معرفی و دانلود کتاب هویت بورن

معرفی کتاب هویت بورن

خود را برای مطالعه‌ی یک تریلر جذابِ نفس‌گیر آماده کنید! کتاب هویت بورن یک رمان جاسوسی، معمایی و روان‌شناختی‌ به قلم رابرت لودلوم است که داستان جیسون بورن را روایت می‌کند. مردی با توانایی‌های درخور توجه که دچار فراموشی شده و باید به دنبال کشف هویت واقعی خود باشد. گفتنی‌ست این کتاب که پرفروش‌ترین رمان نیویورک‌تایمز شده، اولین مجلد از سه‌گانه‌ای‌ست که دو جلد دیگر آن با نام‌های «برتری بورن» و «اولتیماتوم بورن» به انتشار رسیده‌اند.

درباره کتاب هویت بورن:

«مسخره‌بازی رو تموم کن. تو می‌دونی من کی‌ام؟ اگه می‌دونی بهم بگو.»

این‌ها جملاتی بود که جیسون بورن هنگامی که روبه‌‎روی آینه ایستاده بود، خطاب به مردی که در آینه می‌دید به زبان آلمانی بیان می‌کرد. در واقع، همه‌ی ماجرای کتاب هویت بورن (The Bourne Identity) از آن‌جایی شروع شد که مردی بیهوش را از دریای مدیترانه بیرون کشیدند. کسی که گلوله بدن او را سوراخ‌سوراخ کرده بود. او همان جیسون بورن بود. در حالی که هیچ به یاد نمی‌آورد...

هیچ‌چیزی نبود که به او برای کشف هویت واقعی‌اش کمک کند. جز یک میکروفیلم که با جراحی زیر پوستش کار گذاشته شده بود، مدارکی که نشان می‌داد جراحی پلاستیک صورتش را تغییر داده و کلماتی نامفهوم و عجیب که رمزوار هنگام خواب بر زبان می‌آورد و البته چند چیز دیگر که تنها سرنخ‌های او برای حل این معمای دیوانه‌وار بودند. او فقط یک چیز می‌دانست و آن این که به خوبی می‌تواند از پس حل معماهای جاسوسی برآید!

رابرت لودلوم در اولین جلد از سه‌گانه‌ی بورن دست به خلق شخصیتی زده که با همه‌ی شخصیت‌های اصلی رمان‌های جاسوسی تفاوت دارد. به عبارتی جیسون آن مرد جذابِ سیگار‌به‌لبِ خوش‌پوشی که در اغلب رمان‌های معمایی حضور دارد، نیست. که ذکاوت، قوه‌ی تحلیل، استدلال و تیزهوشی اوست که ما را مجذوب این شخصیت می‌کند. حتی در بیشتر موارد ظاهر جیسون هیچ تفاوتی با آدم‌های معمولی ندارد و به نظر می‌رسد نگارنده‌ی زبردست هویت بورن با خلق این شخصیت شوخی جذابی با دنیای جاسوسی کرده است...

حالا جیسون مانده و گذشته‌ای که به خاطر نمی‌آورد و آینده‌ای که شاید در پیش رو نداشته باشد: یک ذهن خالی، مثل لوح سفید. او هدف قتل قرار گرفته و باید برای بقاء تلاش کند... چه کسی می‌تواند به او کمک کند تا از عمق لایه‌های مدفون گذشته‌اش به سوی آینده بگریزد؟

در این رمان قرار نیست با قهرمانی طرف باشیم که با سیاستمداران و بزرگان نشست‌وبرخاست می‌کند. بلکه چهره‌ای دقیق از فردی را می‌بینیم که تبدیل به مهره‌ی سوخته می‌شود و دست به هر تلاشی که می‌زند، در وهله‌ی اول در این راستاست که خود را بشناسد. کتاب هویت بورن یک رمان جاسوسی‌ است اما در آن‌ خبری از لبخند‌های خشن جیمزباندی نیست. به عبارت دقیق‌تر، سردرگمی جای همه‌ی آن ویژگی‌های قهرمانی را گرفته است. بد نیست بدانید نویسنده این اثر را اولین بار در سال 1980 منتشر کرد و نام شخصیت اصلی را از واعظی اهل رد آیلند وام گرفت که در سال 1887 با فراموشی مواجهه شده بود و با نام «براون» زندگی تازه‌ای را آغاز کرد...

اقتباس سینمایی از کتاب هویت بورن:

سه‌گانه‌ای که لودلوم خلق کرد، دستمایه‌ی ساخت فیلم‌هایی قرار گرفت که بعدها بارها و بارها با الهام از این کتاب بر روی پرده سینماها رفتند. داگ لیمان نیز یکی از این کارگردان‌ها بود که در سال 2002 با اقتباس از کتاب هویت بورن فیلمی با همین عنوان ساخت که مورد استقبال گسترده مخاطبان قرار گرفت و با موفقیت خوبی در گیشه همراه بود.

جوایز و افتخارات کتاب هویت بورن:

- پرفروش‌ترین رمان نیویورک‌تایمز
- جایزه انجمن داستان‌های ماجراجویی ژاپن برای بهترین رمان ترجمه شده (1984)

در نکوداشت‌ کتاب هویت بورن:

- او بیش از هر نویسنده‎ی دیگری در رمان‌هایش شگفتی می‌آفریند. (نیویورک‌تایمز)

کتاب هویت بورن مناسب چه کسانی است؟

اگر به رمان‌های معمایی و روان‌شناختی علاقه‌مند هستید، از مطالعه‌ی رمان هویت بورن غافل نشوید.

با رابرت لودلوم (Robert Ludlum) بیشتر آشنا شویم:

آنچه بیش از هر چیزی برای این نویسنده‌ی آمریکایی شهرت و محبوبیت آفرید، مجموعه سه گانه بورن بود. کتاب‌های رابرت لودلوم به بیش از 33 زبان ترجمه و در 40 کشور منتشر کرده است. از میان این آثار می‌توان به کتاب الهه‌ی مرگ‌آور و ضربه‌ی کاساندرا اشاره کرد. بد نیست بدانید رابرت لودلوم آثاری را با نام‌های مستعار جاناتان رایدر و مایکل شفرد نیز به انتشار رسانده است.

در بخشی از کتاب هویت بورن می‌خوانیم:

بورن کلیدها را یافت؛ سه کلید در یک پوشش چرمی، تفنگ مرد را هم برداشت و داخل جیبش گذاشت. این تفنگ کوچک‌تر از آنی بود که در دست داشت و صداخفه‌کن هم نداشت؛ تا حدی تأیید می‌کرد که او باید دستگیر و به جایی برده می‌شد، نه اینکه کشته شود. مرد بور طبقه بالا در نقش پیشرو عمل می‌کرد و در نتیجه در صورت لزوم زخمی‌کردن، به شلیکی با صداخفه‌کن نیاز داشت. ولی یک شلیک بدون خفه‌کن اعلام می‌کرد که کار گره خورده است؛ مرد سوئیسی طبقه دوم هم پشتیبان بود و سلاحش باید برای تهدید علنی استفاده می‌شد.

پس چرا در طبقه دوم بود؟ چرا همکارش را دنبال نکرده بود؟ روی پله‌ها؟ چیزی عجیب بود، ولی نه تاکتیک‌ها به حساب آمده بود و نه وقتی بود که به آن‌ها فکر شود. یک خودرو در خیابان بیرون بود و او کلیدهایش را داشت. هیچ چیز نباید نادیده گرفته شود. تفنگ سوم.

با درد بلند شد و رولوری را که از مرد فرانسوی داخل آسانسور بانک گماینتشفت گرفته بود، پیدا کرد. پاچه چپ شلوارش را بالا کشید و تفنگ را زیر پارچه کشی جورابش جا داد. آنجا امن بود.

صبر کرد تا نفس و تعادلش برگردد، بعد به سمت پله‌ها رفت و فهمید که درد شانه‌اش ناگهان حادتر شد و کرختی سریع‌تر گسترش پیدا کرد. پیام‌های مغز به دستانش وضوح کمتری داشتند. امیدوار بود بتواند رانندگی کند. به پله پنجم رسید و ناگهان ایستاد، همان طوری که یک دقیقه پیش به دنبال صداهای پنهان‌شدن بود، گوش داد. هیچ چیز نبود؛ شاید مرد زخمی ضعف تاکتیکی داشت، ولی راست گفته بود. جیسون با عجله از پله‌ها پایین رفت. باید از زوریخ بیرون می‌رفت؛ به شکلی و یک دکتر پیدا می‌کرد؛ در جایی.