرفی این خانم زیباست. از موقعیت پیش آمده. میخواد سواستفاده کرده و به این آقا نزدیک بشه. اما ایشان که همسری عاشق و وفادار است با درایت این مسئله را حل می‌کند تا زندگیش حفظ بشه و عشق به همسر و وفاداری را در هر شرایطی داشته باشد. سپاس
مریم ایرانی
۱۴۰۱/۰۷/۲۳
سلام و خسته نباشید خدمت نویسنده محترم
من اینا رو میگم انشاءالله مفید باشه و نوشته‌های بعدی تون عز این جذابتر
چیزی که مشخص بود نویسنده فقط نمیخواست بگه تصادف شد و زنی فلج و صورت داغون و همسرش با وجود زن‌های زیبای در دسترس بهش وفادار موند
اما خب اینو نیومده تو قالب داستان بگه. مگه بدون رضایت دکتر
نیاد بیمارو عمل کنه؟ اصلا امیر شاکی تشد و کسی هم برای رضایت نیومد؟ راننده و بقیه مسافرا؟ حتی اون یکی ماشین که باهاش اصادف کرده؟ اخه تاکسیا کارشونو بلدن. تصادف؟ اونم در حد مرگ و قطع نخاع بدون حتی توضیح مختصر؟
بعد مگه الکیه که مریض زن باشه همراه نداشته باشه که مهسا نخواسته کسی بیاد؟! کی تر و خشکش میکرد؟ نمیشه بابا
امیر شغلش چی بود که هیچ دغدغه‌ای نداشت بابتش که محل کارش حاضر بشه؟ مهسا هم شاغل بوده اما نگفتین رفت سر کار دوباره یا نه
موقع ترخیص مامانش نبوده؟! اصلا نمیشه. نداریم. خانواده شما نه خانواده خودش که دیگه صبح تا شب باید بیمارستان میبودن یا حداقل تماس میگرفتن با دخترشون که کجایی؟ بعدش تزدن تو دهن امیر که اون مریضه تو چرا مارو خبر نکردی؟
مادر امیر و خانواده اش؟ اونا چیزی نگفتن؟ معمولا مادرا فقط فکر بچه خودشونن و تو این موقعیت اولین چیزی که میگن زن بگیره. حالا اینا هیچ ولی خب ما ایرانیا پامون بشکنه همه اونایی که اومدن عروسیمون میان ملاقات. هیشکی نمیومد سر بزنه؟
خلاصه که عملا هیچ کحای داستان روال معمولی و واقعی رو نداشت. و همین باعث میشه در حد شعار و افسانه بمونه. ولی اگه واقعا میاوردی تو زندگی واقعی و حقیقتا با سختی‌های داشتن همسر فلج و صورت معیوب روبه رو میشدی... مثلا برای رابطه. حموم بردن. غذا پختن بجه داشتن یا بچه دارشدن... روند درمان و هزینه هاش... ‌ حالا مشخص میشد وفاداره
هنری جود
۱۴۰۲/۰۵/۳۰
کتاب خیلی ساده، بچگانه بود. و اما نقد کتاب: داستان زنی که در تصادف زیبایی‌اش را از دست میدهد و همچنین مجبور می‌شود روی بیلچر بشیند. او از این بابت ناراحت است و از ظاهر شدن جلوی بقیه خجالت میکشد. همسرش اورا به خانه می‌آورد. زن همسایه به طریقی خبردار می‌شود که چه اتفاقی برای او افتاده است به همین به دلیل بهانه دلداری دادن و کمک به او به خانه‌اش می‌آید. کمی بعد زن همسایه عاشق شوهرِ زن می‌شود و از او می‌خواهد تا یک قرار عاشقانه بگذارند. شوهرِ زن اول قبول می‌کند اما بعدش با یک حرکت غافلگیرانه زنش را هم به آن قرار می‌برد و زن همسایه غافلگیر می‌شود. بعد، مرد از دروغ می‌گوید که زن همسایه می‌خواهد نقل مکان کند و این قرار، یک قرار خداحافظی است. زن همسایه مدتی بعد نقل مکان می‌کند.
فاطمه سلیمانی
۱۴۰۱/۰۷/۲۹
خب این کتاب هم مانند تمامی کتاب‌های آقای قجه خواندنی و جذاب است در عین کوتاه بودن تمامی ویژگی یک. کتاب خوب را شامل است متعسفانه اتفاقی ک برای شخصیت خانم داشتان افتاد چیز غیر قابل باوری نیست و در تمام دنیا بر اثر اتفاق‌های مختلف ممکن است رخ بدهد وفاداری امیر برای قابل تحسین بود هرچند گمان میکنم اگر در واقعیت چنین اتفاقی بیفتد کمتر کسی حاضر میشود شرایط را تحمل کند و کنار بیاید بلکع فردا را ترک می‌کند راجب کتاب هم بگویم ک نویسنده قلم قدرتمندی دارد کتاب جذاب و خواندنی است و شما را ترغیب ب خواندن ادامه کتاب میکند و اتفاقات غیر قابل باور نیست و باعث میشود شما کاملا بتوانید خود را جای شخصیت‌ها بگذارید و احساسات انها را لمس کنید و ب درک شرایط برسید نام کتاب هم بسته ب داستان خوب انتخاب شده بود حتما پیشنهاد میکنم بخونین
زینب پورکلهر
۱۴۰۱/۰۶/۱۱
سلام و درود، کوتاه و جالب، در واقع انتظار نداشتم به این سرعت و بدین گونه به پایان برسد، اگر چه دور از واقعیت است ولی خب، جالب است. گرچه مطمئنا پایان این عشق در دنیای واقعی به شکل دیگری خواهد بود. غلط‌های املایی نیز داشت که در داستانی بدین کوتاهی قابل قبول نیست. در ارتباط با چگونگی چنین تصادف نیز و وحشتناکی جاداشت آقای قجه بیشتر داستان پردازی می‌کردند مادر ودختر اول قصه چطور از اصفهان آمده بودند ولی زودتر از عاشق قصه رسیده بودند و ده‌ها سوال دیگر که برای داستانی بدین کوتاهی زیاد است. با همه این نواقص نظر عالی دادم چرا که انتهای داستان با حدسیات من خیلی متفاوت بود. موفق باشید آقای جقه
Adib
۱۴۰۲/۰۹/۲۸
عرض ادب خدمت شما دوستان عزیز، کتاب خیلی جذابی بود، در این کتاب، نحوه زندگی کردن با نگرشی درست را آموزش میده حسادت میشه گفت یه بیماریست. به نظر من حسادت اصلا چیز خوبی نیست ولی کاریش نمیشه کرد وقتی حسادت پیش میاد من به دوستان پیشنهاد میکنم این کتاب رو بخونید تا معنی حسادت روخودتون درک کنید که چی دارم میگم دوست من. انتهای قصه قابل حدس نبود و این نقطه قوت این کتاب بود. و اینکه فضای نوشته رو وقتی تداعی می‌کرد، همزمان میشد در ذهن اون اوضاع و احوالات رو تصور کرد و باهاش همراه شد، البته این فضا سازی تا یه حدی خوبه، وقتی زیادی درش افراط بشه خسته کننده میشه، البته سلیقه ایه دیگه
ریحانه کاظمی
۱۴۰۲/۱۰/۰۶
خیلی ممنونم از زحمات نویسنده برای این کتاب. مثل همیشه داستان ساده و روان و جذاب بیان شده. فضا و شخصیت‌ها و اتفاقا کاملا ایرانی و ملموس هستن. انتهای قصه قابل حدس نبود و این نقطه قوت این کتاب بود. و اینکه فضای نوشته رو وقتی تداعی می‌کرد، همزمان میشد در ذهن اون اوضاع و احوالات رو تصور کرد و باهاش شد. همراه این کتاب خیلی خوب بود و داستان یه عشق واقعی رو به ما نشون داده بود که هرچی عشق ما به یکنفر بیشتر باشه دیگه زشتی و خوشکلی اون برامون فرقی نداره چون ما از باطنش خوشمون اومده نه از زیبایی ظاهری.
ممنون از کتابراه.
مهدیه حسینی
۱۴۰۰/۰۳/۱۲
یه داستان کوتاه اما واقعا عالی. خیلی ترسناکه که ادم قیافش زشت بشه. مخصوصا برای کسی مثل مهسا که قبلن واقعا زیبا بوده. واقعا درک میکنم حسشو. وسطای رمان دلم میخاست امیر رو خفه کنم البته همراه با شیما. کم کم داشت باورم میشد که امیر داره حسشو نسبت به مهسا از دست میده. حالم داشت از مردا به هم میخورد. اما پایانش عالی بوود. البته که شاید فقط ۲۰ درصد از مردا بتونن همچین واکنشی داشته باشن. مطمعنن بیشترشون همچین چیزی رو قبول نمی‌کنن و ممکنه برن سراغ زنی زیباتر. بالاخره مرد هستن و عقلشون به چشمشون.
ARIA Maleki ....
۱۳۹۹/۱۱/۲۷
آقای قجه کتاباتون عالیه و اینکه وقتی هر نظری رو می‌خونم میبینم شما به هر نظری پاسخ دادید و اگرچه برخی از نظر‌ها واقعا بی احترامی به شما و کتاب هست بازم تشکر کردید این رو نشون میده ک خیلی و بیشتر از هر نویسنده‌ای ب نظرات و خواننده‌های آثارتون اهمیت میدید و این واقعا من رو شاد می‌کنه ک انقدر بفکر ما هستید هر کتابتون یجور زیبایی و خوبی داره ک من عاشق سبک نوشتن شما هستم و احترام خاصی براتون قائلم❤❤❤❤🙏🙏 بی صبرانه منتظر بقیه اثر هاتونم بخاطر ما ادامه بدید❤
معصومه کریمی
۱۴۰۳/۰۱/۰۱
خیلی زیبا و دلنشین بود. عشق پاک و واقعی رو به زیبایی و طنازانه بیان کرده از خواندن کتاب بییار لذت بردم. تعهد زن و مرد رو در مقابل عشقشون نشان میداد و اینکه باید در سختی‌ها پشت هم باشند تا طوفان حوادث رو پشت سر بگذارند. اگر چه امیر شرعا و عرفا میتونست با زن دیگه‌ای ازدواج کنه ولی عشقشون آنقدر عمیق و آتشین و واقعی بود که این کار و انجام نداد. راستش این داستان منو یاد خواهرم و اتفاق مشابه‌ای که براش پیش آمد انداخت و تقریبا تمام مشکلاتی که مهسا و همسرش داشتن رو با پوست و گوشتم حس کردم.
آرزو بهروج
۱۴۰۰/۰۳/۰۶
سلام به نظرم یکم تناقض داره من هی دارم میخونم و میبینم که آقایی که داره میگه عاشق همسرشه مدام از زیبایی زنای دیگه حرف میزنه مثلا میگه شیما با چشمای زیباش یا دستای ضریفش خب یه مردی که تازه چند روزه با اون وضعیت عشقش رو دیده چطوری اینقدر راحت از زیبایی زن دیگه حرف میزنه انگار میخواد بگه من با اینکه دیدم اونا زیبا هستن بازم به زنم وفادارم یکم اذیتم میکنه این مدل نوشته‌ها انگار میخواد به مخاطب بگه ببینین من چقدر خوبم
مهناز کیان مهر
۱۴۰۲/۰۳/۲۵
داستان ضعیفه، از آقای قجه انتظار بیشتری می‌رفت.
دو هفته بی‌خبری پدر و مادر مهسا قابل درک نیست و اینکه بعد از فهمیدن هم اقدامی نکردن.
اینکه نوع فلج مهسا دقیقا چه بود آیا بی اختیاری ادرار و مشکل جنسی هم پیدا کرده بود.
راه دادن یه زن جوان و زیبا به حریم خانه دور از عقل بود
آیا با عمل زیبایی،
قیافه مهسا بهتر میشد؟ در این مورد چیزی گفته نمیشه. اونقدر مهسا نگران از دست دادن شوهرش بود نگرانی برای راه رفتنش نداشت که واقعا عجیبه، آدم ترجیح میده زشت باشه اما فلج نباشه
شادی پورشهباز
۱۴۰۱/۰۸/۰۱
هنوز اولاش هستم خیل ایراد داره مثلا کسی که تصادف وحشتناکی کرده یک نفر هم مرده خودش هم قط نخاع شده چطوری بعد عمل همش بفکر رفتن شوهر ش هست یا اینکه میتونه بخنده زنی که قط نخاع شده بدنش اینقدر درد میکنه که ناله میکنه نه اینکه از شوهرش میپرسه منو تنها نذار یا اینکه به حرف شوهرش میخنده یا چطوری پدر مادر مهسا یه زنگی به گوشی مهسا نمیزنه یا چرا به پدر مادرش خبر نمیده مگه الکیه قط نخاع شده تروخدا یکی بره پدر ومادر مهسارو خبر کنه این امیر انگار بعد دوهفته قصد نداره خبرکنه
☹️
مشاهده همه نظرات 382

راهنمای مطالعه کتاب حسادت

برای دریافت کتاب حسادت و دسترسی به هزاران کتاب الکترونیک و کتاب صوتی دیگر و همچنین مطالعه معرفی کتاب‌ها و نظرات کاربران درباره کتاب‌ها لازم است اپلیکیشن کتابراه را نصب کنید.

کتاب‌ها در اپلیکیشن کتابراه با فرمت‌های epub یا pdf و یا mp3 عرضه می‌شوند.