معرفی و دانلود کتاب قلب، شکارچی تنها

معرفی کتاب قلب، شکارچی تنها

کتاب قلب، شکارچی تنها، اثری برجسته از کارسون مک کالرز است که نویسنده‌اش را خیلی زود به شهرت رساند. این رمان تاریخی و اجتماعی که در فهرست صد رمان برتر مجله‌ی تایم قرار گرفته است با شرح زندگی مردی ناشنوا در میان جمعی از شخصیت‌های مختلف در دوران رکود بزرگ آمریکا، تصویری گوتیک از فقر، نژادپرستی، تنهایی، استثمار کارگران و محدودیت‌های جنسیتی پیش روی مخاطب قرار می‌دهد.

درباره‌ی کتاب قلب، شکارچی تنها

کارسون مک کالرز (Carson McCullers) رمان کتاب قلب، شکارچی تنها (Heart Is A Lonely Hunter) را با شرح رابطه‌ی دوستی دو مرد در جنوب آمریکا آغاز می‌کند. جان سینگر مردی لاغر که در جواهرفروشی مشغول به کار است و اسپیروس آنتوناپولوس، مرد یونانی تپلی که در مغازه‌ی آب‌نبات فروشی پسرعمویش کار می‌کند. این دو دوست هر دو ناشنوا هستند و نگاه و زبان اشاره تنها راه آن‌ها برای برقراری ارتباط با یکدیگر است. یک روز مرد یونانی مریض می‌شود و با اینکه با پرستاری بی‌وقفه‌ی رفیقش بهبود می‌یابد اما رفتارش به‌طور کامل دگرگون می‌شود. تا اینکه سر از تیمارستان درمی‌آورد. بعد از این اتفاق جان سینگر به آپارتمان دیگری نقل مکان می‌کند و یک کافه به پاتوقش تبدیل می‌شود؛ کافه‌ای که بیف برانون و همسرش، آلیس صاحب آن هستند.

پس از مدتی بیف در مورد رازها و آرزوهای زندگی‌اش با سینگر درددل می‌کند. رازآلودگی شخصیت آرام سینگر باعث می‌شود دیگران نیز به سمتش جذب شوند، طولی نمی‌کشد که دایره‌ی دوستان سینگر گسترده‌تر می‌شود؛ دکتر کوپلند، پزشک سیاه‌پوست شهر، جیک بلانت، مردی که در چرخه‌ی خشم، طردشدگی و انزوا دست‌وپا می‌زند و میک دختری با ظاهر پسرانه که عاشق موسیقی است و اطرافیانش قادر به درک او و علایقش نیستند. شخصیت‌هایی که هر کدام احساس می‌کنند سینگر بیش از هر کس دیگری قادر به درک رنج‌ها و احساساتشان است. مک کالرز در ادامه‌ی داستان به مرور جزئیات زندگی هر یک از این شخصیت‌ها و کشمکش‌های میان آن‌ها می‌پردازد اما در این میان سینگر همچنان به رفیق قدیمی‌اش، آنتاپولوس فکر می‌کند.

روایت معضلات اجتماعی در بستر تاریخ

کارسون مک کالرز با شخصیت‌های داستانی این رمان تاریخی و اجتماعی، تصویری ملموس از تنهایی، انزوا و احساسات ناشی از آن را به شکلی ماهرانه به نمایش می‌گذارد و در زیرلایه‌ی داستان به مسائلی نظیر نژادپرستی، معلولیت، دین و سیاست می‌پردازد. این نویسنده‌ی آمریکایی که این رمان را در بیست‌ودو سالگی به رشته‌ی تحریر درآورد، با نگاهی عمیق و حساسیتی ظریف به گوشه‌ی انزوای روحی نهفته در سرشت انسان رسوخ می‌کند و با شناخت و درکی که از تنش‌های نژاد جنوب آمریکا دارد، داستانی وهم‌آلود و به‌یادماندنی خلق می‌کند.

او با سبک خود در خلق داستان گوتیک، با ترسیم دوران رکود بزرگ آمریکا، دوره‌ای که تبعیض نژادی و نابرابری‌های اجتماعی بیش از هر زمانی در این کشور پررنگ بوده است، به انسان‌های از یاد رفته، طردشده و ستم‌دیده صدا می‌بخشد تا در بستری داستانی تاریخ و مسائل اجتماعی را واکاوی کند، بی‌آنکه گرفتار شعارزدگی و کلیشه‌ها شود. کتاب قلب، شکارچی تنها، این رمان تاریخی و اجتماعی خواندنی و منحصربه‌فرد را نشر بیدگل با ترجمه‌ی آرش افراسیابی به انتشار رسانده است.

افتخارات کتاب قلب، شکارچی تنها

• راهیابی به فهرست صد رمان برتر انگلیسی زبان از سال 1923 تا 2005 از سوی مجله‌ی تایم
• قرارگیری در جایگاه هفدهم لیست صد رمان برتر مؤسسه‌ی مدرن لایبرری
• کتاب منتخب باشگاه کتاب اپرا وینفری در سال 2004

نکوداشت‌های کتاب قلب، شکارچی تنها

• کتابی شگفت‌انگیز که از همان صفحه‌ی اول، با فضاسازی و شخصیت‌پردازی و تعلیقی درخشان، خواننده را گرفتار می‌کند. (نیویورک تایمز)
• وقتی کتاب قلب، شکارچی تنها را زمین می‌گذاری، احساسی داری شبیه سیرابی از حقیقت. (می سارتون، رمان‌نویس بلژیکی- آمریکایی)
• به نظر من شگفت‌انگیزترین جنبه‌ی این رمان انسانیت حیرت‌انگیری است که به کارسون مک کالرز به‌عنوان نویسنده‌ای سفیدپوست این امکان را می‌دهد برای اولین بار در ادبیات جنوب آمریکا، شخصیت‌های سیاه‌پوست را به قدر افراد هم‌نژاد خودش با سهولت و انصاف به تصویر بکشد. این ویژگی، ارتباطی با سبک نوشتن و موضع سیاسی او ندارد بلکه به‌نظر می‌آید که در نگاه او به زندگی ریشه دارد. (ریچارد رایت، نویسنده‌ی آمریکایی)
• این کتاب واقعاً شگفت‌انگیز است؛ اثری کاملاً متفاوت با آن‌چه انتظارش را داشتم و بسیار فراتر از آن‌چه امیدش را داشتم. (کاربر گودریدز)

اقتباس‌های سینمایی و فرهنگی از کتاب قلب، شکارچی تنها

• در سال 1968 رابرت الیس میلر (Robert Ellis Miller) یک فیلم درام آمریکایی را بر پایه‌ی رمان قلب شکارچی تنها و با همین عنوان روانه‌ی سینما کرد.
• ربکا گیلمن (Rebecca Gilman) در سال 2005 این رمان را در قالب نمایشنامه به نگارش درآورد که با کارگردانی داگ هیوز (Doug Hughes) روی صحنه اجرا شد.
• در سال 2020 رادیو بی‌بی‌سی یک اقتباس رادیویی از این رمان را در دو قسمت اجرا و پخش کرد.

کتاب قلب، شکارچی تنها برای شما مناسب است اگر

• به خواندن داستان و رمان تاریخی و اجتماعی علاقه دارید.
• از خواندن داستان‌هایی با سبک گوتیک لذت می‌برید.
• طرف‌دار آثار کارسون مک کالرز هستید.
• می‌خواهید داستانی عمیق با شخصیت‌های متفاوت بخوانید که وضعیت اجتماعی دوران رکود آمریکا و معضل نژادپرستی در آن برجسته است.

در بخشی از کتاب قلب، شکارچی تنها می‌خوانیم

صبح تا شب جلوی آینه به خودش می‌رسید. قسمت بد قضیه هم همین بود. چون اِتا برخلاف هیزل بر و روی چندانی نداشت. ایراد اصلی صورتش این بود که کلا چانه نداشت. مدام با فکش ورمی‌رفت و تمرین‌های مربوط به فک را که توی یک کتاب سینمایی خوانده بود انجام می‌داد. دم‌به‌دقیقه توی آینه نیم‌رخ می‌شد و سعی می‌کرد دهانش را در حالت خاصی نگه دارد. ولی نتیجه اصلا رضایت‌بخش نبود، آن‌قدر که گاهی شبها دستش را می‌گذاشت روی صورتش و های‌های گریه می‌کرد.

هیزل تنبل بود. خوشگل بود ولی خنگ. هجده‌ساله بود و بعد از بیل بزرگ‌ترین بچۀ خانواده. و چه‌بسا مشکل اصلی هم از همین جا آب می‌خورد. همیشه بهترین‌ها نصیب او می‌شد ‌‌‌‌‌‌‌ ‌اولین کسی بود که لباس‌های نو را تن می‌زد و چرب‌ترین لقمه‌ها سهم او بود. نازپرورده بود و اصلا نیازی نداشت برای به دست آوردن چیزی خودش را به تک‌و‌تا بیندازد.

اِتا گفت: «ببینم قراره تمام روز توی این اتاق ول بچرخی؟ حالم از قیافه‌ت و این لباس‌های پسرونه‌ت به‌هم می‌خوره میک کِلی، کاش یکی پیدا بشه و آدمت کنه.»

میک گفت: «دهنت رو ببند. شلوارک می‌پوشم چون دوست ندارم لباس‌های کهنه و شندرۀ شما‌ها رو تنم کنم. اصلا دلم نمی‌خواد شبیه هیچ‌کدومتون بشم. و نمی‌شم. برای همینم شلوارک می‌پوشم. آرزومه یه روزی پسر بشم و برم پیش بیل.»

میک دست کرد زیر تخت و جعبۀ کلاه بزرگی را درآورد و راه افتاد سمت در. هیزل و اِتا هم‌صدا گفتند: «بری که برنگردی.»