معرفی و دانلود کتاب بردیا و گولاخ‌ها 3: هیولای کلمه خوار

معرفی کتاب بردیا و گولاخ‌ها 3: هیولای کلمه خوار

به آخرین مجلد از مجموعه‌ی جذاب بردیا و گولاخ‌ها رسیده‌ایم. کتاب بردیا و گولاخ‌ها 3: هیولای کلمه خوار اثر خواندنی مهدی رجبی با یک روایت هیجان‌انگیز دیگر مهمان شما شده. در این جلد ماجرای یک خرابکاری بزرگ از سوی بردیا را می‌خوانید که با یک اشتباه نزدیک است پای گولاخ‌ها را به شهر باز کند! گفتنی‌ست این اثر کتاب برگزیده‌ی لاک‌پشت پرنده بوده است.

درباره‌ی کتاب بردیا و گولاخ‌ها 3: هیولای کلمه‌خوار

اگر از مخاطبان مجموعه‌ی بردیا و گولاخ‌ها باشید، قطعاً دو مجلد پیشین آن را خوانده‌اید و کاملاً با بردیا و آلبرت آشنا هستیدو پس چنانچه هنوز دو جلد قبلی را نخوانده‌اید، پیشنهاد می‌کنیم همین حالا آن‌ها را به کتابخانه‌تان اضافه کنید تا از مطالعه‌ی جلد سوم آن حسابی کیفور شوید.

در کتاب «بردیا و گولاخ‌ها 1: شاهزاده‌ی شنل تشتکی» ماجرای گم‌ شدن ناگهانی آلبرت، همستر محبوب بردیا و مشکوک شدن او به سوری‌خانم، همان پیرزن مرموز آسانسوری را خواندیم. مهدی رجبی در مجلد دوم این مجموعه برایمان تعریف کرد که بردیا توانست به جنگ گولاخ‌ها برود و همسترش را نجات دهد. اما یک مشکل به وجود آمد و آن هم این‌که گوش‌هایش به طرز عجیب و باورنکردنی‌ای بزرگ و گولاخ شدند.

اکنون به پایان ماجرای بردیا و گولاخ‌ها رسیده‌ایم و قرار است داستان جذاب آن را در کتاب بردیا و گولاخ‌ها 3: هیولای کلمه‌خوار بخوانیم. این‌بار نیز مشکلی وجود دارد؛ بله! بردیا حسابی گند زده!... مهدی رجبی در کتاب بردیا و گولاخ‌ها 3: هیولای کلمه‌خوار تعریف می‌کند که گولاخ‌ها موفق شده‌اند یکی از خواهرها را دستگیر کنند. همینطور چیزی نمانده است که هیولاهای بدترکیب و ترسناک از مرز دروازه‌ی تاریکی عبور کنند و به قصد نابودی همه‌ی کتاب‌های جهان به زمین بیایند.

بردیا که باید در این شَلم‌شوربای بدبیاری کاری کند، تصمیم می‌گیرد دوباره یک شنل تشتکی برای خودش بدوزد و بعد همراه با نگهبانان جنگجو و با گذشتن از تونل دنیاها به جنگل هوم‌ها برسد. البته تنها مشکلی که در اینجا به‌نظر می‌رسد، وجود رودخانه‌ی طلسم‌شده‌ی نوشابه در میان راه است! آیا جنگجویان می‌توانند در برابر نخوردن نوشابه دوام بیاورند یا قرار است اوضاع از این هم بدتر شود؟ اگر دوست دارید ادامه‌ی داستان را بخوانید، بهتر است همین حالا کتاب بردیا و گولاخ‌ها 3: هیولای کلمه‌خوار را تهیه کنید.

مهدی رجبی در اثر حاضر همه‌ی عناصر یک کتاب کودک جذاب و خواندنی، همچون سرگرمی، تخیل، تقابل نیکی و بدی و خیر و شر و لذت موفقیت و ناکامی شکست را گنجانده است‌. او با انتخاب شخصیت اول داستانش و به‌تصویر کشیدن او با مشکل لکنت زبان، در قالب تمثیلی و خلاقانه به کودکان می‌آموزد که لکنت زبان را نباید تمسخر کرد. مخاطب با خواندن این مجموعه‌ی جذاب، علاوه‌بر لذت بردن از داستان، از تصاویر و طراحی‌های هنرمندانه‌ی مریم محمودی مقدم هم به وجد خواهد آمد. گفتنی‌ست کتاب بردیا و گولاخ‌ها 3: هیولای کلمه‌خوار را نشر افق به چاپ رسانده و منتشر کرده است.

درباره‌ی مجموعه‌ی بردیا و گولاخ‌ها

بردیا و گولاخ‌ها نام یک مجموعه‌ی سه جلدی به قلم مهدی رجبی است که آن را برای مخاطبان کودک نوشته. در این مجموعه‌ی جذاب و خواندنی، ترکیبی از مطالب آموزنده، سرگرم‌کننده و هیجان‌انگیز را می‌خوانید که همگی برآمده از زندگی پسربچه‌ای دبستانی به نام بردیا است. بردیا، همستر محبوبش آلبرت، سوری‌خانم که پیرزن مرموز ساختمان است و بردیا نام او را خانمِ آسانسوری گذاشته، مانیا و گولاخ‌ها شخصیت‌هایی هستند که در این مجموعه با آن‌ها آشنا خواهید شد.

این مجموعه‌ی سه جلدی با نام‌های «بردیا و گولاخ‌ها 1: شاهزاده‌ی شنل تشتکی»، «بردیا و گولاخ‌ها 2: پیشگوی چشم‌نقره‌ای» و «بردیا و گولاخ‌ها 3: هیولای کلمه‌خوار» توسط نشر افق به چاپ رسیده‌اند.

کتاب بردیا و گولاخ‌ها 3: هیولای کلمه‌خوار برای چه کسانی مناسب است؟

نویسنده، این کتاب را برای مخاطبان کودکان رده‌ی سنی 7 تا 12 سال به نگارش درآورده است. اگر کودک شما از خواندن داستان‌های علمی-تخیلی و هیجان‌انگیز لذت می‌برد، این اثر انتخاب بسیار مناسبی برای اوست.

در بخشی از کتاب بردیا و گولاخ‌ها 3: هیولای کلمه خوار می‌خوانیم

خانم آسانسوری گفت: «باید خودت ببینی شاهزاده‌. همه چیز به همون بشقاب ربط داره. خودت هم خوب می‌دونی!»

طوری نگاهش کرد که انگار می‌دانست بردیا دارد رازی را پنهان می‌کند. دیشب بعد از به هوش آمدن مانیا‌، بردیا را فرستاده بودند خانه‌. در را که باز کرده بود بابا و مامانش خواب بودند. هیچ‌کدام نمی‌دانستند زیر گوششان چه ماجراهای ترسناکی دارد اتفاق می‌افتد. بردیا صبح زود همراه مامانش یک‌راست آمده بود مدرسه و هیچ خبری از بشقاب نداشت.

خانم آسانسوری نشسته بود پشت فرمان ماشین پدربزرگ و شلخته و وحشتناک ویراژ می‌داد. بی‌خیال می‌پیچید توی شکم ماشین‌ها اما هر بار به شکل عجیبی از تصادف نجات پیدا می‌کردند. بردیا تا آخرین لحظه نفسش را حبس کرده بود و صندلی را محکم چنگ می‌زد. وقتی رسیدند خانه‌ی پدربزرگ، نگهبان‌ها همراه پُگ و مانیا منتظر بودند. همه پوشیده در شنل‌های مخصوص به بردیا تعظیم کردند. ملکه‌ی پرکلاغی هم بینشان ایستاده بود. شنل تشتکی بردیا را بالای سالن آویزان کرده بودند. مانیا شاد و شنگول به بردیا چشمک زد، انگار نه انگار که دیشب تا پای مرگ رفته بود. گلدان جدید آلیس را بغل کرده بود و سُر و مُر و گنده داشت لواشک می‌خورد. پُگ کمربندی طلادوزی شده به کمرش بسته بود که چند جور کیسه‌ی قدیمی مثل کیسه‌های سکه ازش آویزان بود.

پدربزرگ شمشیر پلاستیکی را با احترام داد دست بردیا و گفت: «دیشب آوردنش اینجا.»

همه بی‌سروصدا دور بردیا حلقه زدند. خانم آسانسوری شنل را روی شانه‌های بردیا انداخت و گفت: «موقع نبرد بزرگ رسیده سرورم.»

فهرست مطالب کتاب

گِرداب
پن‌کیکِ باباپَز
کتاب گمشده
هیس!!!
سوپ کلید
کتی‌جون و گربه‌ی دیوانه
عمه عنکبوت
سوگند وفاداری
قوحِ دقخت
چوب الف
افسانه‌ی نا ‌گهیس
ساعت سِحر
بشقاب شکسته
هوم‌ها چه مزه‌ای‌اند؟
تله
شیش... شوش... پیف... پوف...
چسباندن اسب
پیدا شدن ‌ت‌ت‌ت ‌...
دروازه‌ی گمشده
سرزمین هومان
کاخ خرس
تخمه اسب‌بُزه
موش‌های هِرهِر
گوخابیخا‌ گونخا
رودخانه‌ی گازدار
جنگل هومان
هفت‌سنگ
آبشار
دریاچه‌ی هومان
نفرین اِفدرا
داماد دریایی
گول
تمام کلمه‌های جهان
نفسْ‌اَسبویی
تک‌شاخ
بابای کتاب‌خوان
نویسندگان مشهور جهان
سنجاقک شکاری
مردمک