نقد، بررسی و نظرات کتاب صوتی ماجرای سبزک جان و فیروز خان - فاطمه سادات حسینی
4.4
224 رای
مرتبسازی: پیشفرض
محمدرضا
۱۴۰۳/۱۱/۰۶
00
فاطمه سادات حسینی در کتاب صوتی ماجرای سبزک جان و فیروز خان داستانی از فیروز و طوطی اش سبزک را برای ما نقل کرده است سبزک یک طوطی با بالهای سبزرنگ و منقاری نارنجی است. سبزک از همان روزهای اول تولد فیروز و همان اولین قدم ها و اولین کلمات همراه فیروز بوده است. فیروز و سبزک روزهای خیلی خوبی را با هم گذرانده اند با هم مدرسه رفته اند تیر و کمان بازی کرده اند و در مغازه به پدر فیروز کمک کرده اند در ظهرهای گرم و کسل کننده ی مردادماه سبزک و فیروز و پدرش همراه هم هندوانه قاچ کرده و خورده اند اما کم کم که فیروز بزرگ شده است به دنیاهایی بزرگتر از بقالی و خواروبار فروشی پدرش فکر میکند و او را گوشی تلفن همراهی که دارد به این دنیاها میبرد فیروز مدتهاست که دیگر چندان توجهی به سبزک ندارد و از بازیهای قدیمی و خوشی های دوران گذشته خبری نیست. سبزک رفته رفته به این فکر می افتد که او تنها یک طوطی است و چه ارتباطی میتواند با این کودکی که حالا دیگر پا به نوجوانی گذاشته داشته باشد. طوطی باید با طوطی باشد اما پس دوستان او که شبیه خودش بالهای سبز و منقار نارنجی داشته باشند کجا هستند؟ سبزک در این فکر و خیال است که ناگهان اتفاقی می افتد که انتظارش را ندارد.
داستان در مورد یک طوطی سخنگو به نام سبزک بود از زبان او بیان میشد که با دوستش فیروز چقدر خوش بودن فیروز سبزک را برادر خود میدانست و آنها همیشه با هم خوش بودند و در انجام کارها ه یکدیگر کمک میکردند در بقالی پدرش او اجناس را داخل پاکت میگذاشت و سبزک آنها به صاحبانشان میرساند و پول را در منقار گرفته و باز میگشت فیروز کم کم بزرگ شد و پس از مدتی و با گوشی موبایل دوستان زیادی پیدا کرده بود در دوردستها دوستانی از بندر در شمال و جنوب که دریا را به صورت زنده نشان میداد سبزک دلش گرفت و دوست داشت او دوستانی داشته باشد که شبیه خودش باشند نه شبیه فیروز. وقتی فیروز متوجه ناراحتی سبزک شد از او پرسید با کسانی دوست شود که مثل خودش است فیروز گفت باشه من دوستان تو را پیدا میکنم سپس به داخل گوشی رفت و در آن جا به جستجوی پرندگانی که شبیه سبزک باشند پس از مدتی او پرندگان زیادی پیدا کرد که شبیه سبزک بودند وقتی آنها را به سبزک نشان داد او خیلی خوشحال شد طوطیهای زیادی در نقاط مختلف که هر کدام اسمهای متفاوتی داشتند و سبزه میتوانست با آنها صحبت کند و دوست شود.
خیلی لذت بردم داستانش خیلی قشنگ وآموزنده بود حتی برای ما بزرگترها
داستان با لحن شیرین و از زبا ن خود سبزک جان که یک طوطی بود و در یک مغازه که صاحب آن فیروز خان بود شروع شد و سبزک سرگذشت خودش را خیلی زیبادر داستان، بیان کرد وسطهای داستان من خیلی دلم برای سبزک جان سوخت ولی خب آخر وعاقبتش خوب شد و بالاخره سبزک جان هم دوستانش را پیدا کرد و تونست خودش را باشرایط وفق بده
ممنون از پلیس فتا برای داستانهای زیباشون
داستان با لحن شیرین و از زبا ن خود سبزک جان که یک طوطی بود و در یک مغازه که صاحب آن فیروز خان بود شروع شد و سبزک سرگذشت خودش را خیلی زیبادر داستان، بیان کرد وسطهای داستان من خیلی دلم برای سبزک جان سوخت ولی خب آخر وعاقبتش خوب شد و بالاخره سبزک جان هم دوستانش را پیدا کرد و تونست خودش را باشرایط وفق بده
ممنون از پلیس فتا برای داستانهای زیباشون
گوش دادن این کتاب صوتی واقعا واسه همه لازمه. نه فقط بچهها، که ما بزرگترها هم دوستانمون در دنیای واقعی رو فراموش کردیم و همش توی فضای مجازی هستیم. واقعا هیچ چیز دوستان واقعی و قدیمی آدم و وقت گذروندن با اونها نمیشه. دوستهای مجازی هم بد نیستند، اما به شرطی که باعث نشند اطرافیانمون رو نادیده بگیریم. ممنون از پلیس فتا که به هر موضوع مرتبط با فضای مجازی توجه داره و واسش شعر و قصه میسازه.
کتاب "ماجرای سبزک خان و فیروزخان" نوشتهی فاطمه سادات حسینی واقعاً داستانی فوقالعاده و هیجانانگیزه. شخصیتها به خوبی طراحی شدن و ماجراها طوری پیش میره که هر لحظهاش پر از کشش و جذابیت میشه. این کتاب نه تنها سرگرمکنندهست، بلکه نکات آموزندهای درباره دوستی و همکاری هم داره. حتماً اگه فرصت کردید، بخونیدش!