معرفی و دانلود کتاب هرچه دیوانهتر باشیم
برای دانلود قانونی کتاب هرچه دیوانهتر باشیم و دسترسی به هزاران کتاب و کتاب صوتی دیگر، اپلیکیشن کتابراه را رایگان نصب کنید.
معرفی کتاب هرچه دیوانهتر باشیم
مدیر آسایشگاه دکتر نیست و جای خالی واژهی «دکتر» بر روی بنرها، ذوق دیوانگان را کور کرده؛ پرستاران برای رفع این مشکل، بنری را برای «دکتر پتیپا» نصب کردهاند تا کمبود واژهی دکتر جبران شود. کتاب هرچه دیوانهتر باشیم نوشتهی زوئه بریسبی ما را به یک کلینیک روانپزشکی میبرد؛ جایی که بیماران روانی، داستان زندگیشان و اتفاقاتی را که بین آنها در جریان است، با زبانی طنزگونه برای ما روایت میکنند.
دربارهی کتاب هرچه دیوانهتر باشیم
ارنست حق دارد. الان وقت خوبی برای خودکشی نیست. هیچ آدم عاقلی با شکم گرسنه و درحالیکه بوی غذا همهجا پیچیده، خودش را نمیکشد. بعد از ناهار هم وقت خوبی برای بستن طناب به مچ پا و بستن سنگ به آن طرف طناب نیست زیرا هنگامی که آدم سیر است و غذایش را خورده دیگر چندان مشکلی وجود ندارد که بخواهیم آنقدر برای رفعش تلاش و خودکشی کنیم. بدبختیها وقتی به آدم هجوم میآورند که گرسنه است و آدم سیر مشکلات کمی دارد.
ارنست به پرستار کلینیک روانپزشکی که سالهاست او را میشناسد، قول میدهد این بار در خودکشیاش موفق شود و طوری زمانبندی کند که مراسم خودکشی با وقت ناهار به تداخل نخورد، پرستار هم که آدم خیرخواهی است و راضی به شکست هیچکس نیست، برای به موفقیت رسیدن ارنست دعا میکند. در همین هنگام ژاروت مشغول معرفی کردن بخشهای مختلف کلینیک به همراهان و ملاقاتکنندگان است. دیگران به دیدن او با لباسهای مبدل و عجیب عادت کردهاند و باوجوداینکه واقعاً آزاردهنده است، اما همین که میخواهد کمک کند، باعث میشود یک دیوانهی مورد احترام باشد. کتاب هرچه دیوانهتر باشیم (...Plus on est de fous) نوشتهی زوئه بریسبی (Zoe Brisby) ما را به یک تیمارستان میبرد؛ جایی که قرار است با دیوانگان معاشرت و با خیال راحت هر چه در ذهنمان میگذرد را با صدای بلند بیان کنیم.
به تازهوارد سلام کنید
لوک بیقرار است. نظم آسایشگاه را بر هم زده و پرستاران را سبکمغز و احمق خطاب میکند. او خود را دیوانه نمیداند اما با رفتارهایش به همه ثابت میکند که قطعاً دیوانه است. در میان این دیوانهخانه مردی به نام یودا حضور دارد که دیگران او را پیر و خردمند جمع میدانند. بیشتر از دو سال است که در این آسایشگاه حضور دارد و همهجور دیوانهای را دیده؛ به همین دلیل لوک را به دست یودا میسپارند تا او، لوک را به جمع وارد کند. یودا هم پیشنهاد میکند تا کارگاه شیرینیپزی برگزار کنند! تصور کنید تعدادی دیوانه، با رفتارهای عجیب و غیرعادی و لباسهای مبدل مشغول پختن شیرینیهای شکلاتی هستند!
لوک شخصیت جالبی دارد؛ باوجوداینکه اصلاً راحت صمیمی نمیشود و فاصلهاش از بقیهی اعضا را تا حدی حفظ میکند، اما همه دوست دارند با او صمیمی شوند و این آرزوی جمعی هنگامی محقق میشود که غذا در گلوی کالیست میپرد، او را تا مرز خفگی میبرد و لوک بهعنوان ناجی کالیست ظاهر میشود؛ همین حادثه موجب میشود تا بیماران آسایشگاه، لوک را مثل یک قهرمان دوستداشتنی بشناسند و با او رفیق شوند. کتاب هرچه دیوانهتر باشیم ما را به فضایی طنزآمیز و در عین حال تلخ میبرد؛ جایی که افراد سردرگم و بیهدف، خود را به کارهای بیاهمیت مشغول میکنند و آن کار پوچ را مهم میشمارند؛ چیزی شبیه به زندگی هرروزهی ما.
دیوانهخانه، خانهی ماست
مارگریت تنهاست. او هیچ دوست و خانوادهای ندارد. سالها قبل شوهرش او را ترک کرده و برای همیشه سربهنیست شده. حدود هفت سال قبل مارگریت برای کار در تیمارستان رزومه فرستاد و برای اولین بار در زندگیاش، بخت با او یار شد. از آن موقع تاکنون مشغول کار در این بیمارستان روانی است؛ اما چیزی که مارگریت را نسبت به شغلش علاقهمند و مشتاق نگه میدارد، دیدن هر روزهی دکتر پتیپا، هنگامی که با مهربانی و توجه با بیماران صحبت میکند، است. او به امید دیدن این آقای دکتر به دیوانهخانه میآید. کلینیک روانپزشکی برای مارگریت و اغلب کارکنان آن محل، مثل خانه است.
داستان روانشناختی هرچه دیوانهتر باشیم باوجوداینکه لحظاتی مضحک و طعنهآمیز را توصیف میکند و در دیالوگها هم تا حد امکان از ادبیاتی طنز بهره میبرد، اما غمگین است. مگر میشود زنی عاشقپیشه که تمام وجود خود را وقف دیوانگان کرده است ببینیم و گرد غم بر دلمان ننشیند؟ یا مگر ممکن است برای لوک که یتیم و گرفتار است، دل نسوزانیم؟ تمام شخصیتهای کتاب طنز هرچه دیوانهتر باشیم بر قلهی ناکامی و فلاکت ایستادهاند. لحن طنزی که زوئه بریسبی در کتاب حفظ کرده است، اندوهی را که در پس این داستان وجود دارد، مخفی نمیکند.
دیوانه چو دیوانه ببیند خوشش آید
رمان هرچه دیوانهتر باشیم واقعیتهایی را بازگو میکند که فقط ممکن است آنها را از زبان دیوانگان بشنویم. احساساتی که در وجودمان هست اما ناچاریم آنها را از دیگران مخفی و سانسور کنیم، در این داستان بهصورت احساساتی عادی ابراز میشوند. زوئه بریسبی ما را به جهانی میبرد که شاید ابتدا تصور کنیم قرار است در این فضا با پدیدههای ناشناختهای مواجه شویم، اما پس از خواندن بخش کوتاهی از ماجرا حس همذاتپنداری و درک متقابل به سراغمان میآید.
کتاب هرچه دیوانهتر باشیم با ترجمهی شهرزاد سلحشور در نشر قطره منتشر شده است.
کتاب هرچه دیوانهتر باشیم برای شما مناسب است اگر
- موافق هستید که بسیاری از دیوانگان بیشتر از آدمهای عاقل از عقل و فهم برخوردارند.
- دوست دارید مدتی را در تیمارستان و همراه با بیماران روانی بگذرانید.
- به رمانهای روانشناحتی و طنز علاقه دارید.
در بخشی از کتاب هرچه دیوانهتر باشیم میخوانیم
ببخشید؟ ما اینجا از بیماران مراقب میکنیم نه از مشتریها. متوجه لحنتون باشین، مارگریت. حواستون رو جمع کنین. من عناصر اخلالگر رو دوست ندارم.
مارگریت مشتهایش را گره کرد و نفس عمیقی کشید. دلش میخواست به این پشتمیزنشینی که به گرد پای دکتر پتیپا هم نمیرسید سیلی بزند. ولی نمیتوانست شغلش را از دست بدهد. تهدیدها واضح بود.
البته، میتوانست مقام پرستاری جدیدی در آسایشگاه دیگری پیدا کند، ولی، تا آن موقع، چه کسی اجارهبها را پرداخت میکرد؟ چه کسی یخچال را پر میکرد؟ چه کسی لوازم جدید فوتبال میخرید، قبلیها زیادی برای نوئه کوچک نشده بود؟
قطعاً شوهر سابقش که نمیکرد! آنقدر گستاخ بود که بگوید مارگریت فقط برای گدایی پول با او تماس میگیرد. مسلماً! بههرحال، قرار نبود به او تلفن کند تا از دستیارش خبر بگیرد!
و بعدش هم، بیماران هم بودند. او آخرین حفاظ آنها در مقابل بیتفاوتی آزمندانهی مدیر جدید بود. نمیتوانست کشتی را میان طوفان رها کند. فقط بزدلها این کار را میکردند و او از بزدلی بهدور بود.
فعلاً بهتر بود سربهزیر باشد. داشت از دفتر بیرون میرفت که پرتو خورشید باعث درخشش چیزی در سطل آشغال شد. سنجاقسینهی جغدی شکل را شناخت، همانی که وقتی دنبال طرح کلی جلسهی گروهیای بود که دکتر برایش گذاشته بود، در کشوی او پیدا کرده بود. این بینزاکت چه حقی داشت که وسایل دیگران را دور بیندازد؟ او فقط مهمانی در این دفتر بود که صاحب اصلیاش در آن لحظه کارهای زیادی برای نجات آسایشگاه داشت.
نمیدانست این سنجاق برای دکتر پتیپا چه معنایی داشت. شاید فقط یک شی پیداشده بود، ولی مارگریت آن را یک اصل در نظر گرفت. این سنجاقسینه به نماد مبارزهی او تبدیل شد. نشان ستون پنجمی که او در ذهن مشغول ساختنش بود.
مشخصات کتاب الکترونیک
نام کتاب | کتاب هرچه دیوانهتر باشیم |
نویسنده | زوئه بریسبی |
مترجم | شهرزاد سلحشور |
ناشر چاپی | نشر قطره |
سال انتشار | ۱۴۰۴ |
فرمت کتاب | EPUB |
تعداد صفحات | 384 |
زبان | فارسی |
شابک | 978-622-308-159-0 |
موضوع کتاب | کتابهای داستان و رمان روانشناسی خارجی، کتابهای داستان و رمان طنز خارجی |