معرفی و دانلود کتاب تابستان با جسپر

معرفی کتاب تابستان با جسپر

لورل اسنایدر با کتاب تابستان با جسپر و یک داستان فراموش‌نشدنی دیگر بازگشته است. لیا که این روزها در حال گذر از یک موقعیت سخت عاطفی است و از خانواده و دوستانش فاصله گرفته، با جسپر آشنا می‌شود. این رفاقت چیزهای تازه‌ای به هردوی آن‌ها می‌آموزد. یک کتاب شگفت‌انگیز که از طریق آن می‌فهمید چه کسی هستید و یک دوستی تغییردهنده که به شما نشان می‌دهد چه کسی می‌توانید باشید.

درباره کتاب تابستان با جسپر:

زخم‌های جسمی به راحتی دیده می‌شوند. زمانی که دستمان می‌شکند یا عضوی از بدنمان دچار جراحت می‌شود، می‌توانیم به راحتی آن را به دیگری نشان دهیم و تسلی بخواهیم. اما جراحات روح این‌گونه نیستند. درد و رنج عینی نیست که دیگری ببیند و مرهمی بشود بر آن. همین است که اغلب ما در درد کشیدن تنها می‌مانیم. مگر معدود افرادی صدای ما را بشنوند. این‌ افراد کسی نیستند جز دوستان! دوستی شنیدن صدای دیگری است، قبل از این که صدایش در میان همهمه و شلوغی‌ صدای دیگران از بین برود. کتاب تابستان با جسپر روایتی دلنشین از رفاقت است.

در روزهای گرم تابستان امسال در آتلانتا، لیای سیزده ساله به جای وقت گذراندن در اردو، سرگردان و اندوهگین است. از تابستان گذشته که آن اتفاق لعنت شده افتاد و برادر کوچک‌تر او در آب غرق شد، گویی روح زندگی از لیا پر کشید و تبدیل به یک شبح شد که بی‌هدف در جهان پرسه می‌زند. پدر و مادرش خود به حدی افسرده و عزادار هستند که دیگر توجهی به دختر کوچولوشان ندارند. درحالی که همه‌ی دوستان او در حال لذت بردن از برنامه‌های تابستانی خود هستند، لیا تمام مدت در خانه مانده، هیچ برنامه‌ای ندارد و هرلحظه بیش از پیش در خود فرو می‌رود.

مدتی بعد لیا با کسالت و رخوت تصمیم می‌گیرد از خانه بیرون برود. همان زمان است که اولین بار با جسپر چهارده ساله آشنا می‌شود. جسپر عجیب‌و‌غریب که پوستی سفید و مویی سرخ دارد و لباس‌هایش را در نهر شست‌وشو می‌دهد. جسپر برای لیا تداعی‌گر چیزهای جادویی و افسانه‌های کهن است و کلبه‌ای بزرگ که این نوجوان اسرارآمیز به تنهایی در آن زندگی می‌کند، شبیه قلمروهایی‌ست که لیا و هر بچه‌ی دیگری آرزوی آن را دارند و درباره‌ی آن خیال می‌بافند.

اما حقیقت امر این است که جسپر برای فرار از وضعیت وحشتناک خانه‌شان به آن کلبه پناه می‌برد. در حالی که او دوستی خود با لیا را ارزشمند می‌داند، هنوز هم می‌خواهد که لیا به خاطر داشته باشد که بی‌خانمان است. زمان زیادی لازم است تا لیا متوجه شود زیبایی خارق‌العاده‌ای که در اردوگاه بزرگ جسپر مشاهده می‌کند، در حقیقت یک واقعیت ناامیدکننده است. اما به لطف نمادگرایی دقیق لورل اسنایدر (Laurel Snyder) و ردیابی دقیق نشانه‌های او، نوجوانان پیش از او این مساله را خواهند دید.

کتاب تابستان با جسپر (My Jasper June) درباره‌ی خیلی چیزهاست. درباره‌ی اندوه است و این که ما چطور با آن مواجه می‌شویم. این که چطور اغلب اوقات زور زندگی بیشتر است و از غم پیشی می‌گیرد. اسنایدر در این اثر به مفاهیم عمیقی از جمله دوستی، هنر برخورد با سوگ و تجربه‌ی فقدان می‌پردازد. او این رمان را در سال 2019 نوشته و در ایران نیز چندین بار تجدید چاپ شده است.

نکوداشت‌های کتاب تابستان با جسپر:

- قصه‌ای زیبا از قدرت ترمیم کننده‌ی دوستی در مواجهه با غم و سختی‌ها. این کتاب از جمله خریدهای ضروری مجموعه داستان‌های نوجوانان محسوب می‌شود. (School Library Journal)

- رمانی لطیف با فضای خاص و به یاد ماندنی که صمیمت، قدرت بازیابنده و زیبایی دوستی را جستجو می‌کند. (New York Times Book Review)

- اسنایدر در این داستان مستقیما به مسائل سنگینی همچون مرگ و غم، سو استفاده و بی خانمانی می‌پردازد. داستانی بی‌پرده از دو نوجوان که آرامش و قدرت را در یکدیگر پیدا می‌کنند. (هفته‌نامه‌ی ناشران)

-داستانی تکان‌دهنده درباره‌ی دوستی، فقدان و یافتن زیبایی در همه چیز. با شخصیت‌هایی که بعد از تمام شدن داستان نیز مدتی طولانی همچنان با شما می‌مانند. من این کتاب را بسیار دوست داشتم. (آر جی پالاسیو، نویسنده‌ی رمان پرفروش اعجوبه)

کتاب تابستان با جسپر مناسب چه کسانی است؟

لورل اسنایدر این کتاب تکان‌دهنده را مناسب نوجوانان به تحریر درآورده و در قالب داستان به مفاهیم مهمی پرداخته است.

با لورل اسنایدر بیشتر آشنا شویم:

این شاعر و نویسنده‌‌ی آمریکایی اغلب برای کودکان می‌نویسد. داستان جزیره‌ی بی‌سرپرست‌ها به قلم او از محبوب‌ترین کتاب‌ها میان کودکان و نوجوانان است. از دیگر آثار ترجمه شده‌ی او به فارسی می‌توان به بزرگ‌تر از جانونی و آخرین قایق اشاره کرد.

در بخشی از کتاب تابستان با جسپر می‌خوانیم:

روبه‌روی جسپر ایستاده بودم، در‌حالی‌که به موهای قرمزش که در آفتاب می‌درخشید، خیره بودم، و به آن کلبه‌ی عجیب پشت‌سرش، سراسر پوشیده در شاخ‌و‌برگ‌های پیچیک. یک لحظه به نظر رسید که مثل ستاره سوسو زد، انگار اگر چشم ازش برمی‌داشتم، ناپدید می‌شد. البته که این فکر احمقانه بود، ولی دست از سرم برنمی‌داشت. یک لحظه ممکن به نظر رسید. انگار تمام خیال‌پردازی‌های بچه‌گانه‌ام، همه‌ی اشتیاقم به چیزی که نمی‌توانستم توضیحش بدهم، وجودم را پر کرد.

گفتم: «خونه‌ی تو اینه؟»

گیج شده بودم، مغزم دست‌و‌پا می‌زد که آن لحظه را درک کند، درست مثل بدنم که تلاش کرده بود از قدم‌های بلند جسپر جا نماند. «نه. این خونه‌م نیست. من... فعلاً خونه ندارم. اینجا جاییه که می‌خوابم. موقتیه. حالا فهمیدی؟»

«ولی...»

«گفتم که پیچیده‌ست. خیلی پیچیده‌ست.»

«ولی مامانت؟ اون اجازه می‌ده که...»

جسپر خنده‌ی تلخی سر داد. «ها، آره. مامانم هم پیچیده‌ست.»

دیگر چیزی نگفتم. به خانه‌ی نقلی، بعد به جسپر نگاه کردم، بعد به کیسه‌ی خرید روی شانه‌ام. سعی می‌کردم همه‌ی این‌ها را بفهمم، درک کنم.

جسپر گفت: «می‌بینی؟ تو نمی‌خواستی بدونی.»

ولی او اشتباه می‌کرد. کاملاً اشتباه می‌کرد. سرم را تکان دادم. «معلومه که می‌خواستم بدونم. من دوست توام.»

مستقیم به چشم‌هایم نگاه کرد. شاید برای اولین ‌بار از وقتی او را دیده بودم، خجالتی به نظر آمد. «واقعاً؟ می‌تونی... تحملش کنی؟»

گفتم: «آره. سخته، ولی غیرقابل تحمل نیست. فقط گیج‌کننده‌ست. شاید اگه بتونی بهم بگی چرا...»

سرش را به‌شدت به چپ‌و‌راست تکان داد. «خواهش می‌کنم، نه. نمی‌تونم. نمی‌تونم.»

«خب، باشه. اشکال نداره. می‌تونی بگی یا نگی. هر جور راحتی. ولی چه بگی، چه نگی، شاید بتونم از یه راهی کمکت کنم...»

جسپر گفت: «می‌دونی که من از کمک خوشم نمی‌آد.» ولی حالا لبخند می‌زد، یک لبخند خیلی کم‌رنگ.

فهرست مطالب کتاب

آخرین روز
شلوار واقعی
کنترل احساسات
زیادی واقعی
مهروموم
دنیای واقعی
توافق
قدرت محدود
پیچیده
همهمه‌ی آرام‌
مزرعه‌ی ذرت
شیرجه در عمق
قصر پیچک
مغز شعله‌ور
همه‌ی ماجرا
لیوان شکسته
کشوی خنزرپنزر
همه‌ی (آن یکی) ماجرا
غُصه‌بازی
مثل یک روز عادی
تغییری در آب‌وهوا
جادوی واقعی
ساعت گفت‌وگو
مثل یک روز عادی