معرفی و دانلود کتاب صوتی ناخدای پانزده ساله
برای دانلود قانونی کتاب صوتی ناخدای پانزده ساله و دسترسی به هزاران کتاب و کتاب صوتی دیگر، اپلیکیشن کتابراه را رایگان نصب کنید.
معرفی کتاب صوتی ناخدای پانزده ساله
برای هدایت کردن کشتی سالها تجربه لازم است، قطعاً چیزی بیش از پانزده سال! کتاب صوتی ناخدای پانزده ساله اثر ممتاز ژول ورن و نمادی از عصر طلایی ادبیات کلاسیک است؛ داستانی که در آن شاهد وقایع پیشبینیناپذیری بر روی اقیانوس بیکران هستیم. دیک ساند بهعنوان دستیار کاپیتان کارش را خوب بلد است، اما تاکنون سکان یک ناو دریایی را در دست نگرفته. حالا تصور کنید دست تقدیر کاری کند که یک پسر پانزده ساله به کاپیتان کشتی تبدیل شود، آن هم از سر ناچاری!
دربارهی کتاب صوتی ناخدای پانزده ساله
گویی امسال بخت با دریانوردها یار نیست! فصل شکار نهنگ در آبهای جنوبی به پایان رسیده و کشتی عظیمی که «دیک ساندِ» نوجوان روی آن کار میکند با دست خالی راهی سرمنزل میشود. اما در همینجاست که روایت کتاب صوتی ناخدای پانزده ساله (Le Capitaine Quinze Ans) به حوادث پیچدرپیچی گره میخورد و سرنوشت پسر نوجوان داستان را درست مانند دیگر ساکنین کشتی زیرورو میکند. ژول ورن (Jules Verne)، خدایگان ادبیات علمی تخیلی، به این روایت ماندگار کمی چاشنی ماجراجویی و هیجان اضافه میکند تا آن را برای مخاطبان نوجوان دنیای ادبیات نیز لذیذتر سازد.
کشتی از شکار خالی مانده اما تعداد متقاضیان برای سوار شدن به آن هر لحظه بیشتر میشود! علاوهبر ناخدا و دستیار او یعنی دیک، یک سرآشپز و چند خدمه نیز همراه این مأموریت هستند. البته نباید مهمانان ویژه را فراموش کرد؛ خانم ولدون، همسر صاحب کشتی طی یک تصمیم فوری سوار کشتی میشود. او تنها نیست، پسر مریضاحوال و خدمتکار پیر و یکی از اقوام خانم ولدون که از قضا حشرهشناس است نیز او را در این سفر همراهی میکنند. حوادث عجیب داستان صوتی ناخدای پانزده ساله از این نقطه به بعد، یکی یکی به وقوع میپیوندند.
وقتی بخت از کشتی پیلگریم میگریزد!
کشتی پیلگریم در اصل برای حملونقل نهنگ و ماهی است و همین حالا هم زیادی شلوغ شده. اما ناخدا چارهای نداشت جز آنکه در برابر خواستهی خانم ولدون تسلیم شود. سفر تجاری او به قطب جنوب نتیجهای به همراه نداشت؛ بنابراین ماموریت رساندن خانم ولدون به خانهاش میتوانست کمی از حس شرمساری ناخدا کم کند. از طرفی انبار آذوقه رو به تمام شدن بود و محل زندگی خانم ولدون یعنی سان فرانسیسکو مقصد بهتری برای پایان این سفر بدشگون به حساب میآمد.
با این حال، کشتی بادبانی مثل کشتی مسافربری امن و امان نیست و نمیتوان با خیالی آسوده با آن عرض دریا را پیمود؛ مخصوصاً وقتی که جمعی مهمان تازه و ناخوانده از میانهی راه به سوارههای عرشه بپیوندند. با نمایان شدن یک جسم شناور بر روی دریا، دیک ساند بدون معطلی ناخدا را خبر کرد. گروهی از مسافران سیاهپوست یک کشتی شکسته به طرز معجزه آسایی نجات پیدا کرده بودند و روزها بود که روی یک تکه الوار سر میکردند. سر رسیدن پیلگریم برای آنها درست مانند معجزه بود.

دیک ساند، قهرمان نوجوان رمان صوتی ناخدای پانزده ساله برای نجات مسافران دست روی دست نگذاشت و به کمک ناخدا و دیگر خدمه فوری آنها را از آب بالا کشید. در این بین تنها حال «نگورو» چندان خوب به نظر نمیرسید، گویی سرآشپز کشتی بیش از همه از سختی راه کلافه شده بود و اصلا انتظار ورود گروه تازه را نداشت. در هر صورت کشتی از نو به راه افتاد، به امید اینکه هرچه زودتر در ساحل آمریکا پهلو بگیرد. اما اگر تصور میکنید این اتفاق به همین زودیها رخ خواهد داد و شاهکار داستانی ژول ورن به سرانجام خواهد رسید، سخت در اشتباهید.
ناخدای پانزده ساله به جنگ سرنوشت میرود!
حوادثی که تا اینجای داستان مرور کردیم در برابر وقایعی که در ادامهی رمان علمی تخیلی ناخدای پانزده ساله میشنویم هیچ نیست. کشتی پیلگریم گویی به طلسمی شوم دچار شده. رخدادهای تلخ در ادامهی ماجرا، چارهای برای دیک باقی نمیگذارد جز آنکه خودش ناخدای کشتی شود. اما او هرگز پیش از این چنین کاری نکرده است. فراموش نکنید که دیک بیش از پانزده سال سن ندارد. با این حال کشتی هرطور که شده باید از بین طوفان وقایع نجات پیدا کند و این اتفاق رخ نخواهد داد مگر به دستان توانمند و هوش بینظیر دیک ساند. اگر برای رویارویی با پشههای کشندهی تسهتسه و مبارزه با بردهفروشان آماده هستید، پیشنهاد میکنیم خود را به ذهن خیالپرداز ژول ورن بسپارید.
این کتاب با تلاش نشر صوتی آوانامه و همکاری انتشارات ققنوس به دست شما رسیده. ترجمهی اثر کاری از مرضیه کردبچه است و روایت هنرمندانهی آن را مهدی خلیلی برعهده دارد.
اقتباس سینمایی و فرهنگی از کتاب ناخدای پانزده ساله
داستان ناخدای پانزده ساله یکی از الهامبخشترین داستانهای کلاسیک برای اهالی سینماست؛ بهطوری که شاهد اقتباسهای بسیاری از این داستان در کشورهای گوناگون و در سالهای مختلف هستیم. اولین نسخهی اقتباس سینمایی از ماجرای دیک ساند به سال 1945 و کشور شوروی برمیگردد. در سال 1973 و 1987 نیز دو فیلم سینمایی دیگر که محصول مشترک کشورهای اسپانیا و فرانسه بودند با اقتباس از ماجرای ناخدای پانزده ساله روی پردهی سینما رفتند. همچنین از این رمان نسخههای مصور و کمیک مختلفی به بازار آمده که حاصل هنر و خلاقیت هنرمندان مختلف است.
کتاب صوتی ناخدای پانزده ساله برای شما مناسب است اگر
- به داستانهای نوجوانانه با حالوهوای پرتعلیق و ضربآهنگ مهیج علاقهمند هستید.
- دوست دارید بر آثار ادبیات کلاسیک و نمونههای سرشناس آن در ادبیات فرانسه مروری داشته باشید.
در بخشی از کتاب صوتی ناخدای پانزده ساله میشنویم
در آن هنگام طوفان شدت گرفته و به شکل گردباد درآمده بود. باد برگشته بود به سمت جنوب غربی و با سرعت نود مایل در ساعت میوزید.
بهراستی که گردباد بود، یکی از آن طوفانهای وحشتناکی که تمام کشتیهای لنگرگاه را یکبری میکنند و حتی محکمترین سازههای روی خشکی نمیتوانند در برابرشان مقاومت کنند. مانند همان گردبادی که در بیست و پنجم ژوئیه 1825 گوادِلوپ را در هم کوبید. وقتی بیست و چهار توپ سنگین از پایهشان کنده شده باشند، برای کشتی که تنها تکیهگاهش دریای به خشم آمده است چه تصوری میشود کرد! به هر حال، نجاتش تنها در حرکتش است! در دست باد است و هر چقدر هم که سازه محکمی داشته باشد، در معرض سهمگینترین ضربههای دریاست. اوضاع پیلگریم از این قرار بود.
چند دقیقه پس از تکهتکه شدن هونیه، بادبان سهگوش کوچک را هم باد برد. پس دیک ساند از برافراشتن بادبان دکل دژکوب هم که از جنس چلوار ضخیم بود و حرکت کشتی را آسان میکرد منصرف شد.
پیلگریم با بادبانهای جمعشده میراند، اما باد بر بدنهاش، دکلبندی و هدایتگرهایش میتاخت، و همین کافی بود که سرعت سرسامآوری به آن بدهد. حتی چند بار روی آب بلند شد، جوری که انگار با آب تماسی نداشت.
در این شرایط، تکانهای کشتی که روی امواج برخاسته در باد تاب میخورد وحشتناک بود. خطر وارد شدن ضربههای سهمگین به پشت کشتی در کمین بود. سرعت حرکت این کوههای آبی از کشتی بادبانی بیشتر بود و اگر کشتی بهموقع روی امواج بلند نمیشد، از پشت تهدید میشد. این بزرگترین خطر برای کشتیای است که از طوفان میگریزد.
اما برای وقوع چنین احتمالی چطور باید آماده شد؟ نمیشد سرعت بیشتری به پیلگریم تحمیل کرد، چون دیگر بادبان برافراشتهای نداشت. پس بایست سعی میکردند با سکانی که اغلب حرکتش قدرتی نداشت کشتی را نگه دارند.
دیک ساند دیگر سکان را ترک نمیکرد. خودش را بسته بود به جایی تا با ضربههای دریا پرتاب نشود. تام و بات هم خودشان را بسته بودند و آماده بودند تا به او کمک کنند. هرکول و آکتئون خودشان را به لنگر نگهدار طنابپیچ کرده بودند و حواسشان به جلو کشتی بود.
خانم ولدون، جککوچولو، پسرعمو بندیکت و نان به دستور جاشو در کابین پشتی مانده بودند. خانم ولدون ترجیح میداد روی عرشه بماند، اما دیک ساند با احترام مخالفت کرده بود، زیرا بیدلیل خودش را به خطر میانداخت.
همهی آبراهها به شکل مرموزی بسته شده بودند. بایست امیدوار میبودند که کشتی در صورت ورود حجم زیاد آب، مقاومت کند. اگر از سرِ بداقبالی زیر ریزش موج میماندند، ممکن بود کشتی پرِ آب و غرق شود. اما خوشبختانه بارگیری به شکل مناسبی انجام شده بود، طوری که با وجود لنگر دادنهای وحشتناکِ کشتی بادبانی، بارش جابهجا نمیشد.
دیک ساند حالا کمتر از قبل میخوابید. خانم ولدون هم نگران بود که او مریض شود. از او قول گرفت که چیزی بخورد.
فهرست مطالب کتاب صوتی
مشخصات کتاب صوتی
| نام کتاب | کتاب صوتی ناخدای پانزده ساله | 
| نویسنده | ژول ورن | 
| مترجم | مرضیه کردبچه | 
| راوی | مهدی خلیلی | 
| ناشر چاپی | انتشارات ققنوس | 
| ناشر صوتی | آوانامه | 
| سال انتشار | ۱۴۰۴ | 
| فرمت کتاب | MP3 | 
| مدت | ۱۴ ساعت و ۳۶ دقیقه | 
| زبان | فارسی | 
| موضوع کتاب | کتابهای صوتی داستان و رمان علمی و تخیلی نوجوان، کتابهای صوتی ادبیات کلاسیک نوجوان، کتابهای صوتی داستان و رمان علمی و تخیلی خارجی، کتابهای صوتی ادبیات کلاسیک | 
 
                





























