معرفی و دانلود کتاب دواخانه: مجموعه داستان
برای دانلود قانونی کتاب دواخانه: مجموعه داستان و دسترسی به هزاران کتاب و کتاب صوتی دیگر، اپلیکیشن کتابراه را رایگان نصب کنید.
معرفی کتاب دواخانه: مجموعه داستان
کتاب دواخانه: مجموعه داستان نوشتهی هادی نودهی مجموعهای از داستانهای کوتاه گرم و صمیمی و درعینحال تلخ است که زندگی روزمره آدمها را در قاب لحظههای کوچک اما عمیق بازتاب میدهد؛ داستانهایی دربارهی تنهایی، اضطراب، امید خاموش و زخمهایی که معمولاً در سکوت پنهان میمانند.
دربارهی کتاب دواخانه: مجموعه داستان
راوی داستان اول در کتاب دواخانه: مجموعه داستان، زنی است که در داروخانه کار میکند و هر روزش را با وقایع تلخ و شیرین از زندگی آدمها سر میکند. کسی که به او زنگ میزند و در گوش او زمزمه میکند: «میخوامت»، یک کراکی که از او کلونازپام دو میخواهد و دو نفر دیگر به نامهای گرگ و کامبیز که در داروخانه کار میکنند، آدمهای ثابت در زندگی او هستند. هادی نودهی که خود نیز داروساز است، در کتاب دواخانه: مجموعه داستان، شش داستان کوتاه را روایت میکند که در عین استقلال به نوعی به یکدیگر مربوط هستند.
زخمهای پنهان در دل زندگی روزمره
هر داستان از کتاب دواخانه: مجموعه داستان، مثل پنجرهای کوچک به دنیای شخصیتهایی باز میشود که در ظاهر زندگی معمولی دارند، اما در دلشان بحرانها و گسستهایی در جریان است. روابطی که آرام به بنبست میرسند، امیدهایی که خاموش میشوند و رنجهایی که بیصدا تجربه میشوند، همگی در فضایی ملموس، شهری یا پیرامون زندگی روزمره روایت میشوند. هر داستان جهانی مستقل است؛ اما وقتی همه را کنار هم میگذاریم، تصویری کلی از زخمها و آرزوهای انسانهای بهظاهر معمولی شکل میگیرد. انسانهایی که تلاش میکنند در برابر غم، تنهایی و ملال مقاومت کنند.
هادی نودهی در کتاب دواخانه: مجموعه داستان با زبانی موجز و دقیق شخصیتهایی را نشان میدهد که با تنهایی، ترس، میل به رهایی یا امیدی ناتمام دست به گریباناند. او از طریق روایت موقعیتهای ساده، تضاد بین ظاهر و باطن شخصیتها را به تصویر میکشد و به ما یادآور میشود که گاه سکوت و خمودگی، سختترین شکل فریاد است. همچنین آنچه اغلب پیشپا افتاده و عادی میپنداریم، میتواند حامل لایههایی عمیق از درد، التهاب و بیثباتی باشد. در مجموع باید گفت، این کتاب قصههای کوتاه اما سرشار از لایههای روانی، ناتمامی و گاهی خودِ زندگی است که با هدف کاوش در زخمهای پنهان انسانی نوشته شده است. زخمهایی که شاید خود شخصیتها هم کامل به آنها آگاه نباشند. در نتیجه خواننده نه فقط با داستان مواجه میشود، بلکه با آدمهایی روبهرو میشود که ممکن است در زندگی روزمرهی هرکدام از ما باشند.
هادی نودهی کتاب دواخانه: مجموعه داستان را به ایرج جنتی عطایی، ترانهسرای نامآشنا، تقدیم کرده است و نشر چشمه با چاپ این کتاب فرصتی برای تأمل در زندگی روزمره، شناخت و همدلی با زخمهای آدمی فراهم کرده است.
کتاب دواخانه: مجموعه داستان برای شما مناسب است اگر
- به داستان کوتاه علاقهمندید و اهل تأمل، همدلی و نگاه عمیق به احساسات و تنهایی انسان هستید.
- دوست دارید داستانهایی بخوانید که بجای قهرمانسازی یا ماجراجویی، به زندگی معمولی و زخمهای پنهان آدمها بپردازد.
- میخواهید در کنار زیبایی روایت، با واقعیت زندگی روزمره و پیچیدگیهای روانی آدمها روبهرو شوید.
در بخشی از کتاب دواخانه: مجموعه داستان میخوانیم
دو ساعت و ده دقیقه بعد از اینکه میفهمم زنم پونه مُرده، پرستار پشت پیشخان سفید چرک با احترام و تواضع از روی صندلیاش بلند میشود و جعبه را دودستی تقدیمم میکند. جعبهای که باید حاوی بیست و چهار قوطی فلزی شیرخشک هومانا باشد، اما نیست. پرستار میگوید: «ببخشین، باید این کاغذ رو امضا کنین.»
میپرسم: «برای چی؟»
جواب میدهد: «فرمالیتهست. خیلی مهم نیست.»
حالا دیگر چه چیز میتواند فرمالیته نباشد. عینکم را سر میدهم روی نوک دماغم و از بالای قابش نگاهش میکنم. ته میز یک استامپ است. جلو میکشمش و انگشت میزنم. پرستار تعجب میکند و میپرسد: «واقعاً سواد ندارین؟»
چیزی نمیگویم. ادامه میدهد: «بهتون نمیآد.»
جعبه را برمیدارم. سبکتر از چیزی است که فکر میکردم. حالا بوی تند بیمارستان است که از بچگی نمیفهمیدم بوی چیست و بوی رنگ خاکستری برّاقی که به دیوارها زدهاند. شاید برای امیدواری بیشتر مریضها و من به مردن. روی نیمکتهای چوبی پشتسرم کیپتاکیپ آدم نشسته و مریض و آهوناله است که من را هنگام خروج از بیمارستان شمارهی سی و هفت تأمین اجتماعی مشایعت میکنند. نمیدانم چرا جعبه را به جای بخش زنانزایمان در اورژانس تحویلم دادند. فکر نمیکردم کار به این سادگی و سرعت تمام شود. باید فردا صبح برگردم و جنازهی پونه را تحویل بگیرم و خلاص. میشد تا آخر وقت اداری امروز هم بگیرمش، اما خیال کردم شاید اتفاقی بیفتد، معجزهای چیزی. برای همین پایم جلو نرفت. از در بیمارستان که بیرون میزنم ابرها مثل کف کثیف و سیاه جوب وسط کوچهای باریک در ته شهر به نظر میرسند.
پایین آمدهاند اما نمیبارند. آن طرفتر خیابانی است که به جادهی قدیم کرج میرسد. سوار اتوبوس زرد لکنتیای میشوم. پردههایی پنجرههایش را پوشاندهاند. چرک و سیاه. وقتی اتوبوس سرعت میگیرد از پنجرههای باز پَر میزنند بیرون. به خیالم دوست ندارند در اتوبوس بمانند. سرم را به شیشه میچسبانم. چندشم میشود. سعی میکنم خوابم نگیرد. بغلدستیام دزدکی به من و جعبه نگاه میکند. نفسش بدبوست. بدبو. یک ساعت پیش، که پشت در چوبی اتاق مردههای بیمارستان نشسته بودم، نظافتچی چاق و سیاه و کوتولهای آمد نزدیکم؛ آنقدر که نفسش خورد به صورتم. پرسید: «زنته؟» بوی گند میداد. بوی لاشه. عین این بغلدستیام. دستهایم را بر لبههای جعبه میگذارم. لبهها ور آمدهاند. میترسم بوی گند نفسهای بغلدستیام از درزودورز جعبه برود تو.
فهرست مطالب کتاب
کلونازپام
هومانا
بی خوابی
خیال
هالیبرانژ
خواب اردیبهشت
مشخصات کتاب الکترونیک
| نام کتاب | کتاب دواخانه: مجموعه داستان |
| نویسنده | هادی نودهی |
| ناشر چاپی | نشر چشمه |
| سال انتشار | ۱۴۰۴ |
| فرمت کتاب | EPUB |
| تعداد صفحات | 149 |
| زبان | فارسی |
| شابک | 978-622-01-1052-1 |
| موضوع کتاب | کتابهای داستان کوتاه ایرانی |
















