معرفی و دانلود کتاب استاد عروسک - جلد اول

معرفی کتاب استاد عروسک - جلد اول

کتاب استاد عروسک - جلد اول، رمانی معمایی، جنایی و روانشناختی به قلم میوکی میابه است که شما را به دنیایی از ترس، توهم و معما می‌برد. وقتی تکه‌ای از یک جنازه در پارکی پر رفت و آمد پیدا می‌شود، رسانه‌ها و پلیس درگیر ماجرای قتل‌هایی سریالی می‌شوند. این قاتل سریالی روش ویژه‌ای دارد؛ او بازماندگان مقتولان را دست می‌اندازد، ذهن مردم شهر را فریب می‌دهد و مثل عروسک با همه بازی می‌کند. این رمان برنده‌ی جایزه‌ی ریوتارو شیبا شده است.

درباره‌ی کتاب استاد عروسک - جلد اول

تصور کنید قاتلی روانی علاوه بر به قتل رساندن مردم، با دستکاری افکار عمومی و بازی دادن رسانه‌ها، به سبک ویژه‌ی خود قربانیان، بازماندگانشان و پلیس را شکنجه دهد. این قاتل فقط نمی‌کشد، با همه‌ی مردم شهر بازی می‌کند. اگر به چنین فضایی علاقه‌مندید، میوکی میابه (Miyuki Miyabe)، کتاب استاد عروسک - جلد اول (Puppet Master vol.1) را برای شما نوشته است.

مجموعه‌ی استاد عروسک، داستانی درباره‌ی دستکاری روانی مردم

رمان روانشناختی استاد عروسک - جلد اول، بخش ابتدایی مجموعه‌ای پنج جلدی است که ماجراهای عجیب مجموعه‌ای از قتل‌ها را روایت می‌کند. در جلد اول، ما با فضای اصلی داستان آشنا می‌شویم. فضایی سرد، خشن و کمی وهم‌آلود که با پرسشی شوکه‌کننده آغاز می‌شود: دستی که در سطل زباله‌ی پارک پیدا شده متعلق به کیست؟ همین که کارآگاهان مشغول پیدا کردن رد قاتلان احتمالی‌اند تماسی مشکوک با تلویزیون برقرار می‌شود که اوضاع را عجیب‌تر از پیش می‌کند.

در داستان معمایی استاد عروسک - جلد اول ما هر بار با یکی از شخصیت‌ها همراه می‌شویم و از زاویه‌ی دید دانای کل محدود به ذهن آن شخصیت، اوضاع را دنبال می‌کنیم. کارآگاهان پلیس، پسری یتیم که تازه به سرپرستی گرفته شده است، پدربزرگ یکی از مقتولین و... از شخصیت‌های اصلی رمان تریلر استاد عروسک - جلد اول هستند.

میوکی میابه در داستان جنایی استاد عروسک - جلد اول با تصویرسازی‌های روشن، شخصیت‌پردازی قوی، چرخش‌های داستانی غافلگیرکننده و روایتی خنثی، اوج هنر خود را در ژانر معمایی جنایی به نمایش می‌گذارد.

رمان ژاپنی استاد عروسک - جلد اول را راضیه کریم پور ترجمه کرده و انتشارات دانش آفرین به چاپ رسانده است.

نکوداشت‌های کتاب استاد عروسک - جلد اول

• رمان استاد عروسک - جلد اول، اولین کتاب مجموعه‌ای پنج جلدی است. من معمولا داستان‌های مربوط به قتل‌های زنجیره‌ای را نمی‌خوانم اما با معرفی یکی از دوستانم، تصمیم گرفتم جلد اول را مطالعه کنم. این جلد از همان صفحات اول مرا مجذوب کرد. شخصیت‌ها و رویدادها واقعا جذاب بودند. مجبور شدم بقیه‌ی کتاب‌ها را نیز بخوانم... (کاربر آمازون)
• خواندن این کتاب واقعا لذت‌بخش بود. کتاب مثل همه‌ی رمان‌های ژاپنی، روایتی سرد، روشمند و خنثی داشت. من عاشق پایانش شدم که ترکیبی بی‌نظیر از تراژدی و درام بود... (کاربر گودریدز)

کتاب استاد عروسک - جلد اول برای شما مناسب است اگر

• به رمان‌های جنایی، معمایی و روانشناختی علاقه‌مندید.
• از دنبال‌کنندگان ادبیات ژاپن هستید.
• دوست دارید رمانی جذاب بخوانید که با ذهنتان بازی کند و لذت کشف معما و بازی‌های پیچیده را برایتان به ارمغان آورد.

در بخشی از کتاب استاد عروسک - جلد اول می‌خوانیم

بدن چیاکی دو روز بعد از اینکه نامه را به هتل پلازا تحویل داد پیدا شد. با این حال در کمال تعجب، نتیجه کالبدشکافی نشان می داد که کمتر از بیست و چهار ساعت از مرگش گذشته است. پس در طول این دو روز فاصله میان تحویل نامه و پیدا شدن بدنش، کجا بوده و چه کار می کرده است؟ آیا با قاتلش بوده؟ اگر جواب همین باشد، آیا به میل خودش پیش او مانده بود یا زندانی اش بود؟ شاید شب اول را به اختیار خود مانده بود، ولی بعد که اخبار را دیده و فهمیده بود محتوای آن نامه چیست زندانی شده بود. تاکگامی فکر کرد این محتمل ترین سناریو بود. در هر صورت، از آنجا که دختر چهره قاتل را دیده بود، او نمی توانست اجازه بدهد برای خود آزادانه برود.

بعید بود که چیاکی از همان ابتدا شریک جرم قاتل بوده باشد. بعد از حادثه پارک اوکاوا، مادر چیاکی سعی کرده بود از بیرون رفتن او در شب جلوگیری کند، اما او فقط جواب داده بود: «اونقدر احمق نیستم که خودمو به کشتن بدم.» و بدون اینکه هیچ علاقه خاصی به اخبار حادثه نشان دهد روند معمول زندگی خود را ادامه داد. اگر شریک جرم بود، مطمئناً نمی توانست اینقدر آرام باشد. هرچقدر هم بخواهد خود را مرموز نشان دهد، هنوز یک دختر هفده ساله بود. بنابراین چیاکی به قاتل جذب شده بود، احتمالاً او را دوست و به او اعتماد داشت، تا زمانی که چهره واقعی اش را دید. بیشتر از هرچیز، این حقیقت که او درباره سرسره فیلی پارک نزدیک خانه شان به او گفته بود خود گویای میزان علاقه اش به قاتل است.

طبق گزارش کالبدشکافی، وعده غذایی آخرش را درست قبل از مرگ میل کرده بود. یک همبرگر بود، یا چیزی شبیه آن فست فود، ولی احتمالاً غذایی مورد پسند نوجوانان. به بیان دیگر، او غذاهای خوبی خورده بود. مشخص نبود که آیا رابطه جنسی ای میان آن دو رخ داده است یا نه، اما هیچ نشانه ای دیده نمی شد که حاکی از اعمال خشونت باشد.