نقد، بررسی و نظرات کتاب صوتی پانی و پنی - مریم قمی بزرگی
4.4
257 رای
مرتبسازی: پیشفرض
داستان در مورد دو خرس به نام پانی و پنی بود که در کلبه ای در جنگل با یکدیگر زندگی می کردند منو با حیوان های مختلف زیادی از جمله خانم جوجه تیغی آقا خرگوشه و سنجاب کوچولو دوست بودن هانی ماهی می گرفت و پنی ماهی ها را کباب می کرد و با یکدیگر می خورد پانی و پ پنی یک روز تصمیم گرفتم که به وسط جنگل بروند تا با حیوانات دیگری دوست شوند و مکان های بیشتری را کشف کنند در وسط راه پانی خسته شد و به درختی تکیه داد و خوابید اما پنی اطراف را نگاه کرد یک دفعه چشمش به یک کندوی عسل افتاد او با شادمانی دستانش را به هم مالید و از درخت بالا رفت و دستش را داخل کندوی عسل کرد اما زنبورها به او حمله کردند و او را نیش زدند او فریاد کشید و ناله می کرد از صدای فریاد و ناله او پانی بیدار شد ملکه زنبورها از داخل کندو بیرون آمد و گفت تو باید خرس مهربان باشی من تو را می شناسم و این را بدان که نباید بدون اجازه دست به کندوی عسل ها می زدی پنی بسیار شرمنده شده بود و خجالت کشید ملکه زنبورها او را بخشید و یک کوزه عسل به آن ها هدیه داد پانی نیز به خاطر بخشیدن پنی از ملکه تشکر کرد یاسن با ما می آموزه که قبل از دست زدن به هر چیزی باید اول اجازه بگیریم
کتاب صوتی پانی و پنی کتاب داستانی است که توسط خانم مریم قمی بزرگی برای کودکان نوشته شده است و راوی داستان نیز خود خانم قمی بزرگی هستند. در این داستان به کودکان آموزش داده میشود که بدون اجازه به وسایل دیگران دست نزنند زیرا ممکن است آسیب ببینند مثل کاری که پانی انجام داد و زنبورها به او حمله کردند و او را نیش زدند و در صورت انجام این کار و پی بردن به اشتباه کودکان باید معذرت خواهی کنند تا دیگر مسئلهای بوجود نیاید و مشکل بوجود آمده هم برطرف شود.
با تشکر از کتابراه و نویسنده و راوی داستان بخاطر روایت این داستان زیبا و آموزنده برای ک دان.
با تشکر از کتابراه و نویسنده و راوی داستان بخاطر روایت این داستان زیبا و آموزنده برای ک دان.
ای کاش قعالیتهای کتاب کودک گسترده تر شود و شاهد داستانهای صوتی طولانی تر، پربارتر، آموزنده تر و متناسب با نیازهای روز باشیم زیرا امروزه با توجه به شرایط زندگی ماشینی والدین فرصت کمتری دارند تا برای کودکان خود کتاب بخوانند ولی با وجود کتاب صوتی این امکان فراهم میشود کودکان امروز از کتابهای ارزشمند استفاده کنند و مضاف اینکه کتاب صوتی جذابیت و قدرت تصویر چند برابری دارد.
بنظرم این کتاب برای کودکان ۲تا ۷سالمناسبه و آموزنده است.
نکته اخلاقی که یاد میده اجازه گرفتنه که اینجا میگه برای استفاده از چیزی که مال شخص دیگه است قبل از اینکه از خوراکی اون شخص برداریم از صاحبش اجازه بگیریم.
داستان دلنشین بود و صدای گوینده هم دوست داشتنی بود منتها متاسفانه تقریبا تند میخوندن و خب از اونجایی که باید برای بچهها یواش یواش و آروم خوند، بهتر بود کمی یواش تر میخوندن.
نکته اخلاقی که یاد میده اجازه گرفتنه که اینجا میگه برای استفاده از چیزی که مال شخص دیگه است قبل از اینکه از خوراکی اون شخص برداریم از صاحبش اجازه بگیریم.
داستان دلنشین بود و صدای گوینده هم دوست داشتنی بود منتها متاسفانه تقریبا تند میخوندن و خب از اونجایی که باید برای بچهها یواش یواش و آروم خوند، بهتر بود کمی یواش تر میخوندن.
قسمت اول داستان همکاری کردن بچهها رو نشون میده و قسمت دوم بدون اجازه به وسایل دیگران دست بزنی عواقب داره همون نیش خوردن
نکته سوم اجازه گرفتن از صاحب چیزی ک تمایل به استفاده ازش داری
و نکته اخر بخشیدن ملکه ک عطوفت ومهربانی رو هم نشون میده و اینکه میگه چون تو مهربونی ومن میشناسمت میبخشمت وبهت عسل میدم.
پس اگر سابقه خوبی تورو نمیدونستم نه از بخشش خبری بود نه از عسل 😊
نکته سوم اجازه گرفتن از صاحب چیزی ک تمایل به استفاده ازش داری
و نکته اخر بخشیدن ملکه ک عطوفت ومهربانی رو هم نشون میده و اینکه میگه چون تو مهربونی ومن میشناسمت میبخشمت وبهت عسل میدم.
پس اگر سابقه خوبی تورو نمیدونستم نه از بخشش خبری بود نه از عسل 😊
داستان کوتاه پانی و پنی مناسب خردسالان است و میتواند به آنها آموزش دهد که قبل از دست زدن به وسایل دیگران اجازه بگیرند و بدون اجازه این کار را انجام ندهند. لحن راوی اما خیلی مصنوعی است. کاملا مشخص است که به اجبار میخواهند حالت کودکانه و مهربانی به حرف زدنشان بدهند، اما ناموفق بودهاند. این حالت تصنعی را حتی کودک نیز متوجه شده و برقراری ارتباط با قصه را برای او دچار مشکل میکند.
تصویرش خیلی زیبا و خواستنی بود. پانی خرسه منو یاد یه کارتن خرس عسل خوار پانی انداخت، خرسی زرد رنگ با یک خمره عسل. همون ماجرای عسل خواری خرسها و تهاجم زنبورعسل ها! البته اینجا پیام اخلاقی، اجازه گرفتن هم برای آموزش به کودکان بود! خانم مریم قمی بزرگی در داستان نویسی برای کودکان ید طولایی دارند و از ایشان من کتاب زیاد در کتابراه خواندم یا شنیدم. دست مریزاد بانو
ممنون از نوسینده داستان مریم قمی که علاوه بر داستان اموزش و تربیت رو هم به بچهها اموزش میدن میخواستم از متن کتاب بگم که دوستان زحمت کشیدن و داستان رو توی نظرات توضیح دادند و تشکر از نوسینده و کتابراه به من رسید ممنونم که به فکر کودکان هم هستید و داستانهای زیبا رو رایگان گزاشتید
در این داستان: پانی و پنی دو دوست خیلی خوب با هم هستند آنها در کلبه چوبی کنار رودخانه زندگی میکردند، آنها برای بازی کردن هر روز از کلبه به بیرون میرفتند و غروب به کلبه باز میگشتند آنها دوستهای بسیار زیادی دارند، سنجاب، خرگوش، جوجه تیغی، که باهم روزهای خوبی را میگذراندند و با هم بازی میکردند. پانی یک قلاب ماهی گیری داشت که بیشتر روزها برای خودشان و دوستانش ماهی میگرفت. پنی هم آتش درست کردن و کباب کردن ماهی ها را به عهده گرفته بود و آنها به خوبی و خوشی کنار هم غذا میخوردند. روزی پانی و پنی برای بازی کردن از کلبهی چوبی به بیرون آمدند، تصمیم گرفتند به جنگل بروند تا حیوانات بیشتری را ببینند و با آنها دوست شوند همینطور که در خال بازی میرفتند پنی خوابش گرفت و همان جا زیر سایه درختی خوابید ولی اما پانی سر حال بود و اصلا خوابش نمیآمد و با همان حالت بازی گوشی به راه خود ادامه داد که ناگهان چشمش به کندو عسلی که روی درخت بود افتاد خیلی خوش حال شد و به طرف کندو دوید، پانی وقتی به درخت رسید و از خوشحالی بالا و پایین می پرید او به اطراف نگاهی انداخت وقتی دید کسی نیست دستش را به داخل کندو عسل برد اما ناگهان تمام زنبورهای عسل به پانی حمله کردند و پانی روی زمین افتاد و زنبورها شروع به نیش زدن پانی کردند از صدای نالهی پانی پنی از خواب بیدار شد و با سرعت به سوی او دوید این سر و صداها باعث شد که ملکهی زنبورها از لانهاش بیرون بیاید ملکه زمانی دید که زنبورها در حال نیش زدن پانی هستند دستور داد تا به لانهی شان برگردند، ملکه به سمت پانی رفت و به او گفت: من شما را میشناسم، شما خرس مهربانی هستی ولی باید بدانی نباید بدون اجازه دست به عسلهای ما بزنی و...