معرفی و دانلود کتاب تو مرا فریاد بزن
برای دانلود قانونی کتاب تو مرا فریاد بزن و دسترسی به هزاران کتاب و کتاب صوتی دیگر، اپلیکیشن کتابراه را رایگان نصب کنید.
معرفی کتاب تو مرا فریاد بزن
کتاب تو مرا فریاد بزن نوشتهی سحر حسنی داستان زندگی آدمهایی است که در سختیهای زندگی روزمره گرفتار شدهاند و هرکدام با مسئلهای شخصی دستوپنجه نرم میکنند. همایون، فریبا، احمد و سهیلا برخی از شخصیتهای این کتاباند که علیرغم اختلاف طبقاتی زیاد، خواسته و ناخواسته زندگیهایشان به هم پیوند میخورد.
دربارهی کتاب تو مرا فریاد بزن
در کتاب تو مرا فریاد بزن نوشتهی سحر حسنی با داستان آدمهایی همراه میشوم که بهواسطهی مناسبتهای اجتماعی در کنار هم قرار گرفتهاند. درواقع در این کتاب ماجرای خانوادههایی با اختلاف طبقاتی زیاد به هم پیوند میخورد و همین موضوع مشکلات و چالشهایی را برای شخصیتها ایجاد میکند. مشکلاتی که منجر به اتفاقات غیرمنتظره و ناگوار زیادی میشود و زندگی شخصیتها را تحت تأثیر قرار میدهد. چند خدمتکار در عمارتی بزرگ که صاحب ثروتمند و مرفهی دارد، کار میکنند. به مرور ماجراهایی در آن عمارت اتفاق میافتد که نتایج ناخوشایندی در پی دارد.
کتاب تو مرا فریاد بزن با ترسیم عامیانهی جامعهی ایرانی، به اختلاف طبقاتی فاحش میان افراد و تفاوتهای فرهنگی ناشی از آن میپردازد. همچنین با استفاده از روایت اول شخص که در هر بخش از زبان یکی از شخصیتها است، تلاش کرده وجوه مختلف شخصیتی افراد با جایگاه اجتماعی متفاوت و در موقعیتهای گوناگون را بررسی کند.
این کتاب توسط انتشارات آراکو در اختیار خوانندگان قرار گرفته است.
کتاب تو مرا فریاد بزن برای چه کسانی مناسب است؟
این کتاب برای علاقهمندان به رمانهای اجتماعی ایرانی مناسب است.
در بخشی از کتاب تو مرا فریاد بزن میخوانیم
به فکر فرو رفتم نکنه احمد با سهیلا ازدواج کرده بود و ازش خبری نبود که اگر اینجوری بود من دق میکردم. من بدون احمد هیچی نبودم ولی وقتی یاد تهدید احمد میافتادم یکم خیالم راحت میشد.
چشمهام رو روی هم گذاشتم گوشهای خزیدم و تکیه به دیوار کاهگلی ناصاف دادم و دستم رو روی چشمام گذاشتم و کمی چشام رو مالیدم. آهی کشیدم و سقف رو نگاه کردم. خانجون برای دلخوشی من خندهای کرد و گفت: نگران نباش احمدی که من میشناسم دم به تله نمیده...
نفسم رو پر صدا بیرون دادم و گفتم: خانجون اگه چیزخورش کنن؟
خانجون اشارهای به بالا کرد و گفت: قدرت اون بالایی رو دست کم گرفتی؟
سری به چپ و راست تکون دادم و گفتم: آره راست میگی. امیدوارم احمد همون احمد بمونه چون من دیگه فریبای قبل نمیشم.
تا چند لحظه قبل تو ذهنم به خوشحالی فرداشون فکر میکردم و الان توی دلم تصویر عروسی احمد و سهیلا نقش بسته بود.
کاش احمد میفهمید من اومدم. کاش یادش میبود آخر هفته است و میاومد بهم سر میزد. به امید فردا و پسفردایی که احمد میدونست قراره برگردم لبخندی به روی خانجون پاشیدم: خدا بزرگه خانجون دلم روشنه احمد همون احمده...
آقا جون که تا اون لحظه ساکت بود گفت: اصلا بر فرض محال احمد نباشه. من که تو رو از سر راه نیاوردمت. نوکرتم هستم تا پسر شاه پریون با اسب سفید بیاد دخترمو ببره.
لبخند بیجونی به روی آقام پاشیدم و آقام پیاله نخودکشمش رو سمتم هل داد و گفت: بیا بخور غمت نباشه. حالا یه امشب اینجایی دلمون وا شه نه که بیشتر نگران حالت باشیم بابا...
برای حال دلشون خودم رو به بیخیالی زدم و تا نیمهشب گفتیم و خندیدیم.
خندهای که برای من تلختر از زهر بود و برای پدر مادرم زندگی...
مشخصات کتاب الکترونیک
نام کتاب | کتاب تو مرا فریاد بزن |
نویسنده | سحر حسنی |
ناشر چاپی | آراکو |
سال انتشار | ۱۴۰۳ |
فرمت کتاب | EPUB |
تعداد صفحات | 532 |
زبان | فارسی |
شابک | 978-622-91635-6-6 |
موضوع کتاب | کتابهای داستان و رمان اجتماعی ایرانی |