معرفی و دانلود کتاب پسری که با اژدها پرواز می‌کرد 3

معرفی کتاب پسری که با اژدها پرواز می‌کرد 3

اندی شپرد در کتاب پسری که با اژدها پرواز می‌کرد 3 درباره‌ی کودکی به نام توماس حرف می‌زند که وابستگی‌اش به یک اژدها، او را با مشکلاتی مواجه کرده است. با آنکه اژدها بزرگ شده و نگهداری از آن در خانه غیرممکن است، توماس نمی‌تواند از او دل بکند. نویسنده موقعیت دوگانه‌ای را که توماس در آن گرفتار است به خوبی تصویر کرده و در این باره نکات ارزشمندی را به کودکان انتقال می‌دهد.

درباره‌ی کتاب پسری که با اژدها پرواز می‌کرد 3

کتاب پسری که با اژدها پرواز می‌کرد 3 (The Boy Who Flew with Dragons) روایتی خواندنی از زندگی پسربچه‌ای است که یک اژدها را بزرگ و با او زندگی کرده، اما حالا وقتش رسیده تا او را راهیِ خانه‌اش کند؛ اما چند مشکل وجود دارد: یکی اینکه توماس، پسرک قصه‌ی ما، اصلاً دوست ندارد از اژدهایش که «چشمک» نام دارد جدا شود و دوم اینکه اصلاً نمی‌داند خانه‌ی واقعیِ اژدها کجاست و چطور باید او را به خانه برساند! به‌هرحال او باید راهی برای حل این نگرانی‌ها بیابد؛ چراکه به بابابزرگ قول داده هرچه زودتر اژدها را از خانه بیرون می‌کند. این کتاب جلد سوم از مجموعه‌ای است که جلدهای اول و دومِ آن به ترتیب، «پسری که اژدها پرورش می‌داد» و «پسری که با اژدها زندگی می‌کرد» نام دارند.

توماس و دوستان دیگرش، تِد، کَت و کای، هرکدام اژدهای کوچکی را از درخت میوه‌ی اژدها در خانه‌ی بابابزرگ پیدا کرده و آن‌ها را بزرگ کردند. اما حالا اژدهاهایشان آنقدری بزرگ شده‌اند که ناخواسته به صاحبانشان آسیب می‌زنند. توماس دیگر نمی‌تواند جای خراش و سوختگی را گردن گربه‌ها بیندازد و به‌زودی همه متفق‌القول خواهند شد که چشمک و سه اژدهای دیگر باید خانه را ترک کند. حالا دیگر همه می‌دانند اژدها چه خرابی‌هایی می‌تواند به بار بیاورد و بابابزرگ گفته که نگه داشتنِ چهار اژدها کاری نیست که کسی از پسش بربیاید. توماس چند وقتی است این قول را به بابابزرگ داده اما هنوز جرئت نکرده حرفی از آن به دوستانش بزند. اندی شپرد (Andy Shepherd) داستانی فانتزی را درباره‌ی دوستی چند اژدها با چند کودک به‌قدری خیال‌انگیز روایت می‌کند که بزرگ و کوچک غرقِ آن می‌شوند و حتی فراموش می‌کنند که اژدها نمی‌تواند واقعی باشد!

نبات خواهر کوچک‌تر توماس است؛ او آرزو دارد اژدهای خودش را داشته باشد و حالا روز تولدش فرا رسیده؛ درست یک روز قبل از بازگرداندنِ اژدهاها به خانه‌های اصلی‌شان. توماس دیگر نمی‌داند چه نقشه‌ای پیاده کند تا این مسئله را کمی به تعویق بیندازد و بابازرگ دیگر هیچ‌جوره به ماندن اژدها رضایت نمی‌دهد. علی‌رغمِ همه‌ی این مسائل، توماس فکر می‌کند نبات لیاقت دارد در روز تولدش صاحب یک اژدهای کوچولو شود و این کار اصلاً عیبی ندارد؛ چون به‌هرحال فردا قرار است همه‌ی اژدهاها بروند سر خانه و زندگیشان. پس دست او را می‌گیرد و باهم به سراغ درخت میوه‌ی اژدها می‌روند؛ درخت سبز تیغ‌تیغی با ساقه‌های پیچنده‌ی زرد و نارنجی و گل‌های خاص مهتابی‌رنگ که فقط یک شب می‌شکفند. بعد از شکفتن گل‌ها، میوه‌های اژدها شروع می‌کنند به رشد کردن. نبات میوه‌ی قرمز درخشانی را انتخاب می‌کند و از درخت می‌چیند. میوه می‌ترکد و اژدهایی پرت می‌شود بیرون. این دقیقاً همان روندی است که توماس، تد، کت و کای طی کردند تا صاحب اژدها شدند. اما این اژدهای جدید با بقیه متفاوت است؛ با باز شدن دهانش، به‌جای آتش، آواز بیرون می‌ریزد؛ صدایی وصف‌نشدنی که مجموعه‌ای از تصاویر را در ذهن توماس مجسم می‌کند. حال باید دید این اژدهای جدید چه اتفاقاتی را رقم می‌زند و توماس قرار است با دو اژدها چه کار بکند؟!

اندی شپرد در کتاب پسری که با اژدها پرواز می‌کرد 3، از دلبستگی‌هایی حرف می‌زند که یک روز باید رها شوند. همه‌ی ما روزی در زندگیمان عمیقاً احساس کرده‌ایم به چیزی وابسته‌ایم و می‌خواهیم تا ابد آن را به هر قیمتی نگه داریم؛ اما آن هنگام بزرگ می‌شویم و رشد می‌کنیم که بدانیم چه زمانی از چه چیزی دست بکشیم. این کتاب در قالب داستانی جذاب، یکی از مهم‌ترین درس‌های زندگی را به کودکان می‌دهد.

انتشارات کتاب چ این اثر را با ترجمه‌ی لیلا حسین رشیدی به تمام کودکان ایرانی تقدیم کرده است.

نکوداشت‌های کتاب پسری که با اژدها پرواز می‌کرد 3

• داستان‌سرایی اندی شپرد خوانندگان جوان و باهوش را مجذوب خود می‌کند. کتاب پسری که با اژدها پرواز می‌کرد 3 مملو از ماجراجویی و سرنخ‌هایی برای یافتن منشأ و ریشه‌ی اژدهاست و خواب شبانه را از سرتان می‌پراند. (Geek Chocolate)
• مقاومت‌ناپذیر... یک داستان کلاسیک مدرن. (گاردین)
• اندی شپرد داستانی دوست‌داشتنی، شجاعانه و افسارگسیخته خلق کرده است. (ساندی تایمز)

کتاب پسری که با اژدها پرواز می‌کرد 3 برای چه کسانی مناسب است؟

کودکان 7 تا 12ساله با مطالعه‌ی این کتاب داستان، در عین حال که سرگرم می‌شوند، نکات ارزشمندی می‌آموزند.

در بخشی از کتاب پسری که با اژدها پرواز می‌کرد 3 می‌خوانیم

بال‌های درخشان محکم و سریع ضربه می‌زدند و من را به بالای پارک می‌بردند، بالا و بالاتر به سمت گرگ‌ومیش، تا این‌که شهر آن پایین آن‌قدر دور به نظر می‌رسید که فقط نور چشمک‌زن را می‌دیدم. اما حتی وقتی خانه‌ها از دیدرسم خارج شدند توقف نکردم. در فضای باز روستا پرواز کردم، تا به ساحل رسیدم؛ جایی که دریا به صخره‌های در حالِ فروپاشی و ساحل سنگی می‌رسید. به پایین نگاه کردم و اسکله‌ای دیدم که از دریا بیرون آمده بود و یک ردیف قایق ماهی‌گیری کوچک که به سمت افق می‌رفتند. همچنان پرواز کردم، شب هر لحظه در اطرافم تاریک‌تر می‌شد، خطِ ساحل پیچ‌درپیچ را دنبال کردم و از روی خلیج‌ها، بندرگاه‌ها و تفریحگاه‌های سرپوشیده، ساحل‌های شنی و پرتگاه‌های سنگی گذشتم. تا این‌که فقط دریا پایین بود و چند جزیره‌ی پراکنده، بعد هیچ‌چیز جز آب نبود.
و باز پرواز ‌کردم و چشم‌هایم را به نورِ تابان یک ستاره‌ی درخشان دوخته بودم. بالاخره درخشش نور صبحگاهی بیرون زد و رنگ جدیدی آسمان را پُر کرد. سرانجام دیدمش. زمینی پهناور، خالی و سنگی که دورش را دریا گرفته بود و یخچال‌های طبیعی آن میان بود. به پایین شیرجه زدم و به دهانه‌ی آتشفشان‌های قرمزِ گداخته و فواره‌های عظیم و جوشانِ بخار آبی که از زمینِ به بالا می‌پاشید نگاه کردم. زمینی زنده و جان‌دار از آتش و یخ که همین‌طور وسیع و وسیع‌تر می‌شد.