نقد، بررسی و نظرات کتاب صوتی نوای تار - سونیا شاه بوداغیان
3.9
375 رای
مرتبسازی: پیشفرض
داستان پسری بنام برزو که پدرش نوازنده تار بود و در یکی از سفرها برای اجرای کنسرت در اثر تصادف فوت کرد و مادر برزو همین رو بهانهای دونست برای منع بچه هاش از موسیقی اما علاقه برزو به نوازندگی باعث شد تا با وجود مخالفت مادر به راهش ادامه بده و به کمک استادش تبدیل به نوازنده ماهری بشه و یاد استادش رو همیشه زنده نگه داره. داستان بیش از حد ساده نوشته شده بود و مثل این بود که یک نفر که هیچ تجربهای هم از نویسندگی نداره بخواد داستان زندگیشو تعریف کنه. هیچ ذهن خلاق و قلم جذاب و گیرایی در کار نبود و گوینده هم بسیار کسالت بار به روایت داستان پرداخته. ولی خب میشه از سادهترین و پیش پا افتادهترین مسائل هم به نتایجی دست یافت مثلا اینکه نباید سرنوشت یک نفر رو به زندگی همه تعمیم بدیم و بخاطر اینکه پدری در راه اجرای موسیقی تصادف کرده پسر رو به اون سرنوشت محکوم بدونیم. یا شاید اشاره داشته به دل نگرانی مادر برای از دست دادن عزیز دیگری. اینکه اگر واقعا به چیزی علاقه مند باشیم و واقعا برای رسیدن بهش تلاش کنیم هیچ چیز مانع راه ما نخواهد بود. اشاره داشته به حفظ حرمت و جلب رضایت خاطر مادر و نقش رضایت مادر و دعای خیرش در راه موفقیتمون. اینکه هر انسانی دوست داره از خودش اثری جاودان به یادگار بذاره و استاد بهادر قطعههای از موسیقی رو از خودش به یادگار گذاشت و تا زمانیکه اهنگ هاش نواخته بشن یاد و خاطرش زنده خواهد بود با وجود اینکه فرزندی نداشت. اشاره به اینکه چون استاد بهادر بی چشم داشتی و با مهر و محبت هر انچه رو که داشت به شاگردانش اموخت باعث شد تا اونها خودشون رو مدیون استادشون بدونن و یادش رو زنده نگه دارن.
با سلام به کتابراه عزیز و خوانشگر محترم موضوع کتاب بسیار جالب و ملموس بودمیل به هنر و هنرمند شدن درصد زیادی ژنتیکی است به خصوص موسیقی که کلا باید در ذات آدم باشد برزو این ژن را از پدرش به ارث برده بود و ذاتا عاشق نواختن تار بود مادر از ترس ازدست دادن فرزند، به شدت از تار نوازی پسر جلوگیری میکند و حتی تارش را شکسته و از بین می برد اما میل فراوان درون برزو در نهایت اورا به سمت و سویی می برد که در نهان تار را پیش یک استاد فرا می گیرد استادی که به فراموشی سپرده شده و در انزوا مینوازد ولی دو پسر بچه او را متوجه گوهر گرانبهای وجودیش کرده و در نهایت از آن دو پسر دو نوازنده ماهر تار میآفریند و مادر برزو وقتی متوجه عشق فرزند به موسیقی میشود دیگر نمیتواند مانع او بشود داستان زیبایی است و به ما میآموزد که چه انسان های ارزشمندی وجود دارند که در انزوا و تنهایی زندگی میکنند و کسی باید باشد که آنها را کشف کند و هیچ گاه نمیشود از عشق گریخت به شدت ارزش شنیدن دارد
داستان کوتاه نوای تار نوشتهی سونیا شاه بوداغیان داستان جالبی است که دربارهی پسری به نام برزو است که پدرش نوازندهی تار بوده و پس از اجرای یک کنسرت وقتی داشته به شهرش برمیگشته تصادف میکند و میمیرد و برزو خیلی علاقه مند به یادگیری تار بوده ولی مادرش بعد از مرگ پدرش این کار را قدغن کرده بوده ولی برزو یک روز یک گروه نوازندهی خیابانی را میبیند و از نوازنده تار آن گروه خوشش میآید و از او خواهش میکند تا نواختن تار را به او بیاموزد استاد تار که بهادر نام داشت در زیر پل به بهادر درس میدهد و برزو که عاشق آموختن تار است هر روز بیشتر پیشرفت میکند و در نهایت با تلاشهای بیشتر به یک گروه نوازندهی موسیقی راه مییابد و به هدفش میرسد. هر انسانی برای رسیدن به اهدافش اگر تلاش کند و موانع و سختیها را پشت سر بگذارد و ناامید نشود سرانجام به آنچه بخواهد میرسد، صبر و بردباری و تلاش مسیر رسیدن ما به اهدافمان هستند.
با آرزوی موفقیتهای بیشتر برای نویسندهی جوان داستان
با آرزوی موفقیتهای بیشتر برای نویسندهی جوان داستان
برای دنیای امروز ما خیلی مفیده.
برزو یه پسری که پدرش تو مسیر برگشت از کنسرت طی تصادفی فوت کرده، مادرش از تمام سازهای موسیقی بخصوص تار حس انزجار داره چون اونو یاد مرگ همسرش میندازه و انگار بانی مرگ اون آلات موسیقی هستن. برزو معتقد درد نبود پدرش کمی با نوای تار اروم میگیره پس با تمام مخالفتهای مادر، عدم وجود امکانات و شرایط برای یادگیری و تمرین شروع میکنه به جنگ برای رسیدن به نوازندگی تار. اتفاقی با مربی موسیقی آشنا میشه و در نهایت تصمیم میگیره زیر یه پل بنوازه تا خبره بشه.
در آخر هم جوری کارش خوب بوده که به یه کنسرت دعوتش میکنن و به هدفش میرسه.
برزو نماد مقاومت، تلاش، استقامت در رسیدن به خواستش در مقابل تمام موانع بود.
خوانش هم خوب بود.
برزو یه پسری که پدرش تو مسیر برگشت از کنسرت طی تصادفی فوت کرده، مادرش از تمام سازهای موسیقی بخصوص تار حس انزجار داره چون اونو یاد مرگ همسرش میندازه و انگار بانی مرگ اون آلات موسیقی هستن. برزو معتقد درد نبود پدرش کمی با نوای تار اروم میگیره پس با تمام مخالفتهای مادر، عدم وجود امکانات و شرایط برای یادگیری و تمرین شروع میکنه به جنگ برای رسیدن به نوازندگی تار. اتفاقی با مربی موسیقی آشنا میشه و در نهایت تصمیم میگیره زیر یه پل بنوازه تا خبره بشه.
در آخر هم جوری کارش خوب بوده که به یه کنسرت دعوتش میکنن و به هدفش میرسه.
برزو نماد مقاومت، تلاش، استقامت در رسیدن به خواستش در مقابل تمام موانع بود.
خوانش هم خوب بود.
به نظرم جذابیت خاصی نداشت، سادهدلی زیبایی پشت داستان بود
قلم خوبی داره، روانه، صدای گویندهها خوبه اما صدای برزو و کیان میتونست بهتر باشه، صدای استاد بهادر هم زیادی ضعیف بود، یکم برام سخت بود داستان رو با ادمهایی با این صدا منطبق کنم، از طرف دیگه هنرمندانه هم اجرا شده، و خب... میتونست یکم جالبتر باشه، اما صدای گویندهها هنوز تو گوشمه و اذیتم میکنه به نظرم کیان و برزو و مادر برزو صداشون یکم جیغه، و صدای استاد بهادر هم... خب برای نشون دادن کهولت سن یه اغراق ناخوشایندی به نظرم داشت. بله داستان زیبا بود با یکم نواقص مثل سادگی بیش از حد، ولی ترکیب گویندگیش رو اصلا نپسندم و یا اینکه تاثیر بیش از حد روم داشته صدای گویندهها😐
قلم خوبی داره، روانه، صدای گویندهها خوبه اما صدای برزو و کیان میتونست بهتر باشه، صدای استاد بهادر هم زیادی ضعیف بود، یکم برام سخت بود داستان رو با ادمهایی با این صدا منطبق کنم، از طرف دیگه هنرمندانه هم اجرا شده، و خب... میتونست یکم جالبتر باشه، اما صدای گویندهها هنوز تو گوشمه و اذیتم میکنه به نظرم کیان و برزو و مادر برزو صداشون یکم جیغه، و صدای استاد بهادر هم... خب برای نشون دادن کهولت سن یه اغراق ناخوشایندی به نظرم داشت. بله داستان زیبا بود با یکم نواقص مثل سادگی بیش از حد، ولی ترکیب گویندگیش رو اصلا نپسندم و یا اینکه تاثیر بیش از حد روم داشته صدای گویندهها😐
فکرکنم همچنین داستانی را در فیلم ایرانی با بازیگری افراد معروف دیده باشم!؟ (البته شاید!؟ ایرانی یا خارجی، بازم نمیدانم؟!)
فردی که کاری بخواهد انجام دهد، راهش پیدا میکند یا راهش را میسازد.
اطرافیان هر فرد، اولین مشوقها یا اولین سدهای پیشرفت هستند و این برای فقط ایرانیها تنها اتفاق نیفتاده است. موانع و مواهب خانواده خوب داشتن اولین کسانی هستند که راهشون تو راه ما قرار میگیرند و محیط مهمه، این یک اصله. و اینکه با اطرافیان غیرحامی میشه به مقصد رسید و این اتفاق میافتد و خیلی هم اتفاق هم افتاده است اما سخت است سخت سخت سخت...
فردی که کاری بخواهد انجام دهد، راهش پیدا میکند یا راهش را میسازد.
اطرافیان هر فرد، اولین مشوقها یا اولین سدهای پیشرفت هستند و این برای فقط ایرانیها تنها اتفاق نیفتاده است. موانع و مواهب خانواده خوب داشتن اولین کسانی هستند که راهشون تو راه ما قرار میگیرند و محیط مهمه، این یک اصله. و اینکه با اطرافیان غیرحامی میشه به مقصد رسید و این اتفاق میافتد و خیلی هم اتفاق هم افتاده است اما سخت است سخت سخت سخت...
بسیار زیبا بود و به نظر من مناسب سن ۶ سال به بالا بود برای کسانی که علاقه به ساز دارند بسیار زیبا میتونه باشه و درسهایی که داخلش بهمون داده شد مانند دروغ نگفتن رفتار خوب و کوشیدن برای اینکه به هدف خود برسیم و برای کسانی که وقت برای کتاب خواندن ندارند خوب است چون صوتی است.
خلاصه: پسری به ساز تار علاقه دارد اما مادرش به خاطر فوت پدرش که از کنسرتش به خانه برمی گشت موسیقی را قدغن کرد.
جزئیات:
رده سنی: ۶ به بالا
قیمت: رایگان
موضوع: داستان و رمان ایرانی
نشر: کانون فرهنگی چوک
نوع: صوتی
نویسنده: سونیا شاه بوداغیان، مهدی رضایی
خلاصه: پسری به ساز تار علاقه دارد اما مادرش به خاطر فوت پدرش که از کنسرتش به خانه برمی گشت موسیقی را قدغن کرد.
جزئیات:
رده سنی: ۶ به بالا
قیمت: رایگان
موضوع: داستان و رمان ایرانی
نشر: کانون فرهنگی چوک
نوع: صوتی
نویسنده: سونیا شاه بوداغیان، مهدی رضایی
این داستان برای قشر نوجوان عالی بود
داستان در بارهی پسری بود که به دنبال اهدافش میره و اصلا کوتاه نمیاد با اینکه مامانش اونا منع کرده بود
عاشق تار زدنه
دست سرنوشت باهاش یاره
و هرجور شده تار میخره مربی دلسوز و خوبی پیدا میکنه اموزش میبینه و نوازندهی بزرگی میشه
استاد تمام اهنگهای که ساخته بود بهشون تقدیم کرد و انها استادا از یاد نبردن
داستان در بارهی پسری بود که به دنبال اهدافش میره و اصلا کوتاه نمیاد با اینکه مامانش اونا منع کرده بود
عاشق تار زدنه
دست سرنوشت باهاش یاره
و هرجور شده تار میخره مربی دلسوز و خوبی پیدا میکنه اموزش میبینه و نوازندهی بزرگی میشه
استاد تمام اهنگهای که ساخته بود بهشون تقدیم کرد و انها استادا از یاد نبردن
انگار داشتم خاطره میخوندم، خاطره نویسی رو دوس ندارم، داستان ینی یه قصهی نو بسازی، شخصیتها رو بدنیای داستان بیاری و پرورششون بدی، لحن حرف زدن، طرز راه رفتن، طرز فکر و خیلی چیزای دیگه، تو اکثر کتابایی ک خوندم بیشتر توصیف چهره و مو و رنگ پوست بوده، انگار که کاراکترا لختن، لباس نپوشیدن، حتی کمتر به چاق و لاغریشون اشاره شده
و برای نوجوونها میتونه الگویی در پرفشاری و استمرار برای رسیدن به یه هدف باشه. برزو درواقع نوای تار رو مرهمی برای دل خسته و تنگاش برای دوری از پدر میدیده و میخواسته همواره با طنین ساز تار، مرهمی برای دلش باشه، درحالیکه مادرش برعکس تار رو دلیل و باعث و بانی از دست رفتن همسرش توی تصادف میدونه! چون پدر برزو در حال بازگشت از یه کنسرت به خونه تصادف میکنه و فوت میکنه! حتی صدای آلات موسیقی هم مادر برزو رو یاد پدرش و درد نبودنش مینداره! اما برزو از هدفی که داره پا پس نمیکشه، و با همهی بی امکاناتی و شکسته شدن سازش توسط مادرش، نبود جای مشخص برای تمرین، از استادی که اتفاقی بهش برخورد میکنه، شروع به یادگیری زیر یکی از پلهای شهر میکنه و به این شکل یه نوازندهی حرفهای میشه و به همراه دوستاش به کنسرت برای اجرا دعوت میشن… برزو یه مثال نقض خوب برای موانعی همچون نداشتن امکانات کافی، مخالفت اطرافیان، نداشتن حامی، نداشتن پول کافی و … در رسیدن به هدف هستش و میتونه به همه ثابت کنه که اگرچه سخته اما اصلا نشدنی نیست! کتاب خوبی بود و لذت بردم. مرسی که رایگان در اختیار ما قرار دادید کتابراه. ممنون دوست عزیزم کتابراه ☘️