نقد، بررسی و نظرات نمایش صوتی باغ وحش شیشهای - تنسی ویلیامز
4.3
61 رای
مرتبسازی: پیشفرض
🍁باید اعتراف کنم که این نمایشنامه اولین کار بود که از کارهای تنسی ویلیامز میخوندم. خیلی به دلم نشست… کاراکترها خیلی قابل لمس بودن و به راحتی میشد باهاشون ارتباط برقرار کرد. ژانر نمایشنامه کاملا اجتماعی و ریالیستیک بود. کل نمایشنامه توی یه خانواده به اسم وینگفیلد به نگارش دراومده بود…
یه جایی خوندم که راجع به این نمایشنامه گفته بود؛ “ویلیامز برای نگارش این اثر از زندگی خودش الهام گرفته و پدرش هم مثل پدر خانوادهی وینگفیلد فروشنده بوده و دائم به نواحی مختلف سفر میکرده و خواهری داشته که بیمار اسکیزوفرنی بوده و اون رو مؤثر در شکلگیری کاراکتر لورا میدونن”.
یه خانواده سه نفره، مادر، لورا دختر، و تام پسر… واقعا نمیتونم بگم کاراکتر اصلی نمایش کی بود؟
از جهتی میشه لورا رو شخصیت اصلی دونست و از جهتی دیگه تام رو. لورا نقش پررنگی تو داستان داره و باعث اومدن جیم به خانهشون میشه. اسم نمایشنامه هم عروسکای لوران! لورا زندگیش بسته به اون حیووناس و هر روز اونا رو تمیز میکنه و زندگی لورا توشون خلاصه شده. جیم رفیق و همکار تام این قفسو میشکنه و یه جورایی هرچند کوتاه اما حضور پررنگی داره. جیم به لورا میفهمونه که عیب ظاهری او چیزی از ارزش وجودیش کم نمیکنه، مثل اینکه شکسته شدن عروسکها زندگی لورا رو نابود نمیکنه!
خونهی وینگفیلدها غرق در ظلمت و ناامیدی است. هر کاراکتر ماتمزده است و نگرانیهای خودش را دارد. جیم همان چیزی است که اون خانواده کم داشت؛ امید!!! به قول جین؛ “آدم ممکنه توی زندگی شکست بخوره اما یاس و ناامیدی چیز دیگهایه، من توی زندگی شکست خوردم اما هیچوقت مأیوس نشدم. ”
یه جایی خوندم که راجع به این نمایشنامه گفته بود؛ “ویلیامز برای نگارش این اثر از زندگی خودش الهام گرفته و پدرش هم مثل پدر خانوادهی وینگفیلد فروشنده بوده و دائم به نواحی مختلف سفر میکرده و خواهری داشته که بیمار اسکیزوفرنی بوده و اون رو مؤثر در شکلگیری کاراکتر لورا میدونن”.
یه خانواده سه نفره، مادر، لورا دختر، و تام پسر… واقعا نمیتونم بگم کاراکتر اصلی نمایش کی بود؟
از جهتی میشه لورا رو شخصیت اصلی دونست و از جهتی دیگه تام رو. لورا نقش پررنگی تو داستان داره و باعث اومدن جیم به خانهشون میشه. اسم نمایشنامه هم عروسکای لوران! لورا زندگیش بسته به اون حیووناس و هر روز اونا رو تمیز میکنه و زندگی لورا توشون خلاصه شده. جیم رفیق و همکار تام این قفسو میشکنه و یه جورایی هرچند کوتاه اما حضور پررنگی داره. جیم به لورا میفهمونه که عیب ظاهری او چیزی از ارزش وجودیش کم نمیکنه، مثل اینکه شکسته شدن عروسکها زندگی لورا رو نابود نمیکنه!
خونهی وینگفیلدها غرق در ظلمت و ناامیدی است. هر کاراکتر ماتمزده است و نگرانیهای خودش را دارد. جیم همان چیزی است که اون خانواده کم داشت؛ امید!!! به قول جین؛ “آدم ممکنه توی زندگی شکست بخوره اما یاس و ناامیدی چیز دیگهایه، من توی زندگی شکست خوردم اما هیچوقت مأیوس نشدم. ”
داستان روایت خانوادهای است که پدر خانواده را ترک کرده مادر خانواده را سرپرستی میکند. مادری که باگذشته خود زندگی میکند در عین حال فرزندانش را مدیریت میکند. فرزندای که پسر خانواده فردی سطحی و بی مسئولیت است و خیال پرداز و دختری که افسرده و از اجتماع فراری است بخاطر نقص عضوی که دارد. مادر تمام تلاش خود را میکند که فرزندانش را به راه و زندگی درست هدایت کند.....
ممنونم از کتابراه
ممنونم از کتابراه
چیزی که در نقد کتاب هست اینه که هر سه کاراکتر داستان تو خیال زندگی میکنن. پسر خانواده که در رویای آینده برای خودشه؛ دختر خانواده که کلا تمام ذهنش تو باغ وحش شیشه ایشه و از دنیای واقعیت دوره و مادر خانواده که دائما چه در گذشته چه در حال و چه در آینده تو حیالات خودش سیر میکنه. در واقع ما با یه خانواده سر و کار داریم که به سبب شرابط مکانی و زمانی ظاهرا در کنار هم هستن ولی هر کودوم در عوالم خودشون زندگی میکنن گویی اصلا واقعیت موجود رو نمیبینن.
فیلم *اینجا بدون من* هم یه اقتباس آزاد بر اساس همین نمایشنامه هستش. فیلمو خوب در آوردن هر چند پایان تنسی ویلیامز خب منطقی تر و بهتره. در فیلم هم البته از نظر من مشخصه از یه سکانس به بعد در رویاهای پسر خانواده هستیم نه واقعیت. توصیه میکنم بدنبال این نمایشنامه فیلم رو هم ببینید.