داستانی زیبا و غمگین از جناب آقای اسماعیل فسیح. من چند سال پیش تعدادی از رمانهای آقای فسیح را خواندهام و از آنها لذت بردم از شنیدن این داستان هم لذت بردم. داستان دربارهی زنی است که تا بحال چند فرزند به دنیا آورده و همه بخاطر ضعیف بودن و داشتن لک و تاول مردهاند و بچهی جدیدی نیز با کمک خانم جون به دنیا آورده و نگران است که او نیز بمیرد و خود را در مردن بچه هایش مقصر میداند ولی احتمالا بر اساس آنچه در داستان آمده شوهرش بیماری دارد که به فرزندانش منتقل میشود و باعث میشود که آنها یکی پس از دیگری بمیرند ولی بخاطر فرهنگ مرد سالار حاکم بر جامعه همه مادر راعامل بیماری و مرگ فرزندان میدانند و شوهر زن نیز بخاطر به دنیا آوردن چنین فرزندان و مرگ و میر انها روزگار زنش را سیاه میکند. امیدوارم روزی برسد که سطح سواد و فرهنگ جامعه بالا برود و زنان را عامل هر مرگ و بیماری و بدبختی ندانند.
با تشکر از کتابراه برای تهیه چنین داستانهای زیبایی.
با تشکر از کتابراه برای تهیه چنین داستانهای زیبایی.