معرفی و دانلود کتاب کرمولی عوض می‌شود

معرفی کتاب کرمولی عوض می‌شود

زهرا شاهی در کتاب کرمولی عوض می‌شود، داستان یک کرم کوچک و مهربان را تعریف می‌کند که کرم بودن را خیلی دوست دارد، چون می‌تواند با آن به دوستانش کمک کند و مفید واقع شود. اما یک روز، کرمولی کوچک قصه، متوجه می‌شود که دیگر نمی‌تواند به کرم بودن ادامه بدهد...

درباره‌ی کتاب کرمولی عوض می‌شود

زندگی همیشه به یک شکل نمی‌ماند! این ممکن است بهترین ویژگی یا بدترین ویژگی آن باشد. چه اوضاع خوب پیش برود و همه‌چیز را دوست داشته باشیم، و چه اوضاع بد باشد و هیچ‌چیز به میلمان پیش نرود، زندگی راه خودش را می‌رود و همه‌چیز را تغییر می‌دهد. این درسی است که همه‌ی آدم‌ها (و البته کرمولی‌ها!) باید در زندگی یاد بگیرند.

شخصیت اصلی کتاب کرمولی عوض می‌شود نوشته‌ی زهرا شاهی، یک کرم کوچولوی مهربان است که همه او را کرمولی صدا می‌زنند. کرمولی دوستان کوچک زیادی دارد؛ مورچولک، موریانه و کفشدوزک، همگی دوستان صمیمی کرمولی هستند. آن‌ها همدیگر را خیلی دوست دارند و حاضرند برای هم فداکاری‌های بسیاری بکنند.

مثلاً یک روز که در مسیرشان به چاله‌ی آب بزرگی می‌رسند، کرمولی تصمیم می‌گیرد تا از بدن درازش مثل یک پل استفاده کند و اجازه دهد تا دوستان کوچکش از رویش رد بشوند و به آن طرف گودال برسند. کرمولی این مهربانی و فداکاری را معنای واقعی کرم بودن می‌داند.

اما یک روز، اتفاق عجیبی برای کرمولی می‌افتد. تمام تنش شروع به خارش می‌کند و وقتی خودش را می‌خاراند، رشته‌های نازکی دور تنش پیچیده می‌شوند. کرمولی نمی‌داند که چه اتفاقی در حال رخ دادن است، برای همین بیشتر تقلا می‌کند و هرچه بیشتر وول می‌خورد،‌ پیله‌ای که دورش تنیده شده بزرگ‌تر و ضخیم‌تر می‌شود.

کرمولی از اینکه در پیله زندانی شده ناراحت است. بدتر اینکه او فهمیده وقتی از آن پیله خارج شود، دیگر شباهتی به کرم ندارد و تبدیل به شاپرک می‌شود! پس کرم واقعی بودن و کمک به دیگران چه می‌شود؟ او هیچ دوست ندارد این تغییر را بپذیرد...

کتاب کرمولی عوض می‌شود کاری از انتشارات پرنده‌ی آبی (گروه کودک و نوجوان انتشارات علمی و فرهنگی) است.

کتاب کرمولی عوض می‌شود برای چه کسانی مناسب است؟

این داستان آموزنده را به کوچولوهای 3 تا 7 ساله پیشنهاد می‌کنیم تا مفهوم تغییر در زندگی را یاد بگیرند.

در بخشی از کتاب کرمولی عوض می‌شود می‌خوانیم

مورچولک گفت: «چه‌جوری از اینجا رد بشیم؟»
موریانه گفت: « کاش بلد بودیم پل درست کنیم...»
کفشدوزک آه کشید و گفت: «مجبوریم برگردیم.»
موریانه گفت: «اما اگه اینجا یه پل بود همه‌چی درست می‌شد.»
کرمولی یک نگاه به رودخانه کرد، یک نگاه به خودش.