معرفی و دانلود کتاب بانوی دام گستر

معرفی کتاب بانوی دام گستر

آن هنگام که درپی جنگ، صیاد، خود بدل به قربانی می‌شود. کتاب بانوی دام گستر به قلم کیت کوئین که از آثار پرفروش نیویورک تایمز به شمار می‌رود و در سال 2019 نامزد جایزه گودریدز شده، روایتگر ماجرای زنی نترس و شجاع به نام نینا است که پس از حمله نازی‌ها به شوروی تصمیم می‌گیرد از هر راهی که امکان دارد، عضو گروهی سری به نام جادوگران شب شود، غافل ازینکه به زودی در دام شکارچی خواهد افتاد!

درباره موضوع کتاب بانوی دام گستر

این اثر رمانی تاریخی و تاثیرگذار است که قطع به یقین توجه طرفداران داستان‌های مربوط به جنگ جهانی دوم را به خود جلب می‌کند. بن‌مایه اصلی کتاب بانوی دام گستر (The Huntress) همکاری یک خلبان بمب افکن دوران جنگ جهانی دوم با روزنامه‌نگاری قدیمی، برای شناسایی و دستگیری زنی از میان شکارچیان نازی است.

کافی‌ است اسم «شکارچی نازی» را با صدای بلند بگویید تا اکثر شکارچیان نازی واقعی خودشان را عقب بکشند. این اصطلاح تصویر ماجراجویی‌های هیجان‌انگیز فیلم‌های هالیوودی را در ذهن شما زنده می‌کند، ولی واقعیت چیز دیگری ا‌ست. اولین تیم‌های تجسس جرائم جنگی حتی قبل از اینکه هلهله و شادی روز پیروزی اروپا برپا شود سخت در حال کارکردن بودند؛ آن‌ها اظهارات افراد بازمانده یا آزادشده از کمپ را جمع‌آوری می‌کردند، گناهکاران در کمپ‌های اُسرای جنگی و راه‌های فرار را شناسایی می‌کردند و به‌دنبال قاتلین غیرنظامی خلبانان متحدین، زندانیان فراری و همچنین اجراکنندگان فرمان‌های نظامی می‌رفتند.

مردانی هم بودند که مسئولیت تعقیب و پیگیری صدها نفر را به‌عهده داشتند. ولی بعد از محاکمات نورمبرگ این حس درمورد مجرمین جنگی نازی در عموم مردم ایجاد شد که: «خب حالا دیگه همه‌چی تموم شد.» اگرچه درصد بسیار ناچیزی از محکومین مورد پیگرد قانونی قرار گرفتند ولی دیگر کسی علاقه‌ای به پیگیری جرائم جنگی نداشت. تا دهه هفتاد و هشتاد میلادی، وقتی جنگ سرد فروکش کرد و مردم متوجه شدند با پیرشدن سربازان و شاهدین جنگ جهانی دوم زمان دارد از دستشان می‌رود جریانی جدید از علاقه برای اجرای عدالت علیه نازی‌ها ایجاد شد، ولی تیم‌های تجسسِ بعد از دادگاه نورمبرگ واقعاً باید برای این کار می‌جنگیدند.

چنین تیم‌هایی ممکن بود یا از طریق دولت تأمین بودجه شوند و در مراکز مستندسازی فراریان ند کار کنند، یا به‌صورت شخصی اداره شوند. هیچ استراتژی یا قرارداد مشترکی دررابطه‌با تاکتیک‌ها وجود نداشت و چنین گروه‌هایی اغلب با مخالفت (یا حتی خصومت) مواجه می‌شدند، همیشه کمبود بودجه داشتند و فراتر از توانایی‌هایشان کار می‌کردند. آن‌ها مجرمین جنگی را از طریق بررسی خسته‌کننده سوابق، مصاحبه‌هایی محتاطانه با همسایگان و خانواده‌های متهمین که هیچ تعهد قانونی‌ای برای همکاری با آن‌ها نداشتند و ساعات طولانیِ تعقیب دوستان و آشنایان متهم پیگیری می‌کردند و اغلب سعی داشتند با امکانات محدودی مثل عکس‌های قدیمی یا شهادت قدیمی یک شاهد هویتشان را درست شناسایی کنند. موفقیت آن‌ها وابسته بود به دادن رشوه، دلربایی، حیله و صبر - چون اکثر این شکارها ماه‌ها یا حتی سال‌ها به طول می‌انجامیدند.

دستگیری یک مجرم تازه اول کار بود. هیچ تضمینی وجود نداشت که متهم محاکمه شود: در اروپا خیلی از نازی‌های سابق هنوز صاحب قدرت بودند و دادگاه‌های جرائم جنگی از هر طریقی، ازجمله همکاری نکردن یا تهدید آشکارا به مرگ، ممکن بود منحل شوند. تعقیب مجرمین در خارج از اروپا هم بیشتر شبیه یک کابوس بود و برخی از تیم‌ها در برخی موارد به ابزار غیرقانونی متوسل می‌شدند، ابزاری از قبیل: آدم‌ربایی برای دور زدن قانون استرداد مجرمین.

شخصیت‌های کلیدی کتاب بانوی دام گستر:

نینا: دختری نترس و با اراده است و می‌خواهد هر طور شده وارد گروه‌هایی شود که در برابر نیروهای آلمانی ایستادگی می‌کنند. این گروه از عده‌ای زنان بمب افکن تشکیل شده است. در یکی از ماموریت‌ها نینا در دام قاتلی بی رحم به نام زن شکارچی می‌افتد اما زنده ماندن در این شرایط کار هرکسی نیست اما نینا علاوه بر شجاعت، ذکاوت بسیاری نیز دارد.

یان: خبرنگاری بریتانیایی است که در حوزه جنگ فعالیت می‌کند. پس از پایان جنگ او ماموریت دارد نازی‌ها را شناسایی کند. در پی جست و جوهایش با زن شکارچی برخورد می‌کند اما آن زن فرار می‌کند و تنها سرنخی که یان می‌یابد وجود نینا است که روزگاری با زن شکارچی برخورد داشته است.

جردن: پسری هفده ساله است که در آمریکا زندگی می‌کند. پدر او سال‌هاست همسرش را از دست داده و خیلی ناگهانی با بیوه‌ای آلمانی ازدواج می‌کند. مادرخوانده جردن گذشته‌ای مرموز و سری دارد که کشف حقایق درباره آن ممکن است زندگی جردن را تحت تاثیر قرار دهد.

آنلیز یا لورلی: بانوی دام گستر! او معشوقه یک افسر گردان حفاظتی حزب نازی در لهستان تحت ‌اشغال آلمان، میزبان مهمانی‌های بزرگ کنار دریاچه و یک تیرانداز باهوش است.

افتخارات کتاب بانوی دام گستر:

- کتاب پرفروش نیویورک تایمز
- نامزد جایزه منتخب گودریدز برای داستان تاریخی در سال 2019
- از بزرگترین و بهترین آثار سال BookBub

نکوداشت‌های کتاب بانوی دام گستر:

- نوشته‌ای پرقدرت درباره زنانی غیر معمول که با عشق و سرسختی با مشکلاتی دشوار دست به گریبان هستند. (Washington Post)
- حماسه‌ای با ساختاری پیچیده که جذابیت فیلم‌های هیچکاکی را نیز دارد. عناصر روانشناختی و احساسات برانگیز اثر همراه با پایانی قدرتمند و تاثیرگذار، رضایت بخش خواهد بود. (Wall Street Journal)
- خوانندگان این کتاب باید مطمئن باشند که با شروع خواندن این رمان تمامی برنامه‌های آخر هفته شان را لغو خواهند کرد. (Library Journal)
- کوئن داستانی از جنگ جهانی دوم را درباره قتل و انتقام به تصویر می‌کشد. (Publishers Weekly)

کتاب بانوی دام گستر مناسب چه کسانی است؟

مطالعه این کتاب تحسین‌شده و تکان‌دهنده به علاقه‌مندان به رمان‌هایی با ژانر تاریخی مربوط به جنگ جهانی دوم و جنایی پیشنهاد می‌شود.

با کیت کوئین بیشتر آشنا شویم:

او یکی از نویسندگان کتاب‌های تاریخی پرفروش در نیویورک تایمز و یو اس‌ای تودی است.کیت کوئین (Kate Quinn) که همیشه به مسائل تاریخی علاقه داشته هفت رمان تاریخی به رشته تحریر درآورده است. کتاب‌های پرفروشی از قبیل: شبکه آلیس، افسانه ملکه روم، سرگذشت بورجیاها و... از آثار کوئن هستند. تمامی این کتاب‌ها به زبان‌های مختلف ترجمه شده‌اند.

جملات برگزیده کتاب بانوی دام گستر:

- طبق چه قانونی؟ دلش می‌خواست فریاد بزند و با مشت‌های گره‌کرده در مقابل این بی‌عدالتی بایستد. آخر به چه حقی؟ اما جنگ پایان یافته بود و فاتحان حق داشتند درباره اینکه چه چیزی جنایت است و چه چیزی نیست، و اینکه چه چیزی انسانیت محسوب می‌شود و چه چیزی نمی‌شود تصمیم بگیرند.

- ادامه داد: «ازنظر حسی این تصویر لعنتی به‌شدت مرموز و عجیبه.» کمتر پیش می‌آمد که جردن از کلمات زشت و رکیک استفاده کند چون پدرش اصلاً چنین چیزی را تحمل نمی‌کرد، ولی اگر قرار بود جایی کلمه لعنتی را به‌کار ببرد این بهترین جا بود.

- با وجود خون دریاچه در رگ‌های او چنین انتظاری می‌رفت. خون دریاچه در رگ‌های همه آن‌ها بود، همه کسانی که در ساحل بایکال-دریاچه کافتی پهناور واقع در کرانه شرقی دنیا-متولد شده بودند. هر نوزادی که کنار آن دریاچه عظیم-دریاچه‌ای که همچون آسمانی دیگر کنار جنگل‌های شمالی گسترده شده-چشم به جهان می‌گشود حتی قبل از فهمیدن مزه شیر مادرش، تیزیِ طعم آب دریاچه را می‌شناخت.

- آن لحظه بود که ترس تمام وجود نینا را فرا گرفت، حسی آزاردهنده و غریب بود. حتی وقتی داشت با موهایش روی دریاچه ‌کشیده می‌شد نترسیده بود؛ همه‌چیز خیلی سریع اتفاق افتاد. ولی وقتی آب سیاه و تاریک او را در خود فرو کشید ترس همچون آوار بهمن در وجودش سرازیر شد. سرمای آب او را احاطه کرده بود؛ می‌توانست عمق دریاچه‌ای را که با رنگ سبزآبی و ژرفایی بی‌انتها زیر پایش گسترده شده بود ببیند. دهانش را باز می‌کرد که جیغ بکشد ولی مشت آهنین دریاچه با انفجاری دیگر از سرمای فلج‌کننده به دهانش کوبیده می‌شد.

- در پسِ هر جنگی مردگانی هستند، پس ما زنده‌ها باید برای آن‌ها بجنگیم. ما باید این موضوع را در خاطرمان نگه داریم، چون چرخ‌های دیگری هم کنار چرخ عدالت در حال چرخیدن هستند. زمان، چرخی بزرگ و بی‌تفاوت است؛ وقتی بچرخد و مردم همه‌چیز را فراموش کنند آنگاه خطر برگشتنمان به عقب وجود دارد.

در بخشی از کتاب بانوی دام گستر می‌خوانیم:

شب فرا رسیده بود و با فرا رسیدن آن مأموریت هم آغاز شده بود.

یلنا جلوتر از نینا داشت با تمام سرعت می‌دوید. با دست‌هایی که با تمام قدرت کنار بدنش حرکت می‌کردند، پاهایی که با تمام توان می‌دویدند، و در‌حالی‌که سرش را پایین انداخته بود، تمام توان خودش را برای پیشی‌گرفتن از جمعیتی گذاشته بود که پشت سرش می‌دویدند. چکمه‌ای به باله زیرین روسالکا برخورد کرد و خلبانِ نینا با یک حرکت جستی به بالا زد، کنار کابین خلبان ایستاد و در‌حالی‌که مشتش را به‌سمت نور نقره‌ای‌رنگ ماه گره کرده بود گفت: «خرگوش‌ها خیلی آروم می‌آیین! روسالکا شایستگی این رو داره که در جایگاه اولِ باند فرودگاه قرار بگیره!»

یلنا که روی هواپیمایشان مثل گربه‌ای روی نوک چکمه‌ها و انگشتان دستش خم شده بود واقعاً باشکوه به‌نظر می‌رسید. صدای هیاهوی بقیه خلبان‌ها بلند شد که پشت سر نینا به‌سمت هواپیماهایشان می‌دویدند. دوشیا نوسال که به هواپیمای خود رسید نفس‌نفس‌زنان گفت: «خدا تو رو بکشه یلنا واسیلونا. گاوِ پادراز...»

یلنا با لحنی عاشقانه گفت: «من هم شما رو دوست دارم.» سپس بوسه‌ای برای آن‌ها فرستاد و خودش را داخل کابین خلبان انداخت. نینا که پشت سر جمعیت و همراه با بقیه هدایتگران آهسته به‌سمت هواپیمایشان می‌دوید نیشخندی زد. هر شب آن خلبانی که زودتر به هواپیمای خود می‌رسید می‌توانست جلوتر از بقیه از زمین بلند شود، و یلنا هم در میان کل اعضای هنگ بلندترین پاها را داشت. روسالکا به‌مدت پنج شب از هفت شب اولین هواپیمایی بود که از زمین بلند می‌شد و آن دو بار هم دیگران باعث شده بودند یلنا از مسیرش خارج شود. (دوشیا اصلاً از پرتاب چکمه‌اش به‌سمت او اِبایی نداشت.)

وقتی نینا خودش را داخل کابین پشتی انداخت یلنا کمربندش را بسته بود و داشت ایمنی پرواز را چک می‌کرد. صدایی از روی زمین بلند شد که می‌گفت: «آماده!»

«آماده!»

«موتورها روشن!»

پروانه هواپیما شروع کرد به چرخیدن. موتور شعاعی کوچک و پرسروصدا روشن شد و دودی سیاه‌رنگ از خود بیرون داد. درست زمانی‌که نینا داشت قطب‌نما و نقشه خود را چک می‌کرد صدای غرش هواپیما بلند شد. آن‌ها چند هفته‌ای بود که فقط در مناطق کوهستانی پرواز می‌کردند و پرواز در آن جا نسبت به شب‌های تابستان که در خط مقدم جنوب پرواز کرده بودند دنیای متفاوتی بود. اینجا، در قزاقستان، باد ممکن بود زوزه‌کشان از میان قله کوه‌هایی با شیب زیاد بوزد و در یک چشم ‌بر‌هم‌زدن یک هواپیمای U-2 را به صخره‌ها بکوبد. حتی اگر از دست بادها در امان می‌ماندی گرفتار مه غلیظ و سنگینی می‌شدی که کاملاً جلوی دید تو را می‌گرفت. هفته گذشته دو تا از هواپیماها به‌خاطر یکی از همان مه‌های مرگ‌آور به‌ هم برخورد کرده بودند و فقط یک نفر از سرنشینان زنده مانده بود.