نظر رب برای کتاب صوتی پانی و پنی

پانی و پنی
مریم قمی بزرگی، مریم قمی بزرگی
۳۰۰ رای
رب
۱۴۰۲/۰۶/۰۸
نقد کتاب
در این داستان: پانی و پنی دو دوست خیلی خوب با هم هستند آن‌ها در کلبه چوبی کنار رودخانه زندگی می‌کردند، آن‌ها برای بازی کردن هر روز از کلبه به بیرون می‌رفتند و غروب به کلبه باز می‌گشتند آن‌ها دوست‌های بسیار زیادی دارند، سنجاب، خرگوش، جوجه تیغی، که باهم روز‌های خوبی را میگذراندند و با هم بازی می‌کردند. پانی یک قلاب ماهی گیری داشت که بیشتر روز‌ها برای خودشان و دوستانش ماهی می‌گرفت. پنی هم آتش درست کردن و کباب کردن ماهی ‌ها را به عهده گرفته بود و آن‌ها به خوبی و خوشی کنار هم غذا می‌خوردند. روزی پانی و پنی برای بازی کردن از کلبه‌ی چوبی به بیرون آمدند، تصمیم گرفتند به جنگل بروند تا حیوانات بیشتری را ببینند و با آن‌ها دوست شوند همینطور که در خال بازی می‌رفتند پنی خوابش گرفت و همان جا زیر سایه درختی خوابید ولی اما پانی سر حال بود و اصلا خوابش نمی‌آمد و با همان حالت بازی گوشی به راه خود ادامه داد که ناگهان چشمش به کندو عسلی که روی درخت بود افتاد خیلی خوش حال شد و به طرف کندو دوید، پانی وقتی به درخت رسید و از خوشحالی بالا و پایین می‌ پرید او به اطراف نگاهی انداخت وقتی دید کسی نیست دستش را به داخل کندو عسل برد اما ناگهان تمام زنبور‌های عسل به پانی حمله کردند و پانی روی زمین افتاد و زنبور‌ها شروع به نیش زدن پانی کردند از صدای ناله‌ی پانی پنی از خواب بیدار شد و با سرعت به سوی او دوید این سر و صدا‌ها باعث شد که ملکه‌ی زنبور‌ها از لانه‌اش بیرون بیاید ملکه زمانی دید که زنبور‌ها در حال نیش زدن پانی هستند دستور داد تا به لانه‌ی شان برگردند، ملکه به سمت پانی رفت و به او گفت: من شما را می‌شناسم، شما خرس مهربانی هستی ولی باید بدانی نباید بدون اجازه دست به عسل‌های ما بزنی و...
هیچ پاسخی ثبت نشده است.
👋 سوالی دارید؟