نقد، بررسی و نظرات کتاب صوتی زنده به گور - صادق هدایت
4.4
564 رای
مرتبسازی: پیشفرض
این کتاب یکی از کتابهای معروف صادق هدایت نویسنده معاصر ایرانی میباشد که قلم بسیار زیبایی دارد و نه تنها در ایران بلکه در تمام جهان نویسنده مشهوری است این حرف را از آنها میزنم که کتاب بوف کور به چهل زبان زنده جهان ترجمه شده است! این کتاب شامل چند یک داستان بلند و چند داستان کوتاه به قلم صادق هدایت میباشد که فقط هدایت شناسان و یا بهتر بگویم کسانی میتوانند معنای واقعی هر داستان را درک کنند که با صادق هدایت آشنایی زیادی داشته باشند. رداستان زنده به گور به اولین داستان این کتاب صوتی میباشد درباره فردی میباشد که در واقع خود صادق هدایت است که میخواهد خودکشی کند و این نوشته را در اواخر قبل از خودکشی این دست نوشته را نوشته و به نظر من کوبندهترین اثر صادق هدایت همین داستان میباشد. داستانهای دیگر این کتاب صوتی همه قابل تامل و شنیدنی هستند به خصوص داستان آب زندگی که ترکیبی از داستانهای تاریخی و مذهبی وا ایرانیان میباشد. گوینده هم به خوبی صدای شخصیتها را در میآورد و هم به خوبی راوی گری میکند. علاقه مندان به داستانهای کوتاه غمگین ایرانی این کتاب را از دست ندهند.
نقد کتاب زنده به گور صادق هدایت:
اولین نکتهای که در این کتاب به مانند اکثر نوشتههای صادق هدایت به جان انسان میشینه متاسفانه افسردگی و غمی بی انتهاست که در چند دیقه ابتدایی مطالعه خواننده با گوشت و پوستش اون رو حس میکنه، نکته دوم الهادی است که در نوشتههای این کتاب به صراحت بیان میشود آشکارا و پنهان تا جاییکه نویسنده مستقیم خداوند را ستمگر میشمارد!!!! نکته بعدی در این کتاب ترویج هرزگی ذهنی است که نویسنده به صراحت به تصویر میکشد و آن را در غالب غم و اندوه خود روفو میکند و به خورد خواننده میدهد.
نکته بعد داستانهایی که در کتاب بیان میشود اکثرا بدون سرانجام و مبهم به پایان میرسد که همان افسردگی و بی حاصلی را به خواننده القا میکند.
نکته آخر در این کتاب نویسنده به طور عجیبی در داستان ابتدایی که از سرگذشت خود نوشته سعی بر جلوه دادن این است که زندگی مسموم و ناخوشایند است به گونهای که تلاش میکند به هر روش و فرصتی زندگی خود را به پایان برساند، خواندن این کتاب مانند سفر در ظلمات است از بس نویسنده از ناامیدی و پریشان حالی صحبت کرده است، بدون اغراق در قسمتهایی از کتاب به شخص تصور میکردم ابلیس در حال سخن گفتنه.
هر چند کتاب از نظر لقوی و ادبی قوی است و کلمات به خوبی انتخاب شدهاند اما نمیتوان غم افسردگی و اندوهی که نویسنده در کلمات قرار داده را درک کرد!!
اولین نکتهای که در این کتاب به مانند اکثر نوشتههای صادق هدایت به جان انسان میشینه متاسفانه افسردگی و غمی بی انتهاست که در چند دیقه ابتدایی مطالعه خواننده با گوشت و پوستش اون رو حس میکنه، نکته دوم الهادی است که در نوشتههای این کتاب به صراحت بیان میشود آشکارا و پنهان تا جاییکه نویسنده مستقیم خداوند را ستمگر میشمارد!!!! نکته بعدی در این کتاب ترویج هرزگی ذهنی است که نویسنده به صراحت به تصویر میکشد و آن را در غالب غم و اندوه خود روفو میکند و به خورد خواننده میدهد.
نکته بعد داستانهایی که در کتاب بیان میشود اکثرا بدون سرانجام و مبهم به پایان میرسد که همان افسردگی و بی حاصلی را به خواننده القا میکند.
نکته آخر در این کتاب نویسنده به طور عجیبی در داستان ابتدایی که از سرگذشت خود نوشته سعی بر جلوه دادن این است که زندگی مسموم و ناخوشایند است به گونهای که تلاش میکند به هر روش و فرصتی زندگی خود را به پایان برساند، خواندن این کتاب مانند سفر در ظلمات است از بس نویسنده از ناامیدی و پریشان حالی صحبت کرده است، بدون اغراق در قسمتهایی از کتاب به شخص تصور میکردم ابلیس در حال سخن گفتنه.
هر چند کتاب از نظر لقوی و ادبی قوی است و کلمات به خوبی انتخاب شدهاند اما نمیتوان غم افسردگی و اندوهی که نویسنده در کلمات قرار داده را درک کرد!!
به نام خدا همراه هستیم با اثر که نه رد پای او! او که از زندگی بهرهای نبرد حتی به ظاهر و فرم شکل و در نهایت پایان ظاهرا تلخی داشت اما چیزی که به جا گذاشت هرچند اندک اما یادگاری از میراثی کریه و وحشتناک از دورانی که در آن زندگی میکرد و گویی با هر کلام درد و اندوه مردمان مردمانی که که حتی خودشان هم نمیدانستند در چه فلاکتی دست و پا میزنند و اما اینگونه جاودان شد و چنانچه آن را بخوانی انگار آن را لمس میکمی با روحت و البته داستانهای او فقط حالت خام و عادیه روز مره را نیز نداشتند بلکه چیزی فراتر و حسی به آنان اضافه مسکرد چیزی که امروز سورعال مینامند یعنی ماهیت اشیاع و یا همچین چیزی که این را در اسارهی باقی زندگیاش یعنی بوف کور به طور صریح با کلام به نمایش دراورد و رنگ دیگری زد به آن ویرانهها که رنگ او بود و اثرش ماندگار شد هرچند خودش به انتهای مسیر رسید انگار و این را در این اثر یعنی زنده به گور به نرمی و روشنی شرح میدهد آن جا که به پاریس رفت تا شروع جدید داشته باشد ولیکن آنطور که میخواست پیش نرفت و درواقع او از چیزی آگاه بود که نمیتوانست تغییرش بدهد چرا که حتی آثارش هم آنزمان ارزش خاصی نداشتند و نتوانست تاب بیاورد... اما باقی داستانهای کوتاهش که به انگاره عبرتند و تراژیک و آخرین داستان که آب زندگی نام داشت انگار که روح خود نویسنده در آن دمیده شده بود امیدهایش همهی امیدهایش!
صادق هدایت، برای من تابو بود و از سبک نوشتنش گریزان بودم، گوش که کردم، این تابو شکست🙂 با نوع خوانش و علاقه من موافق نیست، اما، با حجم افسردگی و دلمردگی در این نوشتارهای هدایت است، با احساس دیگری از سایههای وجود خود آشنا شدم که با تمام افراد همراه است. حس کردم که این خوددوستی را باید پذیرفت و با گرگهای سفید و سیاه وجودی ذهن هر فردی باید خود فرد آشنا شد و درک کرد که کدامشان را تغذیه کرد. هدایت را با افکاری که دارد را باید از کتابهای زیادی خواند و آشنا شد و درک کرد تا بتوان نظر داد. ما با کفش او راه نرفتیم؟! سبک نگارش و تحریر جزئیات دقیق که به جان مخاطب میتونه نفوذ کند نشان از دانش قوی است که جذب مخاطب را به خوبی بلد است حالا با افکار شاد یا با افکار منفی که زودتر برای مخاطب جا باز میکند. الان که میخوانم گارد کتابهای صادق هدایت کمتر شده است و رشد فردی در این مهم موثر بوده است و این روزگار باید میشنیدم و مناسب بوده است. البته صوتی بودن کتاب زنده به گور، اثر صادق هدایت با صدای گویندگی خوب علی دنیوی ساروی نیز مکمل خوبی بود. سپاس کتابراه 🙏
با سلام تحلیل من درباره داستان اول «زنده به گور» شخصیتی که در این کتاب وجود دارد به پوچی رسیده است و برای زندگی و هرکار دیگری هیچ دلیلی نمیبیند، زنده ماندن برای این فرد بی فایده و تکرار مکررات است و هر لحظه برای او دردی تازه است و این میشود که به دنبال تمام کردن کار خویش است. اما داستان اینجا تمام نمیشود، بلکه تلاشهاب ناکام او برای خودکشی، درد او را تشدید میکند. خسته جان داستان وقتی تلاشهای خود را بیهوده میبیند حتی نسبت به مرگ هم سرد میشود. جالب این است این فرد آزادانه مطالبی را که در گوشه ذهن و روح او خاک گرفته به زبان قلم میگوید، کاری که اکثر افراد از آن میترسند و به بهانههای مختلف از آن فراریاند. اما من این آزادی را میپسندم و این رفتار را طبیعی و درست میدانم و از زندگی و رفتار بی پایه و اساس اکثر انسانها متعجب هستم. تایید من همین حد کافی است لکن برای ادامه راه، نه... حیوانی که زخمی شده در تلاش است تا زخم خود را تسکین بدهد و در روند بهبود آن تسریع ببخشد. در بدبینانهترین حالت مثل انسان داستان ما، مثل همان حیوان زخمی است که حتی اگر از فکر و اندیشه و... بهره مند نباشد از روی همین غریزه به دنبال درمانی میگردد. وجود مشکلات در زندگانی انسان امری بدیهی و همیشگی است اما اینکه چگونه در برابر این مشکلات رفتار کنیم به انتخاب خود ماست. مبارزه یا تسلیم و شکست؟ (این خلاصهای از زخم و مرهم داستان زنده به گور است.)
چه زنده به گور خوبی شدهام از مرگ دست کشیده و از زندگی خسته شدهام گاهی همانند دختری که اگر در زمان و مکان دیگری به دنیا میآمد زیباترین بود میخواهم بروم در زیر آب و مانند کودکی برای همیشه جان بسپارم اما نهایتش چه مرده خواران خوشحال خواهد شد اما نه چیز ندارم که حتی مرده خواران شاد شوند شاید باید همانند آن پسرک بجنگم و از خوشیها دست بکشم تا اطرافیانم را نجات دهم نه نه من توان این کار را ندارم شاید نیاز دارم حتی برای چند ثانیه به خدایی و آیینی اعتقاد داشته باشم؟
اما در دنیایی که برای خطای مرد زن باید اسم طلاق را به دوش بکشد چه برای گفتن دارم؟
تمام این افکار از سرم میگذرد و شبها و روزهای زیادی مرا به تخت متصل میکند اما در بیرون از تخت ماسک شادی و رقص میزنم میخندم و میدانم روزی این تظاهر مرا خواهد کشت.
اما در دنیایی که برای خطای مرد زن باید اسم طلاق را به دوش بکشد چه برای گفتن دارم؟
تمام این افکار از سرم میگذرد و شبها و روزهای زیادی مرا به تخت متصل میکند اما در بیرون از تخت ماسک شادی و رقص میزنم میخندم و میدانم روزی این تظاهر مرا خواهد کشت.
با توجه به دیدگاه منفی که نسبت به کتابهای صادق هدایت داشتم با وجود این که این کتاب رایگان هم بود و انصافا خوانش زیبایی هم دارد بسختی خودم را راضی کردم تا آن را وارد کتابخانهام بکنم و راستش را بگویم نمیتوانستم بسراغش بروم
وقتی نظرات را خواندم متقاعد شدم تا آب زندگی که در نظرات ازش تعریف شده بود را گوش کنم عالی بود بعد بقیه داستانها را هم گوش کردم انصافا خوب بودند صادق هدایت نه تنها قلم شیوایی دارد انسان شناس و جامعه شناس فوق العادهای هستند
در دو داستان آبجی خانم و داوود گوژپشت چقدر زیبا احساسات دو انسان طرد شده به خاطر نداشتن زیبایی ظاهری توصیف میکند و داستان آب زندگی که بیان میکند چطور انسانها توسط حکومتها متقاعد میشوند همچنان کور و کر باقی بمانند
وقتی نظرات را خواندم متقاعد شدم تا آب زندگی که در نظرات ازش تعریف شده بود را گوش کنم عالی بود بعد بقیه داستانها را هم گوش کردم انصافا خوب بودند صادق هدایت نه تنها قلم شیوایی دارد انسان شناس و جامعه شناس فوق العادهای هستند
در دو داستان آبجی خانم و داوود گوژپشت چقدر زیبا احساسات دو انسان طرد شده به خاطر نداشتن زیبایی ظاهری توصیف میکند و داستان آب زندگی که بیان میکند چطور انسانها توسط حکومتها متقاعد میشوند همچنان کور و کر باقی بمانند
این کتاب شامل چند داستان کوتاه از صادق هدایت است با گویندگی دلنشین که ارزش کتاب را دوچندان میکند. اما این کتاب برای هر مخاطبی نمیتواند لذتبخش باشد، بخصوص افراد سوگوار و افسرده که خواندن آن توصیه نمیگردد. محوریت اغلب داستانهای کتاب درباره نحوه خودکشی و اینکه باید صورت دهد یا نه، میباشد. غم و مشکلات جزء لاینفک زندگی انسان میباشد و گاه بیتوجهی به خود، میتواند منجر به طولانی شدن اثرات آن در زندگی شود، اما قسمت زیبای کتاب، نحوه نگارش آن میباشد که هنرمندانه این احساسات را به تصویر میکشد. وجود مشکلات در زندگانی انسان امری بدیهی و همیشگی است اما اینکه چگونه در برابر این مشکلات رفتار کنیم به انتخاب خود ماست. مبارزه یا تسلیم و شکست؟!
باید اعتراف کنم من کتاب داستان ایرانی خیلی کم خوندم، شاید این سومیش بود. و ازین جهت برام ارزشمند بود که فرهنگ عامه رو در اون برهه تاریخی قشنگ تصویرسازی کرده بود. مخصوصا در داستانهای آبجی خانم، حاجی مراد و مرده خورها نکات ظریفی رو میبینیم که واقعا مردم در یک سطح فرهنگی باهاش درگیر بودند.
داستان زنده به گور، فضایی گنگ داره که احساس پوچی و درماندگی از زندگی رو بهخوبی منتقل میکنه
و در داستانهای دیگر کتاب هم صادق هدایت اعتقاداتش را به ظرافت وارد داستانها کرده.
گویندگی آقای ساروی هم بینظیر بود و کاملا حس و حال داستان را به شنونده منتقل میکند.
داستان زنده به گور، فضایی گنگ داره که احساس پوچی و درماندگی از زندگی رو بهخوبی منتقل میکنه
و در داستانهای دیگر کتاب هم صادق هدایت اعتقاداتش را به ظرافت وارد داستانها کرده.
گویندگی آقای ساروی هم بینظیر بود و کاملا حس و حال داستان را به شنونده منتقل میکند.
با سلام صادق هدایت نویسندهای است در اوج فن نویسندگی، همین که در کتابهایش به راحتی به هدف خودش دست مییابد و خواسته هایش را در عمق روح و جان خواننده رسوخ میدهد نشان دهنده اوج قدرت او در این مطلب میباشد قدرت هدایت در تحمیل افکارش به خواننده آنقدر بالاست که با وجود مقاومت خواننده در مقابل پذیرش القاعات منفی و مخربی که بی انگیزگی و پوچی را ترویج میکند ذهنیات او باز هم افکار خواننده را قلقلک داده و عمق جانش را هدف قرار میدهد، در کنار قدرت هدایت هنر مجری در اجرای کتاب هم بلا منازع و غیر قابل انکار است، ممنون از کتابراه
صادق هدایت نویسنده متبحری بود که متاسفانه جهان را از دریچه کمبودها و ناکامیها میدید و من برای این که نوع دید منفی را تجربه کنم و قدر داشتهها را بدانم گهگاه چنین ادبیاتی را مطالعه میکنم
مثلا در داستان گوژپشت که اکثراً به عنوان نقطه قوت این مجموعه یاد میشود میشد مردگوژپشت، زشت ولی خوشقلب با زیبنده مغرور که به دلیلی نابینا و مطرود شده بود همنشین شوند و زندگی بدون انزوا و تنهایی سپری شود که البته در واقعیت هم نمونهاش هست
ممنون از اجرای خوب و انتخاب کتابراه🙏🙏🙏🙏🙏
مثلا در داستان گوژپشت که اکثراً به عنوان نقطه قوت این مجموعه یاد میشود میشد مردگوژپشت، زشت ولی خوشقلب با زیبنده مغرور که به دلیلی نابینا و مطرود شده بود همنشین شوند و زندگی بدون انزوا و تنهایی سپری شود که البته در واقعیت هم نمونهاش هست
ممنون از اجرای خوب و انتخاب کتابراه🙏🙏🙏🙏🙏
این کتاب از آن دسته کتابهایی بود که در ابتدا میخاستم کنار بگذارم و گوش ندهم به علت غم و اندوه و افسردگی و.. که بهم تحمیل میکرد.
ولی به حدی در وجودم رخنه کرد ک در یک روز کتاب را تمام کردم
کتاب شامل داستانهای کوتاه و خلاصه است. ک در لحظه اخر خواننده رو شگفت زده میکند، مانند داستان هفتمش به اسم آبجی خانم.
حسی که از این کتاب گرفتم منو به سالهایی دور برد، انگار که در آن لحظه آن اتفاق هارا با چشم خود میدیدم.
با اینکه سراسر داستان غم و اندوه بود ولی از شنیدنش لذت بردم❤️👌
ولی به حدی در وجودم رخنه کرد ک در یک روز کتاب را تمام کردم
کتاب شامل داستانهای کوتاه و خلاصه است. ک در لحظه اخر خواننده رو شگفت زده میکند، مانند داستان هفتمش به اسم آبجی خانم.
حسی که از این کتاب گرفتم منو به سالهایی دور برد، انگار که در آن لحظه آن اتفاق هارا با چشم خود میدیدم.
با اینکه سراسر داستان غم و اندوه بود ولی از شنیدنش لذت بردم❤️👌
چند داستان کوتاه و زیبا از صادق هدایت هر کدام به نوعی آموزنده بودن. و داستان آب زندگی چقدر آموزنده بود که تا آخر زمان درس زندگی و آزادی میدهد. و در طول تاریخ چه افرادی بی سواد و منافع طلب بر مردم ناآگاه حکمرانی کردند و خودشان را پیغبر نامیدند و مردم که نابینا و ناشنوا بودند منظور همان آدمهای ساده لوح و خرافاتی را فریب دادند و بر تخت نشستند. به امید اینکه هیچ مردمی زیر بار ذلت و زور نباشن و اگر هم باشند منجی آنها را نجات بدهد و آزاد کند.
با اینکه اکثرا از کتابهای ایشون نقد میشه بخاطر زمینه ناامیدیای که تو نوشته هاشون هست اما باید از نظر من ایشون شخصیت فوق العاده و درک بی نظیری از رخدادهای زمانه خودش و حتی زمانه بعد خودش داشته و داستان رو به زیبایی تمام به تصویر کشیده نوشته هاشون به طور صادقانه و بی پروا بیان شده طوری که انسان رو با خوندنش به عمق کتاب میکشونه و دیگه دست کشیدن از کتاب کار اسونی نیست واقعا ایشون و تمامی نوشته هاشون بی نظیر و جاودانه هست
زنده به گور توسط برایان اسپونر با عنوان "Buried Alive" به انگلیسی ترجمه شد. همچنین توسط کارتر بریانت ترجمه شد. این کتاب توسط خاچیک خاچر به زبان ارمنی و توسط درایه درخشش به فرانسوی ترجمه گشت. گردآوری دو زبانه داستانهای کوتاه هدایت توسط گیوسئوب شین به زبان کرهای ترجمه و در دو جلد منتشر شد. جلد اول این اثر شامل داستان «زنده به گور» و چندین داستان کوتاه دیگر است. [۲]
صدای گوینده وقتی که بجای زنها صحبت میکند، خیلی جالب و طبیعی است. اما در موارد دیگر یک کمی کش دار و مصنوعی میشود. داستان اسیر فرانسوی از این جهت که آرزو میکند به زمان اسارت باز گردد، خیلی تاثیر گذار است انگار افسوس گذشته را خوردن همیشه در نهاد بشر ریشه دارد. این شعر هم گویی از داستان آخر الهام گرفته است: کوری و کری دولت خوبی است در اینجا. دیدن نگذارند و شنیدن نگذارند.
همچین کتابایی باسلیقهی من جور درنمیاد اما تااخرگوش دادم و ازبعضی داستانهاش مثل اب زندگی لذت بردم. کتابای هدایت همیشه پرازحس ناامیدی افسردگی پوچی وی غم بی پایانه که میتونه روحیهی ادمی رو واقعا به طرز باورنکردنی تضعیف کنه متاسفانه هرچه که بیان کرده همه واقعیت و حقیقت روزگارماست باعلم به این موضوع امااین همه تلخی با هرسلیقهای جور درنمیاد. باتشکر ازکتابراه
به نظر من اگر دنبال کتابی که واقعا خوب نوشته شده میگردید این کتاب و بخونید ولی اگر میخواید روحیتون خوب بشه اصلا این کتاب و نخونید چون با روح ادم بازی میکنه، واقعاصادق هدایت خوب انسانهارو روی کاغذ تفسیر میکنه،،،، یه جوری همیشه توی نوشته هاش دنبال مثبت اندیشی هستم، ودلم نمیخواد که بگم منفی نگری در کارهاش هست البته من ۳ تا از کتابهاشو خوندم، مخصوصا، بوف کور
باسلام. با توجه به اینکه از نوجوانی این کتاب را چندین بار خواندم ومجددا از طریق کتابراه گوش دادم وبا توجه به اثر مرحوم صادق خان هرگز خودم را در حد واندازه ندیدم که بخواهم اظهار نظر کنم وهمیشه فقط گفتم روحت شاد اقای هدایت ولذت بردم وبه اقای هدایت که یک ایرانی بوده افتخار کردم ضمن از اقای علی آقا دنیوی وبخصوص کتابراه تشکر ویژه وفروان دارم
کتاب بسیار فوق العادهای بود با اینکه حس ناامیدی را در انسان رواج میدهد اما این کتاب برای کسانی هم مفید به نظر میآید که شرح حال بعضی انسانها را به رخ میکشد داستان آبجی خانم که پایان خوش نبود و با مرگ آن به پایان رسید خیلی برای من جالب بود و همچنین خاطرات یک دیوانه در پاریس که میخواست خودش را ناخوش جلوه دهد.
من توصیه میکنم نخوانید مشکلات زیادی داشتم و بعد از خواندن این کتاب اگه مختصر اعتقادی به قیامت نداشتم شاید خودکشی میکردم در اینکه صادق هدایت نویسندهی متبحری بود حرفی نیست اما اگه شماهم توزندگی رنج میکشید از آثار ایشون دوری کنید درمانی برای شما نداره فقط از زنده بودن متنفرتون میکنه
اول از همه تشکر میکنم از کتابراه بابت کتابهایی که در اختیار ما قرار میده دوم اینکه صدای گوینده واقعاا فوق العاده بود و مخاطب را به عمق داستان میبرد
دربارهی خود کتاب هم از نظر بنده به جز داستانهای مادلن، اتش پرست، اسیر فرانسوی بقیه داستانها واقعااا عاالی بود مخصوصا زنده به گور و اب زندگی👌
دربارهی خود کتاب هم از نظر بنده به جز داستانهای مادلن، اتش پرست، اسیر فرانسوی بقیه داستانها واقعااا عاالی بود مخصوصا زنده به گور و اب زندگی👌
کتاب زنده به گور صادق هدایت؛ مجموعهای از داستانهای کوتاه با زبانی روان و نگاهی واقع گرایانه به مسائل روزمرهی زندگی و هر آنچه که انسانها در درون خانواده و جامعه تجربه میکند است و هر داستان در بطن خود، درسی از زندگیست... و با خوانش زیبا و روان لذت این کتاب صدچندان شدم.
سپاس از کتابراه
سپاس از کتابراه
فقط میتونم بگم ذره ذرهش تو وجودم رخنه کرد خواه ناخواه، مثل یه طلسم
واقعا با تمام وجود، ازش لذت بردم، نزدیک ظهر زیر پتو، میخواسستم یکم بخوابم
ولی دیگه نتونستم پا شم، یعنی نتونستم از شنیدنش بگذرم
حس میکنم که نیمه تاریک وجودم که سرکوب شده بود رو بیدار کرد
همون که کل دنیا رو پوچ وغم انگیز میدونه، از همه سیره
لذت عجیب واحمقانهای ازش بردم، اینقدر تحت تاثیر قرار گرفتم که وقتی میخواستم پا شم، حس میکردم یه ادم دیگهام، من دنبال اینجور داستانهای تاثیر گذارم که حالم و ذهنم رو تکون بده، اما تاثیر این شدید متفاوت و... خب باید بگم حق داشتم که برای شنیدن کتابهای صادق هدایت تردید و دو دلی داشته باشم
هعی، میدونین، داستانای هدایت وقتی تو اوج تنهایی وول میخوری، حس میکنی دنیا، همه چیز چقدر پسته، با تمام وجودت، ازش لذت میبری، لمسش میکنی، یه ادم دیگه میشی، به نظرم این که به من نشون داد چه قدر میتونم تو یه لحظه عوض بشم خیلی ترسناک بود... تاثیرش منظورم ذهنیه وتو خیالمها، کار عجیب غریبی نکردم!!! 😂