معرفی و دانلود کتاب موج مرگ: کتاب اول مجموعه ماجراهای الکس رایدر

معرفی کتاب موج مرگ: کتاب اول مجموعه ماجراهای الکس رایدر

کمتر کسی شانس این را دارد که وارد دنیای هیجان‌انگیز جاسوسان شود و خود نیز در آن جایگاه فعالیت کند؛ اما شما این شانس را دارید که همراه با الکس به طبقات ام‌آی 6 راه یابید و از رازی بزرگ پرده بردارید. کتاب موج مرگ نوشته‌ی آنتونی هوروویتس الکس را که نوجوانی بی‌تجربه است، به‌عنوان جاسوس به ام‌آی 6 می‌فرستد تا درباره‌ی یک کارخانه‌ی تولید کامپیوتر تحقیق و راز قتل یان رایدر، عموی خود، را کشف کند. این داستان معمایی و ماجراجویانه است و می‌تواند نوجوانان را با دنیای جاسوسی آشنا کند.

درباره‌ی کتاب موج مرگ

هیچ‌‌کسی در این دنیا باقی‌نمانده که الکس را دوست داشته باشد. تنها آدمی که این پسر یتیم را همچون فرزندش دوست داشت و حاضر بود به‌خاطر این پسر، جانش را هم فدا کند، یان رایدر، عموی الکس، بود؛ کسی که مدتی کمی از مرگش می‌گذرد. تا پیش از روز خاکسپاری یان رایدر، الکس تصور می‌کرد عمویش بر اثر تصادف کشته شده و هیچ‌چیز غیرعادی در مرگ او وجود ندارد؛ اما از روز مراسم تشییع، متوجه شد ماجرا بسیار پیچیده‌تر از چیزی است که او تصور می‌کند.

واقعیت این است که یان رایدر به قتل رسیده. ماشین او گلوله‌باران شده. افرادی که حالا برای الکس کاملاً ناشناخته‌اند، ماشین یان را به‌سرعت اسقاط کرده‌اند و اجازه نمی‌دهند کسی تابوت او را باز کند. الکس نمی‌تواند تا آخر عمر با این مجهول بزرگ زندگی کند و باید هرطور شده راز قتل عمویش را برملا سازد. کتاب موج مرگ (Stormbreaker) روایت یک افشاگری است؛ آنتونی هوروویتس (Anthony Horowitz) ما را به جایی می‌برد که نباید برویم، اسنادی را نشانمان می‌دهد که نباید ببینیم؛ اما برای ما، گریز از این مهلکه ممکن نیست و حالا که تا اینجای کار آمده‌ایم، ناگزیریم این مسیر مخوف و هولناک را تا انتها طی کنیم.

اینجا بانک نیست، ام‌آی 6 است

تمام وسایل یان رایدر روی زمین پخش شده‌اند. همه‌چیز عجیب و مرموز است. مدارک و اسنادی که در کیف یان رایدر وجود دارند، الکس را نسبت به عموی مُرده‌اش مشکوک کرده. او تصمیم دارد راز مرگ یان را کشف کند؛ پس برای شروع به سراغ بانکی می‌رود که یان رایدر عضو آن‌جا بوده و با آن مکان مراوداتی داشته است. الکس وارد اتاق عموی خود می‌شود تا با تجسس و تفحص در پرونده‌ها و مدارک به جای مانده از او، دلیل به قتل رسیدنش را کشف کند، اما رمان معمایی موج مرگ قرار نیست به او اجازه دهد تا به همین سادگی به پاسخ برسد و از این جنایت پرده‌برداری کند. آنتونی هوروویتس قبل از ورود الکس به اتاق، چند نفر را مأمور کرده تا در صورت ورود فردی غریبه به اتاق یان، او را بیهوش کنند و با خود به مکانی مخوف ببرند؛ جایی که همه‌چیز، حتی همین ساختمان که به‌ظاهر یک بانک است، به آن مربوط می‌شود: سازمان ام‌آی 6.

تمام رازها در «سایل» فاش می‌شوند

تا چند هفته‌ی آینده کارخانه‌ی سایل، کامپیوترهای امنیتی را که قرار است به‌دست ام‌آی 6 برسند، تولید خواهد کرد و به این سازمان جاسوسی تحویل خواهد داد؛ اما ام‌آی 6 نمی‌تواند بی‌گدار به آب بزند و بدون اینکه از این سازمان جاسوسی کند، کامپیوترهایش را بپذیرد. تا مدتی پیش، جاسوسی کردن از این سازمان برعهده‌ی یان رایدر بود، اما او در همین کارخانه به قتل رسید و حالا ام‌آی 6 با بحران نبود جاسوس مناسب در کارخانه‌ی سایل مواجه شده است. در این شرایط چه کسی بهتر از الکس، برای این کار وجود دارد؟ او که با پای خود وارد ماجرا شده و حالا اطلاعاتی محرمانه‌ای دارد؛ اطلاعاتی که ام‌آی 6 نمی‌خواهد به دست کسان دیگری بیفتد؛ به همین دلیل قطعاً او بهترین گزینه برای جایگزین شدن به‌جای یان رایدر است.

یک قدم تا جاسوس شدن

کتاب «موج مرگ» برای الکس راهی جز پذیرش پیشنهاد ام‌آی 6 باقی نگذاشته. او باید وارد کارخانه‌ی سایل شود و مشخص کند که این کارخانه واقعاً خرابکار و مخل امنیت است، یا حدس و گمان منفی ام‌آی 6 علیه این شرکت و کشته شدن یان رایدر به دستور رئیس سایل، صرفاً شایعه است. رمان جاسوسی موج مرگ ما را همراه با الکس به این کارخانه می‌فرستد تا رازهای فاش نشده‌ی این مکان عجیب و مرموز را کشف کنیم. آنتونی هوروویتس با استفاده از سرنخ‌ها و نشانه‌هایی که در داستان به‌جای گذاشته، می‌کوشد تا ما را در این مسیر یاری دهد و گره از ابهامات این داستان معمایی، بگشاید.

رمان نوجوان «موج مرگ» با ترجمه‌ی تینا فلاحتی نوین در انتشارات ایران‌بان منتشر شده است.

جوایز و افتخارات کتاب موج مرگ

• برنده‌ی جایزه‌ی کتاب نوجوانان کارولینای جنوبی سال 2005
• برنده‌ی جایزه‌ی کماندار طلایی ویسکانسین در سال 2003
• برنده‌ی مدال خوانندگان جوان کالیفرنیا در سال 2005
• از برندگان جایزه‌ی یوتا بیهایو 2004
• برنده‌ی جایزه‌ی کتاب خوانندگان جوان ربکا کادیل سال 2004

نکوداشت‌های کتاب موج مرگ

• رمان موج مرگ، نوجوانان را سرگرم می‌کند. فصل‌های این کتاب مملو از تعلیق و جذابیت است و شایستگی حضور در کتابخانه‌ی شخصی شما را دارد. (ژورنال نورت دوون)
• هنگام خواندن این اثر لذت ناب و ماندگاری را چشیدم. رمان موج مرگ محبوب‌ترین کتابی است که در زندگی‌ام خوانده‌ام. (سنتینل استوک-آن-ترنت)
• داستان موج مرگ بسیار جسورانه‌ای روایت شده و نشان می‌دهد که شجاعت تا چه اندازه می‌تواند شما را در زندگی جلو ببرد و باعث پیشرفتتان شود. (جولیا اکلشیر)

اقتباس سینمایی از کتاب موج مرگ

• در سال 2006 جفری ساکس، کارگردان انگلیسی، تصمیم گرفت داستان موج مرگ را به اثر سینمایی تبدیل و آن را برای نوجوانان منتشر کند. از بازیگران این فیلم می‌توانیم به الکس پتیفر و میکی رورک اشاره کنیم.

کتاب موج مرگ برای شما مناسب اگر

• نوجوانی ماجراجو هستید و از هیجان، با هر میزان ریسک و خطر، استقبال می‌کنید.
• از ریتم یکنواخت روزها و روزمرگی خود خسته شده‌اید و ترجیح می‌دهید چند روزی از زندگیتان را به شغل جاسوسی مشغول باشید!
• درباره‌ی ام‌آی 6 و وقایعی که در سازمان‌های جاسوسی و امنیتی رخ می‌دهند کنجکاو هستید.

در بخشی از کتاب موج مرگ: کتاب اول مجموعه ماجراهای الکس رایدر می‌خوانیم

آلکس زخمی بود. کوله پشتی ده کیلویی‌اش که مجبور بود به دوشش بیندازد، شانه‌هایش را مجروح کرده بود و روی تاول‌های پشتش مالیده می‌شد. زانوی راستش، که همان روز به زمین خورده بود، خونریزی‌اش قطع شده بود، اما هنوز تیر می‌کشید. شانه‌اش مجروح بود و بریدگی بلندی یک طرف گردنش دیده می‌شد. لباس‌های نظامی‌اش اندازه‌اش نبود، پاها و زیر بازوهایش را زخم می‌کرد، اما در تمام قسمت‌های دیگر گشاد بود. به شدت خسته بود، این را می‌دانست، کمابیش خسته‌تر از آن بود که بفهمد چقدر درد دارد. اگر به خاطر قرص‌های گلوکز و کافئین توی بسته‌ی نجاتش نبود، ساعت‌ها پیش متوقف و از پا در آمده بود. می‌دانست اگر زودتر محل آخرین آر. وی را پیدا نکند از نظر جسمی دیگر توان ادامه دادن نخواهد داشت. آن وقت از برنامه کنار گذاشته می‌شد یا به قول آن‌ها می‌رفت "توی سطل". این اصطلاح را دوست داشتند. آلکس با مزه مزه کردن طعم شکست، نقشه را تا کرد و آماده شد تا راه بیفتد.

این نهمین یا شاید دهمین روز آموزش او بود. آلکس بعد از ناهار با بلانت و خانم جونز، از خانه‌ی اربابی به کلبه‌ی چوبی ساده‌ای در اردوگاه آموزشی که چند مایل دورتر بود، منتقل شد. آن جا در مجموع نه کلبه بود که هرکدام به چهار تخت فلزی و چهار کمد فلزی مجهز بودند. در یکی از آن‌ها برای آلکس تختی فلزی به زور جا داده شد. دو کلبه‌ی دیگر هم که به رنگ‌های مختلف در آمده بودند، کنار هم قرار داشتند. یکی از آن‌ها آشپزخانه و سالن اجتماعات بود. دیگری دستشویی‌ها و دوش‌ها را شامل می‌شد و در آن یک شیر آب گرم هم به چشم نمی‌خورد.

آلکس در اولین روز ورودش به آن جا به گروهبان تعلیم‌دهنده‌اش، سیاهپوستی بسیار متناسب و قوی، معرفی شد. گروهبان از آن آدم‌هایی بود که فکر می‌کنند همه چیز دیده‌اند. تا آلکس را دید قبل از این‌که حرف بزند چندین دقیقه او را نظاره کرد. گفت: در شغل من جای سوال کردن نیست، اما اگر بود، می‌خواستم بدانم چه چیزی توی سرشان است که بچه‌ها را برایم می‌فرستند. پسر تو اصلا می‌دانی کجا هستی؟ اینجا باتلینز37 نیست. این باشگاه م دی ت را نه نیست. پنج سیلاب کلمه‌ی مدیترانه را جداگانه و با قدرت ادا کرد. من یازده روز تو را در اختیار دارم و آن‌ها توقع دارند به تو آموزشی بدهم که چهارده هفته طول می‌کشد. این فقط دیوانگی نیست، خودکشی است.

آلکس گفته بود: من درخواست نکرده‌ام اینجا باشم.

ناگهان گروهبان به شدت خشمگین شد و فریاد زد: با من حرف نمی‌زنی مگر به تو اجازه داده باشم و وقتی با من حرف می‌زنی مرا قربان خطاب می‌کنی. فهمیدی؟ بله، قربان.

آلکس در آن موقع نتیجه گرفت که این مرد از معلم جغرافی‌اش هم بدتر است.

مامور ادامه داد: در حال حاضر، اینجا پنج واحد عملیاتی وجود دارد. تو به واحد ک ملحق می‌شوی. ما از اسم استفاده نمی‌کنیم. من اسم ندارم. تو اسم نداری. اگر کسی از تو پرسید داری چه‌کار می‌کنی، به او چیزی نمی‌گویی. بعضی از افراد ممکن است با تو بدرفتاری کنند. خیلی بد است. فقط باید با آن‌ها کنار بیایی. لازم است چیز دیگری را هم بدانی. من می‌توانم به تو امتیازاتی بدهم. تو یک پسر بچه‌ای، نه یک مرد، اما اگر شکایت کنی، توی سطلی و اگر گریه کنی، توی سطلی، اگر نتوانی با بقیه همراهی کنی، توی سطلی. بین خودمان دو تا باشد، پسر، این یک اشتباه است و من می‌خواهم تو را توی سطل بیندازم.

فهرست مطالب کتاب

صداهای سوگواری
بهشت اتومبیل‌ها
رویال‌اند جنرال
خُب چه می‌گویی؟
دو صفر هیچ
اسباب‌بازی‌ها مال ما نیستند
فیسالیا فیسالیس
به دنبال دردسر
میهمانان شبانه
مرگ در علف‌های بلند
معدن دازمری
پشت در
قلدر مدرسه
ژرفای آب
ساعت یازده
ساعت دوازده
یاسن