معرفی و دانلود کتاب هناگیب به موازات وست ساید

معرفی کتاب هناگیب به موازات وست ساید

کتاب هناگیب به موازات وست ساید نوشته‌ی اتابک انوری در هم‌نشینی با دو شاهکار هنری شکل گرفته است: رمان بیگانه اثر آلبر کامو و فیلم داستان وست‌ساید ساخته‌ی رابرت وایز. این نمایشنامه با رویکردی جسورانه، داستانی آشنا را از زاویه‌ای نو بازآفرینی کرده و با تلفیق عناصر اگزیستانسیالیستی و درام اجتماعی، مخاطب را به بازاندیشی در مفهوم بیگانگی، عشق و هویت در بستر جامعه‌ی حاضر دعوت می‌کند.

درباره‌ی کتاب هناگیب به موازات وست ساید

اتابک انوری در کتاب هناگیب به موازات وست ساید، با حرکتی معکوس در بازخوانی کتاب بیگانه‌ی آلبر کامو، فضای فلسفی و پوچ‌گرایانه‌ی این نویسنده را به جهان پرکشمکش و عاشقانه‌ی فیلم داستان وست‌ساید پیوند می‌زند. نتیجه، متنی است که هم روایت یک قتل و محاکمه را در بر دارد و هم بازتابی از بی‌تفاوتی انسان معاصر در برابر مرگ، عشق و عدالت است. شخصیت «اتابک» در مرکز این نمایشنامه ایستاده؛ مردی درگیر با مرگ مادر، پیچیدگی روابط اجتماعی و بازی بی‌رحمانه‌ی سرنوشت... و صدای نسلی می‌شود که میان عشق و انزوا سرگردان مانده است.

متن اثر با زبانی چندلایه و آمیخته به طنزی تلخ، به خواننده یادآور می‌شود که هیچ حقیقت مطلقی وجود ندارد و آنچه هست، روایت‌هایی است که در نهایت هر بار که یادآوری شود، به نوعی از نو ساخته می‌شود.

نمایشنامه هناگیب به موازات وست ساید تلفیقی از ادبیات نمایشی، الهام‌های سینمایی و ارجاع‌های فلسفی را به مخاطب ارائه می‌دهد. همچنین نویسنده با پیشنهادهای اجرایی در دل متن، به گروه‌های نمایشی این امکان را می‌دهد تا با خلاقیت و تفسیر شخصی خود، اجرایی تازه و منحصربه‌فرد پدید آورند.

از نظر ساختار، اثر پر از تغییر صحنه‌های سریع، حضور هم‌زمان موسیقی و رقص، و درهم‌آمیختگی روایت‌های دادگاه و زندگی روزمره است. و همه‌ی این‌ها فضایی می‌سازند که مخاطب را مدام در چرخش‌های اخلاقی مختلف گیر می‌اندازد.

این کتاب با همکاری انتشارات آواژ به چاپ رسیده و در اختیار مخاطبان قرار گرفته است.

کتاب هناگیب به موازات وست ساید برای شما مناسب است اگر

• به نمایشنامه‌خوانی و آثار معاصر نویسندگان ایرانی علاقه دارید.
• می‌خواهید برداشت تازه‌ای از رمان بیگانه و فیلم داستان وست‌ساید بخوانید.
• به روایت‌های چندلایه و تلفیق سبک‌های ادبی و سینمایی علاقه‌مندید.

در بخشی از کتاب هناگیب به موازات وست ساید می‌خوانیم

اتابک: خاکسپاری ساعت 10 صبح جمعه بود. مادر خواسته بود با تشریفات مذهبی به خاک سپرده بشه... جالبه... مادر بی‌دین و بی‌اعتقاد نبود، اما به این ادا اطوارها هم اعتقادی نداشت... مادرو توی یه تابوت با سرپوش مخصوص قرار داده بودن. دربان در حالی که نفس نفس می‌زد وارد شد... مستقیم به سمت تابوت رفت. بهش گفتم نمی‌خواد کاری کنه... چشماش از تعجب گرد شده بود... درحالی‌که سبیل سفیدش رو تاب می‌داد پرسید، چرا!؟... بهش گفتم: نمی‌دونم، همینطوری... کی؟... خب معلومه دربون...

(نور می‌رود. نور می‌آید. اتابک سر میز نشسته و در حال نوشیدن قهوه است و زن ژاکت قرمز در حال تمیز کردن میز. پشت سر آنها خواننده‌ای در حال خواندن است.)

اتابک: دربون من رو به یه فنجان قهوه دعوت کرد. بعد دوستان مادرم اومدن... جالبه... همۀ زن‌ها پیشبند بسته بودن، با بندی تنگ به دور کمرشون که باعث شده بود شکم‌های گنده‌شون بیشتر خودش رو نشون بده...

(زن ژاکت قرمز فنجان را از جلویش برمی‌دارد. نور می‌رود. نور می‌آید. رایمون همچنان پیاز پوست می‌کند و اشک می‌ریزد. اتابک روبه‌روی او نشسته است. دوستان پسر 1 یکی یکی به کمکش می‌آیند و پسر 2 دوستان خود را صدا می‌زند. درگیری گروهی می‌شود.)

اتابک: تا حالا بهش توجه نکرده بودم، اما الان متوجه شدم همۀ مادرها کپل و چاقند و بابا هم لاغر و استخونی...