معرفی و دانلود رایگان کتاب همسایگان
برای دانلود قانونی کتاب همسایگان و دسترسی به هزاران کتاب و کتاب صوتی دیگر، اپلیکیشن کتابراه را رایگان نصب کنید.
معرفی کتاب همسایگان
کتاب همسایگان نوشتهی ابوذر هدایتی یک اثر روایی است که آپارتماننشینی و همسایه بودن با چند فرد سالخورده را به تصویر میکشد. ساختار این اثر به شکلی است که خود نویسنده همواره در گوشهای از متن روایت حضور دارد؛ از این جهت این اثر را میتوان یک ناداستان بهشمار آورد که با واقعیت نسبت وثیقی برقرار میسازد.
دربارهی کتاب همسایگان
ابوذر هدایتی در کتاب همسایگان تجربهی مواجهات خود در عالم همسایگی را به تصویر کشیده است. او جوانیست که در ساختمان سه پیرزن و یک پیرمرد زندگی میکند. این همسایههای مسن از مستاجر جوان دل خوشی ندارند و این مساله معاشرت با آنها، که هر کدام عادات و خلقوخوی مخصوص به خودشان را دارند، بسیار دشوار میگرداند.
ابوذر بعد از مدتی راه برقراری ارتباط با این سالمندان را پیدا میکند و وقت گذراندن با آنها برای او دلچسب و شیرین میشود؛ به شکلی که هر کدام از این چهار نفر تکهای از زندگی او میگردند.
در طی این روایت نویسنده از زاویهای نزدیک به روند زندگی خود و تجربیات شخصیاش نگاه میکند و خوانندگان را در این اتفاقات سهیم میگرداند. این کتاب در قالب یک اثر ناداستان به داستانهای کوتاه رئال شباهت زیادی دارد و از مکانها، شخصیتها و اطلاعات واقعی سخن به میان میآورد.
کتاب همسایگان مناسب چه کسانی است؟
این اثر به علاقمندان کتابهای خاطرات و ناداستان پیشنهاد میشود.
در بخشی از کتاب همسایگان میخوانیم
آقای جهانی، سری تکان داد و پوزخندی زد: «یک روز به جایی میرسی که اگر تا آخرِ دنیا هم غلت بزنی، خوابت نمیبره.» چیزی نپرسیدم تا خودش ادامه بدهد. گفت: «پیری، همون جایییه که میگم. هر شب، دور و برِ ساعت دو و سه، از خواب میپرم. بعد یک چیزهایی یادم میآد که در طول روز، هیچ یادم نمیآد.
گذشته یادم میآد؛ گذشته دور، خیلی دور. کارهایی که میتونستم انجام بِدم و انجام ندادم، یادم میآد. یادِ کارهای بدِ جوونیم میافتم؛ کارهایی که فکر میکردم، کار خوبی بوده. آدمهایی میآن جلوی چشمم، که سالهاست نیستن. یک جوری زنده میشن که انگار با من دارن زندگی میکنن.»
رو به بیرون کرد و نفس عمیقی کشید: «یک بار وقتی بیست سالهم بود. مادرم گفت: بچه، نرو سینما. سه کلمه: بچه، نرو سینما. من نگاهش نکردم و درِ خونه رو محکم زدم به هم. جوری زدم که یکی از شیشهها شکست. برنگشتم. سه ساله، هر شب، وقتِ بیخوابی، مادرم میگه: بچه، نرو سینما. من هم در رو محکم میزنم به هم. شیشه میشکنه. این بار دیگه برمیگردم که جبران کنم. هر چی در میزنم، دری باز نمیشه. اون وقته که میفهمم مادری پشتِ در نیست که در رو باز کنه.
من یک بار در رو بستم، ولی هر شب داره این درِ لعنتی، محکم به هم میخوره و شیشه میشکنه. حالا فکر میکنی، مادرم به چه شکلی میآد و این درخواست رو ازم داره؟ به شکل یک پیرزنِ شکسته. دقیقاً آخرین تصویری که ازش در ذهنم مونده. وقتی گفت: «نرو سینما»، جوان بود. ناز بود. واقعاً خوشگل بود. ببین اینقدر پیر شدم که تصویر جوان مادرم رو نمیتونم به خاطر بیارم. اگر با اون قیافه قشنگ، این حرف رو بگه، دردش کمتره، ولی با قیافه پیر، حرفی رو میزنه که توی جوانی گفته بود. خیلی ترسناکه.»
مشخصات کتاب الکترونیک
نام کتاب | کتاب همسایگان |
نویسنده | ابوذر هدایتی |
ناشر چاپی | انتشارات تازهها |
سال انتشار | ۱۴۰۰ |
فرمت کتاب | EPUB |
تعداد صفحات | 100 |
زبان | فارسی |
شابک | 978-622-7323-14-6 |
موضوع کتاب | کتابهای خاطرات |