معرفی و دانلود کتاب جنگل

معرفی کتاب جنگل

کتاب جنگل به قلم هارلن کوبن روایتی است مهیج از سرگذشت زندگی شخصی به نام پاول که هنوز سوگوار و داغدار درگذشت خواهرش است. دختری که سال‌ها قبل، شبانه پا در جنگل گذاشت و دیگر هیچ وقت برنگشت. اما حالا، بعد از گذشت چندین سال، جسد مردی پیدا شده که پاول گمان می‌کند می‌تواند با مرگ خواهرش مرتبط باشد.

رمان جنگل (The woods) پس از انتشار با اسقبال خوبی از سوی منتقدین و طرفدارانش رو به رو شد به طوری که باعث شده تا اکنون شرکت نت‌فلیکس در حال ساخت سریالی بر اساس آن باشد. در این رمان جنایی، هارلن کوبن (Harlan Coben) به خلق داستانی جذاب به وسیله‌ی شخصیت‌هایی قوی می‌پرازد و قصه را به سمت و سوی رازهای خانوادگی، عشق، اشتباه و خیانت می‌برد.

کوبن در این رمان اگر چه مثل همیشه از سبک مخصوص به خویش بهره می‌گیرد و داستان جنایتی قدیمی را به تصویر می‌کشد که بر زندگی کنونی افراد بی‌گناه اثرگذار است، اما تازگی و جذابیت خودش را در این کتاب نیز حفظ کرده است. او که با فروش بیش از 60 میلیون کتاب در سراسر دنیا جزو پرفروش‌ترین نویسنده‌های نیویورک‌تایمز است، در این رمان جذاب شما را در دل ماجراهایی پر حاشیه می‌برد و به گفته منتقدانش ثابت می‌کند که گاهی هولناک‌ترین رازها، ریشه در خانه شما دارند.

هارلن کوبن را بیشتر بشناسیم:

هارلن کوبن در سال 1962 در امریکا دیده به جهان گشود. آثار او غالباً محتوایی معمایی و مهیج دارند. در داستان‌های او عموماً به اتفاقات، قتل یا تصادفات هولناک گذشته پرداخته می‌شود. او اولین نویسنده‎ای است که هر 3 جایزه‌ی شِیمس، ادگار و آنتونی را از آن خود کرده و در سال 2010 موفق به دریافت جایزه سودآورترین داستان‌نویس جنایی جهان شده است.‌

در بخشی از کتاب جنگل می‌خوانیم:

در باز شد و دو مرد وارد سالن شدند. حدس زدم پلیس باشند. البته، خودم وکیل ایسکس کانتی هستم و در شهر پر جرم و جنایت نیوارک کار می‌کنم، فهمیدم که باید پلیس باشند. کارمندان تلویزیون هم این‌طوری لباس می‌پوشند، اما ریجوودی‌ها این‌طور نیستند. ما برای دیدن نمایش ورزشی بچه‌هامان شلوار راحت یا جین و تی‌شرتی زیر پیراهن می‌پوشیم. هیچ‌وقت این‌طور جاها لباس رسمی نمی‌پوشیم. این دو نفر، کت‌شلواری با ته‌ رنگ قهوه‌ای به تن داشتند که کنده‌های درخت بعد از باران سیل‌آسا را به یاد می‌آورد. بدون لبخندی همه‌ جا را زیر نظر گرفتند. حس بدی به من دست داد. شاید مشکلی پیش آمده بود. اکثر پلیس‌های این منطقه را می‌شناسم. با اینکه کاری نکرده‌ بودم ولی دلم آشوب بود.

گرتا و همسرش، باب سه فرزند دارند. کوچک‌ترین دخترشان، مادیسون شش‌ ساله و هم‌ کلاسی کاراست. آن‌ها کمک زیادی به من کردند. بعد از مرگ همسرم، جین، خواهر گرتا، به ریجوود رفت. گرتا می‌گفت برنامه‌های جدیدی برای زندگی دارد ولی من شک داشتم. به‌ هر حال، آن‌ قدر برای من خوبی کردند که اعتراضی نکردم. زندگی بدون آن‌ها در ذهنم نمی‌گنجد.