معرفی و دانلود کتاب زنبور

معرفی کتاب زنبور

کتاب زنبور، نمایشنامه‌ای روانشناختی و هیجان‌انگیز را پیش روی مخاطب قرار می‌دهد. مورگان لوید مالکوم در این اثر با روایت یک دوستی جذاب و چندلایه، به تحلیل مسائل روانی و اجتماعی پرداخته است. خواننده در حین مطالعه‌ی نمایشنامه‌ی زنبور، با ماجراهای هِدر و کارلا، دوستان قدیمی که مدت‌ها است یکدیگر را ندیده‌اند، همراه می‌شود. یکی از این دوستان، پیشنهاد بی‌شرمانه‌ای به دیگری می‌دهد تا این اثر به‌مراتب هیجان‌انگیزتر شود.

درباره‌ی کتاب زنبور

کتاب زنبور (The Wasp)، نمایشنامه‌ای خواندنی با موضوع تحلیل مشکلات طبقاتی و مادر بودن در جامعه‌ی انگلستان است. مورگان لوید مالکوم (Morgan Lloyd Malcolm)، نویسنده‌ی نمایشنامه، با دیالوگ‌هایی کوبنده و کوتاه، مخاطب را به تفکر درباره‌ی عدالت و انتقام وا می‌دارد. نمایشنامه‌نویس دو شخصیتِ کارلا و هِدِر را به‌خوبی پرداخته است. کارلا، زنی است از طبقه‌ی کارگر. این زن در طول زندگی خود رنج‌های زیادی دیده و روزگار خود را با فقر و تنگدستی می‌گذراند. کارلا، باردار است و چند فرزند قد و نیم قد از پدرهای مختلف دارد.

هِدر، شخصیت دیگر نمایشنامه‌ی زنبور است. او در ناز و نعمت بزرگ شده و از مال دنیا چیزی کم ندارد. بر خلاف کارلا که بچه‌ها و بارداری، امانش را بریده‌اند، هدر نازا است و حسرت فرزند دارد. هدر، لباس‌های شیک می‌پوشد و ظاهری آراسته دارد؛ اما در درون، سرد و توخالی است.

در ادامه‌ی نمایشنامه‌ی زنبور، مشخص می‌شود که کارلا و هدر، دوستان دوران مدرسه بوده‌اند و شناخت نسبی با یکدیگر دارند. مخاطب، در پرده‌ی نخست این نمایشنامه‌ی تریلر با کارلا و هدر در حیاط خلوت یک کافه‌ آشنا می‌شود. کارلا، پشت میز نشسته و کام‌های سنگینی از سیگارش می‌گیرد. این بانوی سیگاری، باردار است و چشم‌انتظار فرزند. مورگان لوید مالکوم سعی کرده تا با سیگار کشیدن کارلا، خواننده‌ی نمایشنامه را به قضاوت‌های منفیِ کلیشه‌ای درباره‌ی شخصیت او که از طبقه‌ی کارگر است، دعوت کند. در ادامه‌ی نمایشنامه‌ی روانشناسی زنبور، این قضاوت‌ها در هم شکسته می‌شود و مورگان لوید مالکوم، عمق شخصیت پیچیده‌ی کارلا را برملا می‌کند.

پیشنهادی بی‌شرمانه برای اجرای توطئه‌ای شوم

در ادامه‌ی نمایشنامه‌ی زنبور، این دو دست که مدت‌ها است یکدیگر را ندیده‌اند، سفره‌ی دلشان را برای هم باز می‌کنند و به گفتگو می‌نشینند. هدر در این گفتگوها متوجه می‌شود که کارلا، وضعیت مالی خوبی ندارد و سخت گرفتار است. این وضعیت، هدر را به این فکر می‌اندازد تا پیشنهاد بی‌شرمانه‌ای به کارلا در ازای پرداخت پولی هنگفت، بدهد. مورگان لوید مالکوم در ادامه با این پیشنهاد بی‌شرمانه، پیچش‌های غیرمنتظره‌ا‌ی را سر راه شخصیت‌ها قرار می‌دهد.

کتاب زنبور را نشر قطره با ترجمه‌ی نازنین حسینی، چاپ و روانه‌ی بازار کرده است.

نکوداشت‌های کتاب زنبور

• نمایشنامه‌ی دو پرسوناژه‌ی مورگان لوید مالکوم که از فضای تئاتر همپستد داون‌استرز منتقل شده است، مانند تله‌ی خرس فنری و نمایشی با دندان‌هایی بسیار تیز است... درست زمانی که احساس می‌کنید شناختی از شخصیت‌ها و خواسته‌ی آن‌ها از یکدیگر پیدا کرده‌اید، پیچشی غیرمنتظره آغاز می‌شود. در این اثر قوانین مدام عوض می‌شوند، چراکه پیچش‌های غیرمنتظره پی در پی رخ می‌دهند. مورگان لوید مالکوم به خوبی می‌داند که چگونه احساسات مخاطب را برانگیزد و حس تنش و خطرپذیری در نمایش، کاملاً ملموس است. (دِ استِیج)
• داستان شگفت‌انگیزی است، آن‌قدر گیرایی داشت که نتوانستم کتاب را زمین بگذارم، در کمتر از یک ساعت آن را خواندم چون باید می‌دانستم چه اتفاقی در ادامه خواهد افتاد! همچنین، در صورت نیاز، این کتاب مونولوگ‌های عالی‌ای برای انتخاب دارد. (کاربر آمازون)

اقتباس‌های سینمایی و فرهنگی از کتاب زنبور

• اجرای نمایشنامه‌ی زنبور در سالن تئاتر هَمپستِد در انگلستان در 2015
• فیلم سینمایی زنبور با هنرنمایی ناتالی دورمِر در 2024

کتاب زنبور برای شما مناسب است اگر

• از طرفداران ادبیات نمایشی انگلستان هستید.
• به مطالعه‌ی نمایشنامه‌های هیجان‌انگیز با مایه‌های روانشناسی علاقه دارید.
• به دنبال نمایشنامه‌ای هستید که دیالوگ‌هایی کوبنده، مونولوگ‌هایی تاثیرگذار و شخصیت‌هایی چندلایه داشته باشد.
• به دنبال یک نمایشنامه‌ی دو پرسوناژه‌ی زنانه برای اجرا می‌گردید.

در بخشی از کتاب زنبور می‌خوانیم

نور می‌آید. خانه‌ی هدر. اتاق نشیمن به‌زیبایی دکور شده ا‌ست: مدرن، تمیز و آراسته. روی دیوارِ انتهای صحنه، سمت راست، مجموعه‌ای از تابلوهای شیشه‌ای، شامل پروانه‌ها و عنکبوت‌های خشک‌شده، و در سمت چپ نیز تابلوهایی از یک گونه‌ی‌ زنبور به نام «زنبور رتیل‌خوار» قرار دارد. هدر با چای و مقداری بیسکویت وارد می‌شود. آن‌ها را روی میز چای‌خوری می‌گذارد و مشغول مرتب کردن کوسن‌های مبل می‌شود. زنگ خانه به صدا در‌می‌آید و هدر به‌سمت در می‌رود.

هدر: (به‌سمت بیرون صحنه) اگر می‌شه، کفش‌هات‌ رو در‌بیار.

کارلا: (صدا از پشت صحنه) باشه.

هدرْ کارلا را برای نشستن راهنمایی می‌کند.

هدر: (در حال پذیرایی) امروز من مادرم.

هدر برای کارلا چای می‌ریزد و به او بیسکویت تعارف می‌کند.

هدر: خب... بالاخره اینجاییم!

کارلا: آره.

هدر: خوشحالم که اومدی.

کارلا: نزدیک بود نیام.

هدر: خب، هر دومون می‌دونیم که این حرف واقعیت نداره.