نقد، بررسی و نظرات کتاب صوتی تولد - اسماعیل فصیح

مرتب‌سازی: پیش‌فرض
Amir Abbas Shamsi
۱۴۰۰/۱۱/۱۲
با عرض سلام و خسته نباشید خدمت عزیزانی که در گردآوری این کتاب زیبا زحمت کشیدند.
داستان در مورد یک زن و شوهر است که متاسفانه فرزند دار نمی‌شدند و اگر فرزندی بدنیا می‌آمد بعد مدتی بخاطر بیماری فوت می‌کرد و زن و شوهر از این بابت متاثر بودند و میانشان جرو بحث‌های مختلف و فراوانی صورت می‌گرفت.
مفهوم داستان از نظر بنده این است که داستان اشاره‌ای به جامعه‌ای دارد که مردسالاری بر آن حمکرانی میکرده و زن در آن جامعه از جایگاه مناسبی برخوردار نبوده است. کسی چه می‌داندشاید همین لحظه زنی برای مرد سیاستمدارش می‌رقصدیاپیانو می‌زند و آواز می‌خواند و جلوی جنگ جهانی بعدی را می‌گیرد.
کسی چه می‌داندشاید تنها شرط معشوقه‌ی هیتلر به خاک وخون کشیدن دنیا بود.
کسی سر ازکار زن‌ها در نمی‌آورد با سکوت شان شعر می‌خوانند.
با لب‌هاشان قطعنامه صادر می‌کنند.
باموهاشان جنگ می‌طلبند.
با چشم‌هاشان صلح.
کسی چه می‌داندشاید آخرین بازمانده‌ی دنیا زنی باشدکه باشیطان تانگو می‌رقصد.
سیاوش شمشیری
اعظم منصوری
۱۴۰۲/۱۰/۰۲
داستانی زیبا و غمگین از جناب آقای اسماعیل فسیح. من چند سال پیش تعدادی از رمانهای آقای فسیح را خوانده‌ام و از آن‌ها لذت بردم از شنیدن این داستان هم لذت بردم. داستان درباره‌ی زنی است که تا بحال چند فرزند به دنیا آورده و همه بخاطر ضعیف بودن و داشتن لک و تاول مرده‌اند و بچه‌ی جدیدی نیز با کمک خانم جون به دنیا آورده و نگران است که او نیز بمیرد و خود را در مردن بچه هایش مقصر میداند ولی احتمالا بر اساس آنچه در داستان آمده شوهرش بیماری دارد که به فرزندانش منتقل میشود و باعث میشود که آن‌ها یکی پس از دیگری بمیرند ولی بخاطر فرهنگ مرد سالار حاکم بر جامعه همه مادر راعامل بیماری و مرگ فرزندان میدانند و شوهر زن نیز بخاطر به دنیا آوردن چنین فرزندان و مرگ و میر انها روزگار زنش را سیاه میکند. امیدوارم روزی برسد که سطح سواد و فرهنگ جامعه بالا برود و زنان را عامل هر مرگ و بیماری و بدبختی ندانند.
با تشکر از کتابراه برای تهیه چنین داستانهای زیبایی.
betWeen دامنی
۱۴۰۲/۰۸/۲۸
به نام خدا یک داستان کوتاه دیگر از نویسندگان نشبتا قدیمی ولی معاصر کشور آقای فصیح که نمیدانم چرا اسمشان را زیاد شنیده‌ام ولی آثارش را نه ایشان هم مثل خیلی از نویسندگان هم عصرش وظیفه‌ی سنگین انتقال اطلاعاتی از زمان خودش به آینده را داشت اطلاعاتی که در هیچ کتاب تاریخی نوشته و ثبت نمیشود خب بپردازیم به خود داستان که شروع زیاد وسوسه کننده‌ای نداشت و البته یک حالت بس ریا مانند نیز درخود داراست چنانچه از گفتگو و حرق زدن شخصیت‌های داستان این را ملتفت میشویم به جرعت میتوانم بگویم داستان یک موع فضای مسموم و تاریک و سنگین خاصی را داراست که بیشتر از اینکه به تولد اشاره کند بع مرگ اشاره مندست و شاید هدف نویسنده هم همین باشد! که در قالب تولد نوزاد مرده که اصلا خود قرار گرفتن این کلمات کنار هم باید مغز ما را به فکر وا دارد. تولد. نوزاد. مرده تولد مرده یک مرگ که با تولد یا بیرون امدن از شکم همراه است و زنی که فرزندانش میمیرند و از حیاط ساقط میشوند دم به دم و شرایط فرهنگی و نگاهی که به زن وجود دارد که آن را ماشینی برای فرزند زایی میبیند نه چیز دیگر و مرگی که بدلایل مختلف که عادی ترینش عدم وجود دکتر است رخ میدهد و آن زنی که در داستان همش به او میگویند زاعو خودش هم تلفین میکند که فرزندانش زندع نیمیمانند... و بطور کلی دلستانی که خوب نیست و منظورش واضح بیان نمیشود و از حیث جذابیت محروم است
سما جعفری
۱۴۰۳/۰۹/۲۰
داستان زیبا ولی بسیار ناراحت‌کننده‌ای بود. زنی که فرزندانش مبتلا به نوعی بیماری شده و یا مرده به دنیا میان یا بعد از چند ماه میمیرند. اینطور که به نظر میاد، شوهر زن بیمار هست، اما زن رو مسبب و مقصر بیماری و مرگ بچه‌هاش میدونه و حتی بابت این موضوع اون رو کتک میزنه. موارد این چنینی خیلی زیاد هستند. عده‌ای واقعا منطق ندارند و به دنبال علت و درمان نیستند. فقط زن رو به چشم وسیله‌ای میبینند که خشم خودشون رو روی اون خالی کنند. غمی که زن قصه داشت، از عمق صدا و لحن او حس میشد. به نظر من گوینده‌ی صدای زن واقعا گل کاشت. جالب هست که من اسم نویسنده رو شنیده بودم ولی یادم نمیاد اثری از ایشون خونده باشم. این کار واقعا زیبا بود، عجیبه که شهرت بیشتری برای نویسنده‌اش به همراه نداشته..
سمیرا ابراهیم پور
۱۴۰۱/۰۴/۱۲
داستان قشنگ اما غم انگیز در باره زندگی زنی بنام موچول که تمام بچه‌ها هنگام تولد لک و تاول دارند و بعد از مدت کوتاهی از تولدشان میمیرند و زن خود را مقصر و صاحب سرنوشتی شوم میداند اما با اشاره نویسنده به شوهر زن که مدام جلوی شلوار خود را میخواراند نشان میدهد که نرد احتمالا نوعی بیماری داشته که از طریق امیزش به به فرزندانش منتقل شده و باعث مرگ انها میشده به دلیل فضای مردسالاری حاکم بر ان زمان نرد زن را نقصر میداند. کودکی که همراه مادربزرگشدر صحنه تولد نوزاد حضور داشته و متوجه مرگ زودرس او میشود و زندگی برایش پوچ و تولد تجربه‌ای تلخ بنظر می‌اید. اسم داستان هم برگرفته از روایت داستان است. داستان فضاسازی خوبی داشت و شنیدنش لذت بخش بود.
هدی میرزامحمدی
۱۴۰۳/۰۵/۲۰
صفر واقعا متاسفم این چه داستانی بود یعنی واقعا آن جیغ اول داستان لازم بود؟ حتی در تئاتر هم بین جملات باید هماهنگی باشد. بعد از یک تن صدا به آن آرامی همچین جیغی؟ دقیقا سه دقیقه اول زندگینامه نویسنده گفته شد. بهتر بود در آخر داستان بود که اصلا ببینیم داستان آنقدر جذاب بوده که بخواهیم بدانیم نویسنده کیست؟ چقدر تهوع آور خونابه و سر چسبناک نوزاد را توضیح داد. همراه دختر نوزده ساله ام داستان را گوش میدادم. دارم فکر میکنم چقدر خجالت آور بود. ابدا پیشنهاد نمیکنم داستان را. حالا اعتمادم را از دست دادم و باید اول داستان ها را گوش کنم بعد حتی برای دختر نوزده ساله ام پخش کنم. واقعا حیف اینترنت که برایش صرف کردم.
شکوفه امیری
۱۴۰۲/۰۱/۱۶
با درود کتاب صوتی تولد اثر اقای اسماعیل فصیح است.
اول این کتاب صوتی کمی درباره اقای فصیح گفته می‌شود که جالب است.
شامل دو قسمت، در۲۱دقیقه است.
این داستان درباره خانم زائویی بود، که فرزندان خود را از دست می‌داد، تولدی که به مرگ ختم می‌شد، مادری که امید به زنده ماندن فرزندان خود داشت، ولی می‌دانست که انها در این دنیا نمی‌مانند، کسانی که زندگی حسرت باری دارند، انگار هیچ وقت طعم احساس خوب را نخواهند فهمید، دردها پشت دردها، تمومی ندارند، همه ما خواهیم مرد، این واقعیت را نباید نادیده گرفت، هر پایانی، آغازی دارد، ترس از مرگ واقعی، بیهوده است وآنچه باید اتفاق میافتد.
گویندگان خوب بوند لذت بردم از خواندنشون.
آمین
۱۴۰۱/۰۳/۰۵
روایت کوتاه و گزنده‌ای از زنی زیبا و جوان و بارور که لایق همه‌ی زندگی بود اما از تمامیت حقش که زندگی، دانایی، عشق و مادری باشه به دلیل حفظ حرمت و کانون خانواده‌ی مردی بیمار، دیوصفت، جاهل و ظالم؛ حسرت زنده ماندن فرزندان را در سکوتِ تنهایی، درد و اشک و آه و ناامیدی و ناباوری به دل رنجور میکشه بخاطر تلقین دیگران و خصوصا نامردِ زندگیش علت تمام بدبختی‌ها رو خودش میدونه و علت رو در خودش جستجو میکنه... تلخی زهرِ مرگِ فرزندان و مادرهمه‌ی جنایتکاران محاکمه نشده تاریخ بشریت رو بازخواست میکند که: به کدامین گناه کشته شدند🥺🥺
A.asgari
۱۴۰۱/۱۱/۲۶
داستان جالب و غم انگیزی بود
داستان یه خانمی که هر چی بچه به دنیا میاورد بچه‌ها تاول‌های رویه صورتشون بود و بعدم فوت میکردن
و همسرش که خودشو میخاروند همیشه. و مریضی داشت که از طریق امیز به بچه‌ها منتقل میشد ولی به دلیل مرد سالاری اون زمان‌ها زن و مقصر میدونستن
و میگفتن بخاطر بد شگونیه زنه و زن مقصره
داستان یه مادر که تحمل مرگ بچه هاشو نداشت و از مرگشون ناراحت میشه و زجر میکشه میگفت بچه مو خان کردم و کرم و اینا خوردنشو خیلی ناراحت بود و واقعا بهشت زیر پایه مادرست
hashemi hashemi
۱۴۰۳/۰۹/۱۴
داستان غمگینی از زنی که فرزندانش به علت بیماری همسرش میمردند ولی به علت جامعه مرد سالار خود را مقصر میدانست و نفرین شده. شاید هم ازدواج با برخی افراد نفرینی باشد که برای خود میخریم. مرد تا سرحد کشتن زن هم پیش می رود و با وجود اینکه همسر قبلیش هم سر زایمان از دنیا رفته خود را مقصر نمیداند. از آن بدتر این است که زن هم خود را مقصر میداند. کودکی که با چشمان باز نکات مهم داستان را به ما نشان می دهد و بر تلخی ماجرا می افزاید. بسیار غم انگیر و تاثیر گذار بود.
فائقه
۱۴۰۱/۰۹/۰۲
داستان خوب و قشنگی بود و کمی غم انگیز برداشت من این بود که مرد داری بیماری خاصی بود مثل ناحیه تناسلی عفونت قارچ یه همچین چیزی و اون باعث فوت نوزاد و سقط جنین میشد و احتمالا یا خودش آگاه نبوده و یا حاضر نیستن قبول کنن که مریضن و همه تقصیرها هم گردن خانوماست البته دیگه دوران ناآگاهی، مرد سالاری و زن ذلیلی کم شده مردان و زنان عاقل شده‌اند و از پزشک کمک‌ میگیرن‌ای کاش قابله که متوجه بیماری آن مرد شده بود به خانوم میگفت حداقل اینقدر باردار نمیشد.
مجیدناجی
۱۴۰۳/۰۶/۲۵
داستان نبود امکانات بهداشتی و درمانی است. مادری که بیگناه مورد ناسزا و حتی کتک خوردن قرار میگیرد بخاطر فرزندان مرده‌ای که بدنیا می‌آورد اما مقصر اصلی مرد هوسباز است که اسم همسر یدک میکشد. بیماریهای بسیار از رابطه‌های غیر از همسر به همسر خود منتقل کرده است و زور بازو به او مشروعیت میبخشد. ما آقایان بایدکمی هم برای خانومها احترام و حق انتخاب و تفکری جز تفکرما وپوشش اختیاری و حقوق برابر و.... را قائل باشیم.
سارا سلیمی
۱۳۹۷/۰۳/۱۳
در عین کوتاهی مفهوم سیه روزی زنان در جامعه‌ی مردسالار رو کاملا منتقل کرده. مردانی که تابع قید و بندی نیستن اما با این وجود حرف اول و اخر رو با خشونت تمام میزند و زنانی که تسلیم اوضاع شده و اسمشو نجنگیدن با سرنوشت میزارن.
Sara kazemi
۱۴۰۲/۰۹/۰۶
اسماعیل فصیح مثل همیشه بی‌نظیره.
فقر فرهنگی رو چه خوب نشون میده. مردسالاری موجود در جامعه آن روز. زن و بچه‌هایی که رنج می‌کشند و به هر چیزی جز دانش چنگ می‌اندازند... تاثیر و ردپای ماندگار و عمیقی روی روان انسان بر جا می‌گذاره و‌این قدرت بیان اسماعیل فصیح هست. پیشنهاد می‌کنم این کتاب رو‌بخونید ‌. با تشکر از کتابراه. ‌
خانوم راد
۱۴۰۱/۱۱/۰۶
نمیدونم چرا باشنیدن این داستان.. قرن به قرن.. فرهنگ به فرهنگ.. سلطنت به سلطنت.. زنان وطنم در پوشش‌های مختلف با چشمان ماتم زده جلوی چشمم رژه میرفتند.. دلم میخواست دست تک تکشان را بفشارم و از آن‌ها برای فقدان آگاهی.. برای قرنها مردسالاری.. برای رنجی که مویرگهاشان رسیده بود. و اما باورشان در زنجیر قسمت گره خورده بود.. عذرخواهی کنم.. 🖤🖤🖤🖤
خاطره
۱۴۰۱/۱۱/۱۷
داستانی اجتماعی وروان ودلنشین که درباره زنی است که بچه هاش بعد تولد میمرند. امروز بعد چهارتا داستان که خوندم واصلا خوشم نیومد این یکی بدجوری به دل میشینه. داستانی زنانه ومشکلاتی که زنها دارند. چرا همیشه اگر بچه مشکلی داشته باشه یا مشکلی براس پیش بیاد از چشم مادر میبینند؟ ولی اگر بچه خوب وبی ونقص باشه به پدرش نسبت میدن؟
ماهور نامی
۱۴۰۱/۰۹/۲۸
نویسنده به موضوعی غم انگیز در زمانی که خیلی علم پزشکی پیشرفت نکرده و علت مرگ نوزادن نمیدونستن و این که مرد جلوی شلوارش و خاراند مشکل مرگ نوزدان ریشه میگرفت و عفونت باعث مرگ نوزادن بود و کاسه روی سر زنان بد بخت عالم میشکست و این که نویسنده خیلی خوب همه چیز رو روایت کرد خدایش بیامرزد الله هم صل علی محمد وال محمد.
Nasrin Rasouli
۱۳۹۹/۰۶/۰۲
باسلام. بسیارعالی فقرفرهنگی وبیسوادی مردم عادی رو دراون زمان تعریف میکنه. بیماری عفونی وامیزشی مردکه باعث مرگ فرزندانش میشه وزن اونو سرنوشت وتقدیرشوم خودش میدونه. درعین سادگی بسیارجذاب مطرح شده. وباامکانات کم خیلی عالی بصورت کتاب صوتی تهیه شده. باتشکراز همه دست اندرکاران.
شکوفه عصاره
۱۳۹۹/۰۳/۰۲
خیلی داستان قشنگ و غمگینی بود، خوشم اومد، گویندگی داستان هم خوب بود. فقط اینکه واقعا این گوینده ابتدایی چوک که با جمله «داستان، دانه انسان است» شروع میکنه واقعا، صداش خیلی خشک و رو اعصابه تا میرسه به اون بهش من میزنم جلو، کاش کانون چوک یکم روی گوینده‌های اصلیش بیشتر کار کنه.
ندا ونه بینی
۱۴۰۳/۰۲/۰۸
راجع به خانمی هست که بچه هاش موقع زایمان یا کمی بعد از اون می‌میرن و ترحم دیگران. یک پیام پنهان هم در داستان بود که ظاهرا آقا بیماری‌ای چیزی داشتن که باعث مرگ بچه‌ها میشده ولی خب عدم دانستن منجر به این شده بود که همه‌ی کاسه کوزه‌ها سر زن بشکنه.
Afsoon
۱۴۰۱/۱۲/۰۲
در زمان‌های قدیم زیاد در حق زنها ظلم میشد، این داستان هم نمونه‌ای از این قبیل بود، متاسفانه این روزها هم در قالب اتفاق‌های متفاوت ظلم‌هایی میشه. نوشته و اجرا خوب بود، فقط نمیدونم چرا زن همسایه رو با لهجه اجرا کرده بودن، در کل داستان خوب و غم انگیزی بود.
Hadis Gholipour
۱۴۰۱/۰۲/۱۱
درود، داستان سرگرم کننده‌ای داشت. بسیار تاثیر گذار و تامل بر انگیز داشت. متن جوری نوشته و خوانده شده بود که شنونده را تعقیب داستان وا می‌داشت. اما صدای مادر بزرگ و روح‌الله خان مسخره و غیر قابل تحمل بود. ارزش یک بار گوش کردن رو داره. سپاس.
رکسانا آشنا
۱۴۰۳/۰۳/۲۶
اگه دنبال کتابی هستید که هس مادرانه و غمگین رو به انسان منتقل کنه، اگه زمزمه‌ی صدای بارون رو 🥹 دوست دارید این کتاب رو بخونید مخصوصا اگه خانم یا مادر هستید. 🌷🌷به این کتاب از صد، صد میدم
بی نظیر بود
هایدی
۱۴۰۱/۱۰/۲۴
با این که داستانش تلخ بود اما واقعیت جامعه رو به رخ می‌کشید وتو بیشتر کامنت‌ها مینویسن عقاید قدیمی یا مرد سالاری در گذشته در حالی که هنوز هم از این مرد سالاری‌ها در جامعه وجود دارع و زنان هم فقط به جرم زن بودن زجر میکشن
H E
۱۴۰۰/۰۵/۰۳
کتابی زیبا و غمگین بود.
بسیار خوب مشکلات زنان را در زمانی نه چندان دور بیان کرده بود و بی سوادی جامعه را نیز به خوبی بیان کرده بود. امید بیهوده دادن به یک انسان در حالی که نتیجه کاملا مشخص است خیلی خوب بیان شده بود.
شهرام کرمی
۱۳۹۷/۱۱/۰۶
همینکه نویسنده‌هایی رو معرفی میکنید که گمنام بودن و قابلیت نویسندگی خوبی داشتن خیلی خوبه! صدا پیشگی تو این داستان قابل تاءمل بود! صدای افکت بارون با اون همجم زیاد بارون و اون آرامش دیالوگها تناقض داشت!
Mostafa Arshad Ebi
۱۴۰۱/۰۲/۱۱
راوی پسر بچه است. صدای گوینده این را نشان نمی‌دهد. افسوس که از وجود امثال آقای فصیح در این سی سال آخر زندگی‌اش بهره‌ای برده نشد. روحش شاد. انسانِ روشن اندیشی بود. داستان به تنهایی پنج ستاره دارد.
Massi ,Ebi
۱۴۰۱/۰۸/۲۰
داستان غم انگیزی بود واقعا متاثر شدم.
ولی از اینکه "مرد جلوی شلوارش را میخاراند " فک میکنم منظور این بوده که بیماری مرد باعث مرگ بچه هاش میشده. نمیدونم بازم ولی این نظر منه
مهسا سهرابی
۱۴۰۰/۰۹/۲۹
مرگ فرزندان بخاطر بیماری تناسلی مرد بودولی چون همه‌ی مشکلات برگردن خانومها انداخته میشدزن به خودش تلقین کرده بودکه بخاطراونه که فرزندانش مرده به دنیامیان (اجتماع مردسالار)
Mobina ‌
۱۴۰۰/۰۴/۰۶
ترجیح میدم اینطور داستان‌های غم انگیز رو گوش ندم🙃💔 درهرصورت خسته نباشید میگم به نویسندگان و گویندگان که البته برای جلب رضایت شنونده‌ها باید تلاش بیشتری به کار بگیرند.
SAhar A
۱۳۹۷/۰۸/۱۶
خیلی ناراحت کننده بود، نمیدونم واقعا الان چقدر این تفکر تو جامعه هست، به هر حال تفکر عقب مونده‌ای هست وانتظار میره که مدتها پیش از بین رفته باشه همچین دیدی...
مریم بانو
۱۴۰۳/۰۸/۲۳
خب من فکر نمیکردم اینقدر داستان کوتاه و جمع و جوری باشد و انتظار داشتم حداقل تا سرانجام نوزاد پیش بره، خوب شروع شد ولی میشه گفت یهو رها شد و پایان بازی داشت
لیلا
۱۴۰۲/۰۸/۲۳
رای رو بِه قصه دادم نه خوانش چون متاسفانه گویندگان کم تجربه هستن و نتونستن فضا سازی کنن و بِه درستی حس رو منتقل کنن و این بِه خود قصه هُم آسیب میزنه متاسفانه…
مرجان اسماعیلی
۱۴۰۲/۰۵/۱۷
تا حالا از اسماعیل فصیح داستان نخونده بودم. این داستانش شبیه داستانهای چوبک بود. فقر و بدبختی و نااگاهی طبقه پایین اجتماع همراه با اعتقادات مذهبی.
پریسا
۱۴۰۲/۰۴/۲۹
داستانی بسیار غم انگیز در مورد مظلومیت بسیاری از زنان و مادران این سرزمین که نادیده گرفته شدند و بهشون ظلم شده و مردان هوسرانی که همیشه ظالم
فاطمه خوش آیند
۱۴۰۱/۰۷/۱۶
داستان خوبی بود. سرگذشت زنان را در زمان‌های قدیم نشون میده که زنان سواد و اطلاع کافی نداشتند و همین ناآگاهی‌ها باعث میشد ظلم را خیلی راحت قبول کنند
صدیقه فتحی
۱۴۰۰/۱۲/۲۳
متاسفانه باز داستانی در مورد فرافکنی کلیه مشکلات زندگی بر گردن زن تا عذاب وجدان آقایان شاید کمی کاهش یابد هر چند خودشان به کنه موضوع آگاه هم باشند
Fatemeh Ap
۱۳۹۸/۰۹/۲۲
خیلی دردناک و غم انگیز بود،، هنوزم همچین موجودات مردنمایی پیدا میشن،، ، متاسفم واسه زنان درد کشیده‌ی جامعه‌ام که هنوز زیر افکار مرد سالاری له میشن،،
سمیرا نعمت الهی
۱۴۰۲/۰۳/۰۷
بسیار داستان جذاب و گیرایی یود و متاسفانه بستر مصموم جامعه ایران در دوران معاصر نویسنده به شیوه روایی رو به خوبی به تصویر کشیده‌اند.
فریبا قطبی
۱۴۰۱/۰۸/۲۳
ساده بیانی شیوا و گوش نواز که چنین داستان زیبایی را برای ما اجرا میکنند و نویسنده کتاب هم تا اونجا که تونسته ارتباطش رو حفظ کرده.
محمود اژدری
۱۴۰۰/۱۲/۰۶
با سلام به همه عزیزان
این نمایشنامه کوتاه یکی از بهترین کارهای اسماعیل فصیح است که واقعا ارزش خواندن و شنیدن را دارد واقعا عالی.
بهناز زیورعالم
۱۴۰۰/۱۱/۰۵
عالی عالی عالی همه چیز گویندگی متن خود داستان به تصویر کشیدن درد و رنج و حس ناامیدی و ترس و عشق یک زن به فرزندش عالی بود لذت بردم
م مسعودی
۱۳۹۹/۱۱/۰۱
اجرای خوبی داشت ولی داستان غمگینی بود از دوران بی‌پناهیهای زنان نجیب سرزمینم که آرزو می‌کنم هرگز چنین مباد🤲🤲🤲🤲
کاربر اصلان
۱۳۹۹/۰۴/۱۷
داستان جالبی بود مثل همیشه زیبا اما کاش گوینده‌ها کمی بهتر میتونستن داستانو روایت کنن که ملموس تر باشه. با تشکر
عاطفه پوی پوی
۱۳۹۹/۰۳/۱۸
خیلی قشنگ بود چقد سخته یه نفر تو همچین وضعیتی باشه و همدردی نداشته باشه 😢شوهرش چقدر ادم بی‌احساسی بود 😞
مجتبی روده کار
۱۳۹۸/۱۱/۱۶
داستان جالبی بود.
اینکه میگن بهشت زیر پای مادران است واقعا حقشونه.
چه دردهایی که مادرا برا تولد بچه می‌کشن. درد، استرس و...
Elham T
۱۳۹۸/۰۹/۰۲
نویسنده ب زیبایی شرایط زنان مردم رو بیان میکنه
بخشی از فرهنگ ایران و جامعه مرد سالاری رو بیان میکنه
غم انگیز بود
Sarakeshavarz
۱۴۰۳/۰۴/۳۰
خیلی زیبا بود شاید اولین داستانی بود که توانست اشکم را در بیاورد کاش زندگی این چنین نبود حق یک مادر این چنین نیست
Tayebe Ahmadi
۱۴۰۱/۱۰/۱۹
طفلک مادر بچه‌ها و اون‌ مرد خبیث نمیخواست قبول کنه مقصر خودشه و از این دست سرنوشتهای سیاه کم‌ نیست با تشکر از کتابراه
نازنین شریفی
۱۴۰۱/۰۲/۱۲
نویسنده خیلی خوب مرد سالاری خشن سالیان‌پیش رو به نگارش آورده وچه درد ناک از ناآگاهی و تسلیم بودن زنان
1 2 3 >>