نقد، بررسی و نظرات کتاب صوتی بیگانه - آلبر کامو
4.3
436 رای
مرتبسازی: پیشفرض
فرزام نصر
۱۴۰۰/۱۱/۱۷
160
لطفا بعد از خواندن کتابها سعی کنید تمام تحلیلهای موجود کتاب رو دنبال کنید مخصوصا این کتاب که نویسنده تا اخر داستان در موضع بی طرفانه ایستاده؛ حق را به هیچکس نمیدهد؛ این کتاب به طور کلی یک عصیان بود، عصیان علیه همه چیزی که در این دنیا انسانها ساختهاند؛ باید در مراسم مادرت گریه کنی، مذهب تو به ما ربط دارد، با چه کسی دوست هستی به ما مربوط است، در حالی که راوی داستان ارتباطش را با دنیای بیرون قطع کرده و به همه شخصیتهای داستان موضعای مشترک و عادلانه دارد اما این قطع ارتباط است که او را برای ما بیگانه میکند
تازه کتاب رو تموم کردم و همزادپنداری زیادی باهاش دارم (: اوایل کتاب یکم خسته کننده بود، اتفاقات عادی و روزمره رو میگفت درحالی که خالی از احساس بود، ولی هرچی پیش میره وقتی خودتو به جای فرد بزاری به این میرسی که اون فقط احساس رو در خودش خفه میکرده، شاید خیلی بیشتر از همه میفهمیده، شاید خیلی بیشتر حس میکرده و همه رو خاموش کرده و این درحالیه که هیچ کس نتونست درون اون رو به معنای واقعی ببینه و بهتر بگم هیچ کس نخواست واقعیت اون رو ببینه، هرکسی بنا به تجربیات و احساسات و شرایط خودش به نوعی قضاوتش کرد و اون فرد در بین این ادمها یک بیگانه بودالبته خب حالتهای پوچ گرایانه هم دخیل شده بود و در کل کتاب خیلی خوبی بود، من لذت بردم
کتاب با سلیقهی من جور در نیامد هر چند تا آخر گوش دادم کتاب رو. توقع خیلی بیشتری از آلبر کامو داشتم و وقتی شروع کردم فکر میکردم یک شاهکار قراره بشنوم. البته ممکنه بعضیها بپسندند ولی من نتونستم باهاش ارتباط برقرار کنم. ظاهرا این از کتابهای اولی بوده که جناب سلطان زاده روایت کردند چون خیلی یکنواخت و بدون لحن و اجرای قوی این کتاب را روایت کرده. الان هر کتابی رو روایت میکنه بسیار حرفهای و قوی اجرا میکنند که به شخصه هر کتابی که ایشان روایت کنن رو من ترجیح میدهم گوش بدهم ولی این کتاب هم داستان خسته کنندهای داشت هم روایت یکنواخت و خسته کننده به هر حال از زحماتتون
با سلام به همه کتاب دوستها اول از آقای سلطان زاده ممنونم بابت صدای دلنشین دوم اینکه اگه بخوام به صورت اجمالی در مورد کتاب نظر بدم باید بگم که این بی حسی و بی تفاوتی در شخصیت اول برای خودش خوب بود ولی اطرافیانش رو ازار میدادی جورایی شبیه خودم بود من خودم رو واقعا تو این کتاب دیدم فکر میکنم دنیای ما ارزش مهم بودن چیزها رو نداره و اینکه بهش فکر کنیم اونقدر که ازار بدیم خودمونو میتونیم تو مرگ مادرمون گریه نکنیم و این نشونه نفرت نیست با خوندن این کتاب فهمیدم آدمهایی از جنس خودم زیاد هستند...
کسانیکه کامو را میشناسند میدانند که کتابهای ایشان یکم پوچ گرایانه و فلسفی است و باید با این نوع کتاب ارتباط بگیرید تا از خواندن آن لذت ببرید.
این کتاب برای افرادی که دنبال شناخت انسان و حالات روانشناسانه و اجتماعی و فلسفی انسانها هستند حتما توصیه میشه.
این کتاب شاهکار کامو است و به کسانی که از خواندن این کتاب لذت بردن حتما توصیه میکنم کتاب محاکمه همین نویسنده را هم تهیه کنن و از شنیدنش لذت ببرن.
ولی به کسانیکه افسردگی شدید و پوچ گرایی شدید دارند اصلا خواندن این کتابها را توصیه نمیکنم چون امکان شدت یافتن بیماریشان زیاد است.
این کتاب برای افرادی که دنبال شناخت انسان و حالات روانشناسانه و اجتماعی و فلسفی انسانها هستند حتما توصیه میشه.
این کتاب شاهکار کامو است و به کسانی که از خواندن این کتاب لذت بردن حتما توصیه میکنم کتاب محاکمه همین نویسنده را هم تهیه کنن و از شنیدنش لذت ببرن.
ولی به کسانیکه افسردگی شدید و پوچ گرایی شدید دارند اصلا خواندن این کتابها را توصیه نمیکنم چون امکان شدت یافتن بیماریشان زیاد است.
داستان کتاب جالب بود، اولش شخصیت اصلی داستان یک ادم معمولی تصور میشه اما هر چه که پیش میره بیشتر میفهمی که یک حالت غیر عادی داره در طول مطالعه کتاب برداشتم این بود که شخصیت داستان با یک تغییر معجزه اسا رو به بهبودی بره و نحات پیدا کنه، اما این اتفاق نیوفتاد، و نتونست از شرایط زندان خودش رو نجات بده چون هرگز حاضر نبود تغییر رو بپذیره و باهاش کنار بیاد، ان همچنان در تاریکی جهل خودش موند و سرنوشتش رو خراب کرد، اموزنده بود و باید بدونیم که چقد راکد بودن و تغییر مثبت نکردن میتونه زندگی رو به خطر بیندازه
سلام. صدای گرم آقای سلطان زاده رو میدوستداشتم. ترجمه جلال جون هم که عالی. البرت جون هم که عالی فلسفه خودش رو توضیح داد تو کتابش. عالی عالی عالی. ولی درمورد فلسفه اگزیستانسیالیسم باید بگم، من تو زندگی اینجوری فکر میکنم و همیشه پیش خودم درمورد آدمها و جبهه گیری هاشون مشکل دارم. ولی زندگی به من آموخت اگه میخوام با بقیه زندگی کنم باید خودم رو تو ارزشها و ضد ارزشهای اونا قاطی کنم. مثل بازی فوتبال میمونه زندگی، اگه میخوای بهت پاس بدن وحذفت نکنن باید به قانونها پابند بود. ولی عمیقا باوردارم. دنیا همه هیچ وزندگی کامل هیچای هیچ برای هیچ در هیچ مپیچ😏😏.
سلام کتاب بسیار فضا سازیِ زیبایی داره آنچه میبینه به بهترین صور ت ممکن بیان میکنه گوینده بسار رسا داستان و میگه بدون تغییر لحن واین بسیار خوبه👌 فکر میکنم این کتاب بااینکه زمان اتفاقش خیلی قدیمی است ولی حکایت الان بعضی ازجوانهاست که زندگی روبسیار پوچ
می پندارند از ارتباط با غیر از هم سن وسالشون پرهیز میکنند باری به هر جهت زندگی میکننداز ازدواج دوری میکنند خلاصه هدفمند مسیر زندگی روطی نمیکنندبه هر حال یا وجود دنیای مجازی و یا وجود بیماری کرونا واجتماع گریزی مزید علت هست.
می پندارند از ارتباط با غیر از هم سن وسالشون پرهیز میکنند باری به هر جهت زندگی میکننداز ازدواج دوری میکنند خلاصه هدفمند مسیر زندگی روطی نمیکنندبه هر حال یا وجود دنیای مجازی و یا وجود بیماری کرونا واجتماع گریزی مزید علت هست.
فکر می کردم با یک اثر شاهکار طرف باشم اما برخلاف تمام تعاریفی که از این کتاب شنیده بودم، به نظرم کتاب بسیار ضعیفی بود. به نطرم بسیار خسته کننده بود. فضاسازی خیلی ضعیف با کلی جملات و حوادث معمولی روزمره! مثلا من رفتم! سیگار روشن کردم! سیگار خاموش کردم! ایستادم! و. با اینکه تا آخر گوش کردم به امید اینکه داستان نقطه ی اوجی داشته باشه اما نهایتا اصلا نتونستم باهاش ارتباط برقرار کنم و به نظرم بیشتر شبیه به یک خاطره نویسی معمولی بود تا شاهکار ادبی و فلسفی!
فقط کافیه آدم مرگ رو پوچ ببینه دیگه همه چی پوچ میشه حتی مرگ مادرش شاید فک کنه شاید ده دقیقه دیگه منم مردم خنده داره بشینم به این قضیه فک کنم فایدهای هم نداره... من که خوشم اومد اینم یک نوع عقیدس از دیالوگ هاش خوشم اومد اصلا همه چی واسش... بود همین که یک نفر با این شکل رو تصور کنی جالبه چقدر رمان خوندیم با خصوصیات او اخلاقیات قابل حدس بخونید و لذتشو ببرید یه ادم مثل هیچکس یه آدم بینقاب در گفتار با خودش
کتاب قشنگی بود
شخصیت داستان خیلی عجیب بود
بعضی موقعها دوست داشتی بجاش حرف بزنی یا ازش دفاع کنی
در کل قضاوت دیگران رو هم میگفت
و اشاره به پوچ گرایی و سرد بودن زندگی از دیدگاه این شخصیت رو نشون میداد
دوست دخترش گفت ازدواج کنیم اینم الکی گفت ازدواج کنیم مگه میخواهد چی بشه
یه فضای خاصی داشت
تحصین میکنم این سبک نوشتنو اما اخرش خیلی شوکه شدم و کل حرف نویسنده در بخش اخر صحبتاش با کشیش بو باید دوسهبار خودم گوشش کنم..
شخصیت داستان خیلی عجیب بود
بعضی موقعها دوست داشتی بجاش حرف بزنی یا ازش دفاع کنی
در کل قضاوت دیگران رو هم میگفت
و اشاره به پوچ گرایی و سرد بودن زندگی از دیدگاه این شخصیت رو نشون میداد
دوست دخترش گفت ازدواج کنیم اینم الکی گفت ازدواج کنیم مگه میخواهد چی بشه
یه فضای خاصی داشت
تحصین میکنم این سبک نوشتنو اما اخرش خیلی شوکه شدم و کل حرف نویسنده در بخش اخر صحبتاش با کشیش بو باید دوسهبار خودم گوشش کنم..
از اول داستان پوچی و تکرار روزمره حس میشد که خیلی کسل کننده بود و بیشتر روایت یک فرد روانپریش پوچگرا بود تا رمانی با دید فلسفی. در نهایت با تقابل مذهب در کنار سرانجام ناخوش راوی، ماجرا خیلی به شرایط جامعه ما شبیه شد و حس نفرت درونی و خشم سرخورده جوانها رو نسبت به مذهب زوری و نبود آزادی نشون میداد. فضای داستان خیلی سیاه بود و با دید مثبت اصلا نمیشه سمتش رفت. طرفداران رمان بوف کور از این رمان هم حتما خوششون میاد چون همون حس و حال رو تداعی میکنه.
"Today mother died or yesterday ;i cant be sure"
جملهای که کتاب با اون شروع میشه و روح کتاب رو نشون میده، این کتاب مثل انجیل فلسفه ابسوردیسم هست، فضا سازی و توصیفات کتاب خیلی خوبه و شخصا بیتوجهی نقش اول به نظرات دیگران رو دوست داشتم. برای اینکه از کتاب لذت ببرید باید شخصیت اولش رو کاملا درک کنید، کسی که علاقهای به شرکت توی بازی اجتماع نداره.
جملهای که کتاب با اون شروع میشه و روح کتاب رو نشون میده، این کتاب مثل انجیل فلسفه ابسوردیسم هست، فضا سازی و توصیفات کتاب خیلی خوبه و شخصا بیتوجهی نقش اول به نظرات دیگران رو دوست داشتم. برای اینکه از کتاب لذت ببرید باید شخصیت اولش رو کاملا درک کنید، کسی که علاقهای به شرکت توی بازی اجتماع نداره.
ترجمه و راوی عالی. کتاب خوبی بود، بی تفاوتی و بی حسی شخصیت داستان، آدمو به فکر فرو میبره و نشون میده که چگونه کسی که یک سری عادتهای همگانی رو انجام نمیده، مثل گریه نکردن برای مادرش یا اعتقادش ب دین.. مورد قضاوت بقیه قرار میگیره و اون رو جوری خطاب میکنن که انگار از روحیات انسانی بویی نبرده! قسمتی که زیر بار حرف کشیش نمیره و سرش فریاد میشکه جالب بود، واقعا چرا باید حتما کسی از دینی به اجبار پیروی کنه؟
این کتاب خیلی عجیب منو به فکر فرو برد که هم رنگ جماعت نبودن میتونه چقدر نتایج عجیبی برات داشته باشه. چقدر رو قضاوت آدمها ازت در شرایط خاص تاثیر میگذاره و درسته که خیلیها به این باور رسیدن که انتخابها و زندگی هر کس مربوط به خودشه اما وقتی داریم در هر جامعهای با باید و نبایدها و فرهنگها وسنتهای خاص خودش زندگی میکنیم همین انتخابهای فردی میتونه مرز بین بودن و نبودنمون باشه
کتاب عالی. ترجمه عالی. روایت عالی. کتابی که چندین بار ارزش خوندن رو داره. چالش اصلی که این کتاب رو در روی خواننده میگذاره این هست که چگونه افکار، عملها و عکس العملها گویا از پیش تعریف شدهاند و همینها مبنای قضاوت قرار میگیرند. و چگونه انسانها برای تبرئه خود از گناه دنبال نکردن ساختارهای ذهنی از پیش تعیین شده، دست به دامن قضاوتهای سختگیرانه درمورد بقیه و حتی خود میشوند
یکی از بینظیرهایی که تا کنون خوندم بی شک همین اثر هستش، روایتی که آدم رو به شکلی مرموز درون خاکستری خودش نگه میداره و بهت اجازه اظهار نظر و انتخاب میده. این اثر برای من بیشتر شبیه منظومهای از واقعیت، احساس و زیبایی و زشتی بود. همه چیز بود و هیچ چیز نبود. انگار اتفاق درون خود آدم میفته. مثل صدایی که در درون میشنوی ولی به محض برون رفت از خودت اون هم محو میشه. چیزی شبیه هیچ.
کتاب تا جاهایی یکنواخت و شاید کسل کننده هست ولی بعد از اتفاق اصلی صحبتهایه فرد با خودش بسیار عمیق است.. افراد را وا میدارد به اینکه در زندگی کی هستن چه میخواهند، کجا میروند و چه چیزهایی مهم نبوده که الان هست.. معنا در زندگی بسیار مهم است و هر فردی باید معنایی برایه زندگی خود پیدا کند و سرسری از همه چیز و یا همه کس نگذرد.. چرا به این جا رسیده ایم؟
رمان جالبی بود. واقعا بی تفاوتی و پوچ گرایی رو به وضوح در اعمال و رفتار شخصیت اصلی داستان
و به تعداد زیاد در اجتماع و اطرافیانمان و حتی خود ما نیز میشه دید. مخصوصا در حال حاضز، بی تفاوتی افراد به مرگ همنوع، افزایش فقر و فساد و جنگ و کشتار به هر نام و دلیل، به نظرم اینها دلیلی جز قطع ارتباط انسان با مبدا و معنویت و خدا ندارد.
و به تعداد زیاد در اجتماع و اطرافیانمان و حتی خود ما نیز میشه دید. مخصوصا در حال حاضز، بی تفاوتی افراد به مرگ همنوع، افزایش فقر و فساد و جنگ و کشتار به هر نام و دلیل، به نظرم اینها دلیلی جز قطع ارتباط انسان با مبدا و معنویت و خدا ندارد.
زیاد خوشم نیامد. راستش نفهمیدم چرا رفت اون مرد رو کشت؟
شاید هم من اصل مطلب رو متوجه نشدم چون بیگانه جز آثار مهم تاریخ ادبیات جهان هست ولی خوب تا حالا چند تا از این آثار رو خوندم و باهاشون ارتباط برقرار نکردم.
به هر حال یا من مطلب رو نگرفتم یا اینکه قرار نیست هر اثری به نظر اکثر افراد خوب بود به نظر منم باشه.
شاید هم من اصل مطلب رو متوجه نشدم چون بیگانه جز آثار مهم تاریخ ادبیات جهان هست ولی خوب تا حالا چند تا از این آثار رو خوندم و باهاشون ارتباط برقرار نکردم.
به هر حال یا من مطلب رو نگرفتم یا اینکه قرار نیست هر اثری به نظر اکثر افراد خوب بود به نظر منم باشه.
اگه این کتاب رو اقای ارمان سلطان زاده گویندگی نمیکرد گوش نمیدادم. کتابی فلسفی بود و اصلا فکر نمیکزدم اینطور باشه. فضای داستان غمگین بود. با بقیه کتابهای جنایی ک خوندم فرق داشت. ی فضای حزن آلود و پر ازغم داشت کتاب. شخص اول داستان کلا چیزی بزای از دست دادن نداشت و صحبتاش با کشیش جالب بود بنظرم اوج داستان پایانش بود.
خیلی ممنون از اقای سلطان زاده و صدای بسیار زیبایشان، کتاب خوب بود ولی یه نظر من یه جایی باید اون اقا از احساس پوچی و بیخودی در میوند البته توی زندان به خوب بودن زندگیش و داشتن چیزایی که از قبل داشت و براش عادت شده بود مثل شنا کردن و سیگار پی برده بود ولی در کل تا اخر کتاب به پوچی خودش و اطرافش ایمان داشت
شخصیت اول داستان برام جالب بود. مگه میشه آدم اینقدر به تمام مسایل دور و برش بی تفاوت باشه. اما بعد که به زندان افتاد فهمید که چه نعمتهایی داشته و قدر ندونسته... متاسفانه مثل خیلی از اطرافیانمون یا حتی خودمون. ارزش خواندن داره ولی متوجه ارتباط داستان با اسمش نشدم. چرا بیگانه؟ بیگانه یا دنیای پیرامون؟
کتاب بیگانه نشون میده که چقدر زندگی میتونه بدون درک حضور خداوند مهربان و بدون اعتقادات مذهبی پوچ، ناامیدکننده و بدفرجام باشه، صدای آقای سلطانزاده عالی بود لطفا به همین شیوه ادامه بدهند. متاسفانه تو بعضی کتابها بجای شخصیتهای مختلف کتاب تغییر صدا میدهند و این نه تنها جالب نیست که آزاردهنده هم هست. پایدار و سربلند باشید انشاالله.
عالی بود. لذت بردم... کتاب دربارهی شخصیت افسردهای است که به همهی خوشیها پشت کرده و در آخر دنیا هم به او پشت میکند. گرفتار قتل غیر عمد میشود و بعد به ناحق اعدامش میکنند.
مهم این است که نویسنده با قدرت فیلم خود توانسته زندگی را از دریچهی شخصیتی افسرده به تصویر بکشد. عالی بود.
مهم این است که نویسنده با قدرت فیلم خود توانسته زندگی را از دریچهی شخصیتی افسرده به تصویر بکشد. عالی بود.
راستش تا نصفش رو خوندم. اما فکر نکنم بخوام تا آخرش رو بخونم. البته خودم به میل خودم خریدمش. حرفی نیست. تما چندان خوشم نیومد. یک سری حوادث معمولی روزمره که چه؟ هیچ حرف خاص و متفاوتی نداره. هرچند کلا رمان یعنی همین. اما باز یه سری رمانها در لابلای حوادث عادی، حرفهای غیر عادی واسه گفتن دارن. از این یکی خوشم نیومد.