معرفی و دانلود کتاب من زنده ماندم: طوفان کاترینا، 2005

معرفی کتاب من زنده ماندم: طوفان کاترینا، 2005

کتاب من زنده ماندم: طوفان کاترینا، 2005، رمانی مهیج برای مخاطب کودک و نوجوان است که توسط لارن تارشیس نوشته شده. در این کتاب، ما با تاکِر 11 ساله آشنا می‌شویم که به همراه خانواده در طوفان کاترینا گرفتار می‌شود. این کتاب یکی از جلدهای مجموعه‌ی «من زنده ماندم» است و مخاطب را به دل این طوفان ترسناک و مرگبار می‌برد.

درباره‌ی کتاب من زنده ماندم: طوفان کاترینا، 2005

طوفان کاترینا که در سال 2005 بخش‌هایی از ایالات جنوبی آمریکا را درنوردید، یکی از فاجعه‌بارترین بلایای طبیعی در تاریخ این کشور به‌شمار می‌رود. این طوفان که از به هم پیوستن موج‌های حاره‌ای و باقی‌مانده‌ی برخی طوفان‌های قبل از خود ایجاد شده بود، در اواخر ماه اوت وارد ایالت فلوریدا شد و سپس مسیر خود را به سمت ایالت‌های لوییزیانا و میسیسیپی ادامه داد. کتاب من زنده ماندم: طوفان کاترینا، 2005 (I Survived Hurricane Katrina, 2005) به تلاش‌های پسربچه‌ی 11 ساله‌ای به نام بری می‌پردازد که به همراه سگش در این طوفان گیر می‌افتد و برای بقا تلاش می‌کند.

داستان کتاب من زنده ماندم: طوفان کاترینا، 2005، در ایالت نیواورلئان آغاز می‌شود. زمانی که خبر ورود طوفان کاترینا پخش می‌شود، بری و خانواده‌اش تصمیم به ترک خانه‌شان می‌گیرند. ولی حالِ خواهر کوچک‌تر بری که مریض شده، بد می‌شود و آن‌ها تصمیم می‌گیرند در خانه بمانند تا طوفان تمام شود. در آغاز، طوفان کاترینا آن‌قدرها هم بد و خطرناک به نظر نمی‌رسد، اما پس از اینکه خاکریزهایی که باید جلوی طوفان را بگیرند می‌شکنند، زندگی بری برای همیشه تغییر می‌کند.

در ادامه‌ی کتاب من زنده ماندم: طوفان کاترینا، 2005، سیلاب خانه‌ی بری را از بین می‌برد و او توسط این آب‌های خروشان از خانواده‌اش جدا می‌افتد. بری سگ خانواده را پیدا می‌کند و آن‌ها با هم خود را به یک تنه‌ی درخت می‌چسبانند. لارن تارشیس (Lauren Tarshis)، تلاش‌های بری و سگش برای بقا را با زبانی ساده و بدون احساسات‌زدگی توصیف می‌کند و از این راه ترس‌ها و اضطراب‌های این پسربچه را به خواننده نشان می‌دهد.

کتاب من زنده ماندم: طوفان کاترینا، 2005، همانند دیگر جلدهای این مجموعه، با ارائه‌ی نکات و حقایقی درباره‌ی طوفان کاترینا اتمام می‌یابد و به مخاطب اطلاعات بیشتری درباره‌ی این طوفان مرگبار ارائه می‌دهد. این کتاب، که تصویرگری آن را اسکات داوسن برعهده داشته، توسط مریم رئیسی ترجمه شده و انتشارات پرتقال آن را منتشر کرده است.

درباره‌ی مجموعه‌ی من زنده ماندم

من زنده ماندم (I Survived) در حقیقت یک مجموعه‌داستان درباره‌ی کودکان و نوجوانانی است که از حوادث مختلف جان سالم به در برده‌اند. اولین مجلد این مجموعه (کشتی تایتانیک، 1912) در سال 2010 منتشر شد و خوانندگان زیادی در سراسر دنیا پیدا کرد. نویسنده در هر یک از کتاب‌های این مجموعه یکی از عجیب‌ترین و تلخ‌ترین حوادث تاریخی را توصیف می‌کند و با این کار شما را با زوایای دیگری از تاریخ آشنا می‌سازد.

نکوداشت‌های کتاب من زنده ماندم: طوفان کاترینا، 2005

• لارن تارشیش دوباره یک واقعه‌ی تاریخی را به یک داستان ماجراجویانه‌ی سریع تبدیل می‌کند. (Kirkus Reviews)
• از طریق اتفاقاتی که برای بری رخ می‌دهند، ما قادر هستیم این تجربه‌ی ترسناک را تصور کنیم. (Looking Glass Review)

کتاب من زنده ماندم: طوفان کاترینا، 2005 برای چه کسانی مناسب است؟

مخاطبین اصلی کتاب من زنده ماندم: طوفان کاترینا، 2005، کودکان و نوجوانانی هستند که به داستان‌هایی که از واقعیت الهام گرفته‌اند علاقه دارند. از طرف دیگر، کودکان و نوجوانانی که به داستان‌های ماجراجویانه و مهیج علاقه دارند نیز از خواندن این کتاب لذت خواهند برد.

در بخشی از کتاب من زنده ماندم: طوفان کاترینا، 2005 می‌خوانیم

گوینده‌ی رادیو گفت: «شنوندگان عزیز، طوفان کاترینا به درجه‌ی پنج رسیده، یعنی شدیدترین نوع طوفان، یعنی وزش باد با سرعت دویست‌وهشتاد کیلومتر در ساعت، یعنی موج‌هایی به ‌ارتفاع شش متر. این طوفان داره مستقیم می‌آد به‌طرف شهر قشنگ ما. داره صاف می‌آد به‌سمت ما. این همون طوفانیه که همیشه ازش می‌ترسیدیم. وقتشه که شهر رو ترک کنیم. وقتشه که...»

مامان رادیو را خاموش کرد و زیر لب گفت: «باشه. شنیدم. داریم می‌ریم.»

بَری پرسید: «مامان، با کی داری حرف می‌زنی؟»

مادرش از دیدن بَری جا خورد و گفت: «ببخشید، عزیزم!» و برگشت و گونه‌ی بَری را بوسید. «این یارو دیگه داشت اعصابم رو به هم می‌ریخت.» مامان برای سفرشان سه یخدان روی زمین گذاشته بود و داشت آن‌ها را با خوراکی پر می‌کرد.

بَری پرسید: «نگرانی؟» و آستین آردی مامان را تکاند. مامان تمام صبح مشغول شیرینی پختن بود.

«نه اصلاً.» ولی بَری می‌دانست الکی می‌گوید. همیشه وقت‌هایی که نگران و عصبی بود، شیرینی می‌پخت. آن روز هم آن‌قدر شیرینی و مافین توی آن یخدان‌ها چپانده بود که می‌توانستند تمام گرسنگان توی راه را هم سیر کنند.