معرفی و دانلود کتاب 18 سال راه رفتن روی آب

معرفی کتاب 18 سال راه رفتن روی آب

کتاب 18 سال راه رفتن روی آب فرصت گفت‌وگوی مستقیم شما با یکی از ستارگان درخشان تاریخ فوتبال انگلستان، برایان کلاف است؛ بازیکنی که اگر دچار یک مصدومیت عجیب و نابه‌هنگام نشده بود شاید خاطرات بسیار بیشتری برای گفتن از مستطیل سبز داشت؛ اما تجربه‌ی ویژه‌ی او در لباس مربی‌گری و البته صحبت از حواشی و بالا و پایین‌های دنیای درون و بیرون از زمین فوتبال، گفته‌های این استعداد به‌یادماندنی ورزش را برای همه‌ی ما خواندنی‌تر کرده است.

درباره‌‌ی کتاب 18 سال راه رفتن روی آب

اگر پیگیر حوادث و رویداد‌های فوتبال اروپا و به‌ویژه لیگ‌های قهرمانی انگلستان باشید حتماً نام برایان کلاف (Brian Clough) را بار‌ها در لیست افتخارآفرینان این ورزش دیده و شنیده‌اید. مربی پرسروصدای هارتل پول یونایتد حالا در یک فرصت استثنائی مقابل هواداران خود نشسته و در کتاب 18 سال راه رفتن روی آب (Clough: the autobiography) سیر خواندنی و جذابی از تجربیات خود در دنیای فوتبال را با ما در میان می‌گذارد.

همه برایان کلاف، این مربی به‌یادماندنی لیگ برتر انگلستان را با چهره‌ی جذاب، پوشش رسمی و نگاه نافذ و خیره‌کننده‌اش در کنار زمین فوتبال به‌یاد می‌آورند؛ مربی دلسوزی که حدود سه دهه هدایت برترین تیم‌های لیگ اروپا را برعهده داشت و علی‌رغم ثروت بسیاری که استعداد ورزشی‌ برای او به ارمغان آورده بود، همچنان به عنوان نماینده‌ای برخواسته از قشر متوسط جامعه شناخته می‌شد. خالق کتاب 18 سال راه رفتن روی آب، داستان زندگی خود را با زبانی ساده و خودمانی و روایتی شمرده، درست از روز‌هایی آغاز می‌کند که عشق اولش یعنی توپ و دروازه را پیدا کرده بود. شهر میدلزبرو حالا نقطه‌ای برای پرتاب این جوان پرشور و اشتیاق به قله‌های موفقیت بود و اولین قدم‌های موفقیت و نقش‌آفرینی او در تیم‌ باشگاهی همین شهر رقم می‌خورد.

برایان کلاف، خاطرات خواندنی خود را البته به زمین فوتبال محدود نمی‌کند و در کنار حوادث حرفه‌ای به نمایی از زندگی شهری و رخداد‌های اجتماعی و حتی حوادث شخصی‌ همچون تجربه‌ی عشق نیز اشاره می‌کند. طولی نکشید که قهرمان کتاب 18 سال راه رفتن روی آب، توانمندی استثنائی خود را با افتخارآفرینی‌های پیاپی در مسابقات مختلف به همه ثابت کرد و خیلی زود به عنوان یک مهاجم بی‌رقیب در صدر اخبار فوتبال کشور قرار گرفت. 251 گل رسمی این بازیکن در کمتر از سیصد بازی گواهی این استعداد ویژه‌ی‌ اوست و مقدمه‌ای برای خاطرات متنوع و پرحاشیه‌ای‌ست که می‌توان از این بازیکن سرشناس شنید. زبان طنزآمیز برایان کلاف و همچنین تصاویر دست‌اول از حضور او در بازی‌های مختلف، پیگیری خاطرات این ستاره را برای دوست‌داران فوتبال جذاب‌تر نیز می‌کند. البته داستان‌های زندگی کلاف در ادامه فرازونشیب‌های بیشتری نیز پیدا خواهد کرد؛ چرا که آفتاب درخشش او در زمین بازی زود‌تر از تصور خود او و سیل طرفدارانش به پایان می‌رسد؛ غروبی پرحاشیه و نا‌به‌هنگام! نویسنده‌ی کتاب 18 سال راه رفتن روی آب، از روز‌هایی خواهد گفت که تازه با قراردادی پرسود راهی تیم ملی فوتبال انگلستان می‌شد تا اولین گل‌های به‌یادماندنی خود را زیر پرچم کشورش به ثمر برساند؛ اما آن اتفاق غیرمنتظره، آن مصدومیت ناجوانمردانه برای همیشه سرنوشت حرفه‌ای برایان کلاف را زیرورو کرد و یک خداحافظی زودهنگام را در بالین ستاره‌ی لیگ برتر فوتبال انگلستان گذاشت!

اما ماجرای کتاب 18 سال راه رفتن روی آب در این‌جا به پایان نخواهد رسید. با پایان دوران بازیکنی برایان کلاف، حالا برگ تازه‌ای از زندگی او ورق می‌خورد و ستاره‌ی تسلیم‌ناپذیر فوتبال در قامت تازه‌ای، یعنی در هیبت یک سرمربی، توانمندی خود را به رخ رقیبان می‌کشید. کارنامه‌ی مربیگری کلاف، به اندازه‌ی دوران بازیکنی او پر از نقاط درخشان و به‌یاد‌ماندی‌ست. کم‌تر کسی‌ توانایی بی‌نظیر کلاف در هدایت و روحیه دادن بازیکنانش را از یاد می‌برد و تقریباً تمامی آمار‌ها از او به عنوان یکی از موفق‌ترین مربیان تاریخ لیگ فوتبال در انگستان یاد می‌کنند. زندگی حرفه‌ای نویسنده‌ی کتاب 18 سال راه رفتن روی آب همچنین در هیچ دوره‌ای به دور از حاشیه و جنجال نبوده؛ رویداد‌های تلخ و شیرین بسیاری که شاید تا دیروز تنها در قاب تلوزیون و اخبار دنبال می‌کردیم، اما حالا می‌توانیم آن را از زبان خود این ستاره و با همان شوخ‌طبعی‌های همیشگی‌اش بخوانیم و بشنویم.

درنهایت کتاب 18 سال راه رفتن روی آب را می‌توان یک نمونه‌ی بی‌نظیر از زندگی‌نامه‌های خودنوشت ورزشی دانست؛ داستانی واقعی اما شگفت‌انگیز، از زبان مردی که به خلق شگفتی‌ها عادت داشت! این اثر در سال 1994 میلادی منتشر شده و با ترجمه‌ی علی امیری فر و تلاش‌های انتشارات گلگشت به دست شما می‌رسد.

کتاب 18 سال راه رفتن روی آب برای چه کسانی مناسب است؟

اگر به دنبال کردن اخبار و خاطرات فوتبالی علاقه‌مندید، خواندن این کتاب جذاب را از دست ندهید!

در بخشی از کتاب 18 سال راه رفتن روی آب می‌خوانیم

خسته به سوی کارخانه باز می‌گشتیم. چیزهایی شبیه حرف‌های معلمان مدرسه را در سر داشتم، حرف‌هایی که آن زمان درکشان نمی‌کردنم. آن زمان لزوم آن‌ها را نمی‌فهمیدم و اهمیتی نمی‌دادم. چون بعد از نمره اولین امتحان، خیلی زود هر احساس بلندپروازانه‌ای را از دست می‌دادم. عذر می‌خواهم که به جزئیاتی مبهم اشاره می‌کنم، اما این چیزها آن زمان آزارم می‌دادند. تنها همین چیزها در ذهنم بودند. در مقابل تنها کلید، قفل، گلوله و هر چیز آهنی دیگری دیده می‌شد. کوچک‌ترین ایده‌ای نداشتم که باید با هرکدام از آن‌ها چه کنم. هنوز هم نمی‌دانم. کارآموزی شکست خورده بودم. به من گفتند که می‌توانم یک کارمند باشم. شوخی نمی‌کردند. می‌دانستم که منظورشان این است که پیام‌رسان کارخانه باشم. کاری بهتر و راحت‌تر به نظر می‌آمد، اما بهتر و راحت‌تر نبود. پسری شانزده ساله بودم که با یادداشت‌هایی در دست از اداره‌ای به اداره دیگر می‌دوید. سرانجام مرا برای چیزی دیگر استخدام کردند. لازمه شغلم این بود که در ساعاتی اضافه، مدارکی را بایگانی کنم. همه‌چیز عالی بود!

چیزی که متعجبم می‌کرد، برنامه‌ی روزانه بود. ساعت کاری رأس هفت و دوازده دقیقه آغاز می‌شد. ده یا پانزده دقیقه بعد از ساعت هفت نه، هفت و دوازده دقیقه! در طول هفته پنج دقیقه تشویقی داشتیم. با دوچرخه سر کار می‌رفتم، پدر و مادرم برایم دوچرخه خریده بودند. مانند دوچرخه‌ی پدر تایر ضخیمی نداشت، دوچرخه‌ی من تایرهایی نازک داشت و فرمانش به پایین متمایل بود. برای من چیزی شبیه به دوچرخه قهرمانان این رشته بود. حالا آن دوچرخه کجاست؟ هر چه را دارم می‌دهم تا آن را دوباره داشته باشم. جدا از سایر چیزها، مسئله استفاده از پنج دقیقه تشویقی هفتگی برایم جالب بود. همیشه صبح‌ها سر وقت سر کار می‌رسیدم و آن پنج دقیقه را برای آخرین لحظات آخرین روز هفته باقی می‌گذاشتم. آن لحظه با دوچرخه به خانه می‌رفتم، پنج دقیقه زودتر از سایرین. فکر می‌کنم اولین باری بود که برایان کلاف از قانونی تبعیت می‌کرد. زمان برای کسی متوقف نمی‌شود، پس فرصت را نباید از دست داد!

فهرست مطالب کتاب

مقدمه مترجم: علی امیری‌فر
مقدمه
فصل اول: خودسَرم، نه عروسک خیمه شب بازی!
فصل دوم: توپ لعنتی را برایم بفرست، من کسی هستم که آن را در دروازه جا می‌دهم، نه تو!
فصل سوم: گل، گل، گل!
فصل چهارم: ساندرلند
فصل پنجم: بدشانسی، شکستن
فصل ششم: روی نیمکت
فصل هفتم: ساختن یک تیم
فصل هشتم: دربیِ برنده
فصل نهم: بدرود تا دیداری دوباره، سم!
فصل دهم: شورش
فصل یازدهم: برایتون
فصل دوازدهم: لیدز
فصل سیزدهم: فارست، دور از درخت‌ها
فصل چهاردهم: روزهای قهرمانی
فصل پانزدهم: انگلستان
فصل شانزدهم: در اوج
فصل هفدهم: به لبخند ادامه بده
فصل هجدهم: جدایی
فصل نوزدهم: راه من
فصل بیستم: پشیمانی‌ها، چندتایی دارم
فصل بیست‌ویکم: مرگ در یک بعد از ظهر
فصل بیست‌ودوم: خداحافظ دوستِ من
فصل بیست‌وسوم: روزی که، روز من نبود
فصل بیست‌وچهارم: سقوط
فصل بیست‌وپنجم: روزی که کار تمام شد
پس‌گفتار: چالش بعدی
تصاویر