نقد، بررسی و نظرات کتاب وقتی مهتاب گم شد - حمید حسام
مرتبسازی: پیشفرض
بسم رب الشهداءامتیاز دادن و ثبت ستاره به قهرمانان ملی کشور عزیزمان، آنهم از جنس دفاع مقدس فقط با رب الارباب است چون پاداش کارهای خالصانه ظرفیت دنیوی ندارند بلکه باید در سرای اخروی اجر و مزدشان سنجیده شود. تقدیم به جانبازعزیز تر از جانم علی خوش لفظ رقص و جولان بر سر میدان کنند رقص اندر خون خود مردان کنند چون رهند از دست خود دستی زنند چون جهند از نقص خود رقصی کنند سلام و ارادت خالصانهام تقدیم تو باد: از مسیری دور و شهری پر آوازه بنام دارالصابرین بم آرزومندم روی ماهت را ببوسم و قول شفاعت بگیرم. علی جان، اکر چه با همهی ضعف و ناقابلیام توفیق یار بود تا درسنین شانزده تا بیست سالگیام در آن دوران آکنده از نسیم بهشتی درک کننده آن ایام با صفا وتکرار نشدنی غیر قابل وصف حضور داشته باشم ولی اکنون طبق پیش گوئی شهید حمید باکری در وصیت نامهاش الحمد لله والمنه در شمار دستهی سوم قرار گرفتهام وبه مصیبت فراق یاران به هجرت رفته مبتلا گشتهام ودر آرزوی به اجابت رسیدن دعای همیشگی شهدا (اللهم الرزقناتوفیق شهادت فی سبیلک) که تنها راه سعادت و رستگاری است، در حق خودم به انتظار نشسته ام. وَمَا تَوْفِیقِی إِلَّا بِاللَّهِ ۚ عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ وَإِلَیْهِ أُنِیبُ (هود آیۀ 88) یاران همه رفتند افسوس که جا مانده منم حسرتا این گل خارا همه جا رانده منم پیر ره آمد و طریق رفتن آموخت آنکه نارفته و جا مانده منم محمد سمائی در آستانه سالروز چهل ونهمین بهار زندگی 96/5/29
شاید دهها ونه صدها کتاب دفاع مقدس خواندم و در این کتاب وکتاب بازماندگان نیمه جان، شرح غواصان زنده به گور شده در والفجر4، به اعجاز وجود تنها ونه فقط تنها یک نفر بازمانده که بهتراست بگویم شهید زنده که به مثل حضرت زینب س باید باچشمانی سرخ از اشک شاهد پر و بال زدن شهدا و روایت آن به گونهای که هزاران سال بعد داغش چشمان میلیونها نفر را نمناک کند باشند و خوش بحال امثال علی خوش سخن که چندصباحی بافرشتگان و همبال با ایشان درعرش سلوک خداوندی پر زدند و در آخر تیر صیاد پروبال پریدن ایشان راگرفت تا به حکمت پروردگار سالها و نسلها سینه به سینه روایتگر داستان پرواز فرشتگان برزمین باشیم. خواندن این چنین کتابها هر بار و صدبار دیگر لازم است تا تک تک نفسها و قدمها و لبخندها و گریههای فرزندان ایران عزیزمان را با تمام وجود لمس کنیم. باشدکه به حکت پروردگارچراغ راه هدایتمان باشند در ظلمات آخرالزمان. سپاس و خداقوت. قاسمی
با لحنی جذاب و در عین حال ساده روایت شده. راوی آنقدر خوب و با جزئیات روایت کرده که ذهن و روح خواننده به راحتی به آن ایام پر میکشد.
نکته جالب و در عین حال متاثر کننده این کتاب تعداد بالای شهدایی است که با راوی در ارتباط بوده و راوی یا به چشم خود شهادت آنها را دیده یا خیر شهادت آنها را شنیده. برای از صحنههای روایت شده آنقدر متاثر کننده هستند که حتی خواندن و تصور نصفه نیمهاش هم اشک را از چشمان آدم سرازیر میکند.
یاد شهدایمان بخیر... روحمان با یاد شهدا شاد....!
نکته جالب و در عین حال متاثر کننده این کتاب تعداد بالای شهدایی است که با راوی در ارتباط بوده و راوی یا به چشم خود شهادت آنها را دیده یا خیر شهادت آنها را شنیده. برای از صحنههای روایت شده آنقدر متاثر کننده هستند که حتی خواندن و تصور نصفه نیمهاش هم اشک را از چشمان آدم سرازیر میکند.
یاد شهدایمان بخیر... روحمان با یاد شهدا شاد....!
ابتدا که صداقت راوی از شیطنتهای دوران نوجوانی و سپس جبهه باعث اطمینان و جذب مخاطب در همه کتاب میگردد.
متن کتاب روان بوده و صمیمیت آن خواننده را جذب میکند.
فعال بودن زیاد راوی در جبهه باعث میشود متن بیجهت به درازا کشیده نشده و همه قسمتها حرفی قابل توجه برای گفتن داشته باشد.
بین مجموعه خاطراتی که از جبهه مطالعه کردم این کتاب بهترین بود
خواندن این کتاب برای من در زمان حیات آن بزرگوار شروع شد و پس از وفاتش پایان یافتامیدوارم با آنان که آرزومندش بود در آن دنیا مانوس باشد
متن کتاب روان بوده و صمیمیت آن خواننده را جذب میکند.
فعال بودن زیاد راوی در جبهه باعث میشود متن بیجهت به درازا کشیده نشده و همه قسمتها حرفی قابل توجه برای گفتن داشته باشد.
بین مجموعه خاطراتی که از جبهه مطالعه کردم این کتاب بهترین بود
خواندن این کتاب برای من در زمان حیات آن بزرگوار شروع شد و پس از وفاتش پایان یافتامیدوارم با آنان که آرزومندش بود در آن دنیا مانوس باشد
سلامای هم طبقه من.ای اهل دلان تاریخ. چرتگه زن نبودید ولی اهل دل. مسءولیت پذیر واهل شک نبودید. اعتماد به او داشتید. مرا بردید آنروزهای دلدادگی. نه از تاییددیگران خودباخته. نه ازشماتت شان پشیمان بودید. خدایا ما را به دوستان شهیدمان به پیوند خداوند بهشما خیردهد. احسن برشماای راویان تاریخ کوچک ایران خمینی و صاحبدلان عر صه عشق بازی باخدا من کیم تا شما راراهکاربدهم کم آوردم قلبم برای آنان لک زده است یا علی مدد. خدا یارتان باد
شهید علی خوش لفظ. نماد یک رزمنده و ایرانی دلیر و جان برکفی است که شجاعتش مایهی افتخار هر ایرانی و دلاوریش یاد آور اسطورههایی چون رستم دستان است. وقتی خاطرات این دلاور را خواندم به وجدی توصیف ناپذیر دست یافتم و به ایرانی بودنم افتخار میکنم، به نظرم لازم است نسل جدید که جنگ را ندیدهاند برای شناخت این بزرگان عرصههای پیکار و شجاعت این کتاب را بخوانند. و واقعا دستمریزاد به قلم زیبا و توانمند استاد حسام، کلکتان زرین، تن تون سلامت
سلام خیلی کتاب خوب وعالی بود خیلی گریه کردم برای تک تک شهدا بخصوص برای مادر جعفر خوش لفظ که چه زیبا میدانست فرزندش شهید شده
بنده خودم هم بودم در جبهه وجه دوران خوبی بود ای کاش ما هم رفته بودیم وخوش بحال آنها که زیبا رفتند
بحال خودم خیلی گریه کردم که لیاقت نداشتم
خدا به همه شما خیر و برکت بدهد
کاش توان مالی داشتم و این کتاب رو هزاران جلوش رو میخریدم و هدیه میکردم به جوانان
ممنونم از شما در ترویج روح شهدا
بنده خودم هم بودم در جبهه وجه دوران خوبی بود ای کاش ما هم رفته بودیم وخوش بحال آنها که زیبا رفتند
بحال خودم خیلی گریه کردم که لیاقت نداشتم
خدا به همه شما خیر و برکت بدهد
کاش توان مالی داشتم و این کتاب رو هزاران جلوش رو میخریدم و هدیه میکردم به جوانان
ممنونم از شما در ترویج روح شهدا
درود بر شهیدان که با اخلاص از جان خود برای دفاع ازکشور گذشتند کتاب وقتی مهتاب گم شد کتاب بسیار زیبایی بود که در ان با جزییات عملیاتها را معرفی میکرد طوری که خودم را در انجا حس میکردم و با اینکه علی خوش لفظ بارها در استانه شهادت بود ولی با حکمت خدا زنده ماند و مسئولیت خود که همان بیان کردن خاطرات خود و دوستان همرزمش بود را ادا کند و نکته دیگردر این کتاب تعداد بالای شهدا بود که واقعا متاثر کننده بود
بسیار عالیستانسان را به زمان جنگ و دل عملیات میکشاندآنقدر زیبا نگاشته شده که در مدتی که کتاب را مطالعه کردم انگار با آنها زندگی میکردم با خندههای مهربان آنها خندیدم و با اشکهای آنها گریستم. در کل انسان را از این زندگی مادی جدا میکند و بار دیگر یادآور میشود، زندگی این نیست و اصل آن زندگی جاودانهای است که شهدا بدانجا سفر کردهاندانشاءالله شهدا شفیع همه ما باشند صلوات
بسیار زیبا بود برام خیلی جالب بود که به هیچ وجه نمازشون ترک نمیشه خیلی دلشون پاک و معصوم بودن. عمو منم در عملیات بدر جزیزه مجنون شهید شد بعد از 16 سال به وطن برگشت. جزیره مجنون و عملیاتی که هیچکس نتونست به بچهها کمک کنه خدایا ما رو هم کمک کن حداقل بتونم یادشون زنده نگه دارم و نترسم
توی مترو، توی تاکسی، توی خیابون، هر کجا دلم از رفتار مردم میگرفت، هر شب قبل از خواب، کارم شده بود رفتن به محیط پاک اون روزها.
وقتی تحمیل جنگ علیه ایران رو مطالعه میکنم، به ایرانی بودنم افتخار میکنم. متحدین دشمن کل دنیا بودن تقریبا.
ای کاش میشد این لحظهها رو نشون نسل مثلاً امروزی داد.
دم همتون گرم.
دست بوس تک تک تون هستم.
وقتی تحمیل جنگ علیه ایران رو مطالعه میکنم، به ایرانی بودنم افتخار میکنم. متحدین دشمن کل دنیا بودن تقریبا.
ای کاش میشد این لحظهها رو نشون نسل مثلاً امروزی داد.
دم همتون گرم.
دست بوس تک تک تون هستم.
بنام خدا خاطرات ایشان انسان را به خود میاورد ویاد ایثار جوانان دهه شصت را در ذهن زنده میکند. بحدی بیان شیوا وساده مطالب بیان شده که هر خوانندهای را به وجد میاورد انشاالله وسیلهای فراهم شود که مطالبی از این دست را جوانان امروز بخوانند و بدانند این مملکت چگونه به اینجا رسیده.
بسیار کتاب جالبی بود، کتاب که نه واقعیت. آدم هر لحظه خودشو درکنار شهید خوش لفظ احساس میکنه، فکرکنم بالای ۲۰ بار کتاب صوتیشو گوش کردم. یکبار هم نسخه کاغذیش توسط یکی از دوستان به دستم رسید و مطالعه کردم. عکساش بینظیره و عین واقعیت کاش از این دست کتابها از این نویسنده بیشتر چاپ میشد
وقتی مطالعه این کتاب تموم شد، این مطلب را براش نوشتم...
معمولا یه کتاب دنبالمه و تو وقتهای پرت میخونمش... تو تاکسی، اتوبوس، شبها زیر پتو و... 😂
خلاصه که گوش شیطون کر، چشمش هم کور، مطالعه را دوست دارم..
دیشب کتاب خاطرات "علی خوش لفظ" تموم شد... از اون دوستی که واسطه خیر شد و این کتاب را معرفی کرد بسیار سپاسگزارم و شدیدا به همه توصیه میکنم این کتاب را بخونند...
کتاب "دا" خاطرات سیده زهرا حسینی، راجع به زندگی مردم جنوب، در روزهای ابتدائی و پس از جنگه...
کتاب "من زنده ام" خاطرات معصومه آباد، راجع به اسرای جنگه
(اگه نخونیشون، نصف عمرت بر فناست)
ولی این کتاب، خود جنگه.... در متن ماجرا قرار میگیری...
نکته جالب کتاب اینه که شهادت اونقدر امر عادیای میشه و اونقدر راحت افراد به شهادت میرسند که تو پیش خودت میگی بدا به حال من... اگه رهرو اونها نباشم...
به نظرم علی خوش لفظ باید زنده میموند تا بلدچی نسلهای بعدی باشه که یه وقت پاشون نره رو مین... یه وقت به کمین دشمن نخورند... گرفتار نشوند...
خلاصه که به قول خودش یه راهکار قفل شده ارائه کرد...
راستی امشب ماه گرفت... دوست دارم تعبیر کنم به "وقتی مهتاب گم شد"
صلوات