معرفی و دانلود کتاب عشق و جدال
برای دانلود قانونی کتاب عشق و جدال و دسترسی به هزاران کتاب و کتاب صوتی دیگر، اپلیکیشن کتابراه را رایگان نصب کنید.
معرفی کتاب عشق و جدال
عاشقانهای جذاب با درونمایههای پررنگ اجتماعی؛ در کتاب عشق و جدال، نوشتهی بهار صداقتی فر، مخاطب داستانی عاشقانه خواهید بود که حوادث آن حول محور شخصیتی به نام منیره رخ میدهد؛ دختری جوان که بناست به اجبار خانواده، تن به ازدواجی نادلخواه و نامطلوب دهد. اگرچه در دل امید دارد که به وساطت خالهمنیژهی خود، از این مهلکه بگریزد.
درباره کتاب عشق و جدال
رمان عشق و جدال، نوشتهی بهار صداقتی فر، با صحنهای از هر حیث آشنا و ملموس آغاز میشود. در ابتدای این اثر، در یک سو دختری به نام منیره را میبینیم که از ترس والدینش در گوشهای تاریک پنهان شده، و در سوی دیگر، مادر وی را مشاهده میکنیم که فریادزنان به دنبال او میگردد. این صحنهی آغازین، مدل یا استعارهای روشن و گویاست که کلیت اثر پیش رو را برایمان شرح میدهد. چرا که در طول این اثر، مخاطب اشکال گوناگون جدالی پایانناپذیر خواهیم بود که در یک طرف آن دختری جوان قرار دارد که سختکوشانه برای نیل به استقلال در زندگی میجنگد، و طرف دیگرش، خانوادهی سختگیر و سلطهگرِ او ایستاده که به انحای گوناگون به زندگی این دختر شکل میدهد و سرنوشت او را به دلخواه خود، جهت میبخشد.
راوی و شخصیت اصلی ماجراهای کتاب عشق و جدال، منیره است. او در آغاز روایت خود، به سرعت و بدون هیچگونه مقدمهچینی، سر اصل مطلب میرود. داستان از این قرار است که برای منیره خواستگاری به نام حمید پیدا شده است: جوانی خوب و از هر نظر شایسته، که از قضا فرزند یکی از آشنایان پدر منیره (آقای امیری) است. منیره مشکلی با شخص حمید ندارد؛ بلکه حتی در کمال انصاف بر شایستگیهای وی نیز صحه میگذارد: «از انصاف نگذریم، حمید پسر خوبی است... پسر فهمیده و عاقلی است.» با این حال، از آنجا که نه در خود کششی عاطفی به جانب حمید مییابد، و نه اساساً دلش میخواهد به این زودیها ازدواج کند و به خانهی شوهر برود، مصرانه دست رد به سینهی او میزند. پدر و مادر منیره اما گوشی برای شنیدن حرفهای دخترشان ندارند. به نظر آنها، این وصلت از هر جهت به صلاح منیره است و به همین دلیل نیز، تحت هر شرایطی باید رخ دهد؛ چه خود منیره بخواهد، چه نخواهد! در این شرایط، منیره به پدرِ «تحصیلکرده و مدرس دانشگاه»اش، بیش از مادر لجوج و سرسختش چشم امید میبندد؛ زیرا این خیال خام را در سر دارد که میتواند با حرفهایش راجع به اهمیتِ قائل شدنِ آزادی عمل برای دختران، او را نرم کرده و به قول معروف، واردِ تیمِ خود کند. اما زهی خیال باطل!...
دگرگونی اساسی در پیرنگ رمان زمانی رخ میدهد که منیژه، خالهی منیره، وارد داستان میشود. او زنی جاافتاده، مهربان و دلسوز است که بسیار پیش از این، در سنین جوانی، ماجرایی شبیه به آنچه هماکنون برای خواهرزادهاش پیش آمده را، پشت سر گذاشته است. او شرح این ماجرای عجیب را اینگونه آغاز میکند:
«زمان سلطنت رضاشاه بود. حالا اوایل سلطنتش، اواسطش یا اواخرش، نمیدانم. فقط یادم هست که بیحجابی تا حدودی رواج پیدا کرده بود، البته اکثراً هنوز در قیدوبند حجابشان بودند و با چادر و چاقچور و روبند بیرون میرفتند. بعضیها هم که به قول آقاجانم دین و ایمانشان سستتر بود، زودتر از بقیه چادرها را در بقچهها کرده بودند. یادم هست که آن زمان من شانزده سال داشتم و اگر تا یکی دو سال دیگر کسی سراغم را نمیگرفت، پیردختر میشدم. فرزند بزرگ خانوادهای اشرافی بودم. پدرم اصلانخان، یکی از تاجران معروف و سرشناس زمان خودش بود. پدرم روشنفکر بود و درسخوانده؛ از آنهایی که راه و چاه را خوب از هم تشخیص میدادند. خیرخواه بود، خیرخواه مردم، مهربان بود و این خصوصیات را از پدرش به ارث برده بود...»
باری، پرسش اصلی که پایان رمان به پاسخ آن گره خورده، از این قرار است: آیا خالهمنیژه میتواند با اتکا به تجربهی خود، و البته، نفوذی که بر خانوادهی منیره دارد، به داد قهرمان جوان کتاب عشق و جدال برسد یا نه؟
کتاب عشق و جدال، چنانکه در دو سطر ابتدایی مطلب حاضر ذکر شد، داستانی عاشقانه با درونمایههای انتقادی - اجتماعی است. در این اثر علاوه بر پی گرفتن ماجرایی پرکشش و سرگرمکننده، مخاطب گزارشی گیرا از وضعیت دشوار زنان در جامعهی سنتی ایران نیز خواهید بود. وضعیت ظالمانهای که شاد و آزادانه زیستن برای بسیاری از زنان این جامعه را، به آرزویی محال بدل ساخته است.
کتاب عشق و جدال مناسب چه کسانی است؟
علاقهمندان به داستانهای دراماتیک و عاشقانه و دنبالکنندگان ادبیات روز ایران دو گروه از مخاطبینیاند که از مطالعهی کتاب عشق و جدال لذت خواهند برد.
در بخشی از کتاب عشق و جدال میخوانیم
شوکت با صدایی گرفته که لحنی اعتراضآمیز به خود گرفته بود گفت: به دلم برات شده بود قبل از آمدن خاتون فارغ میشویدها! ببین چه وقتی گذاشته رفته! یکی نیست به این زن بگوید آخر الآن چه وقت سفر رفتن بود، در این هیری ویری؟! هنوز حرف شوکت تمام نشده بود که خاتون با سرووضعی خیس و گلآلود لنگانلنگان از راه رسید و مثل اجل معلق وسط اتاق ظاهر شد. خاتون درحالیکه سگرمههایش را درهم کشیده بود، رو به خانمجان کرد و گفت: وا میبینی تو را به خدا خانم! آدم چهحرفها که نمیشنود! خب اتفاق که خبر نمیکند! یعنی میگویی این دم آخری خواهر بیچارهام را یکه و تنها میگذاشتم و میگفتم برو بهسلامت، خدا یارت؟!
خاتون بینیاش را بالا کشید و با لبۀ چارقد اشک نداشتۀ گوشۀ چشمش را پاک کرد و با بغض گفت: میبینی چه دوره و زمانهای شده خانم! شاه میبخشد، شاهقلی نمیبخشد! میدانستم منظور خاتون شوکت است، به در میگفت که دیوار بشنود. خاتون کلفت خانزادۀ باغ، تنها کسی که خانمجان حرفهایش را سربسته و بیبروبرگرد قبول داشت، به خانۀ خواهر مریضش که چند روزی بود دکترها جوابش کرده بودند رفته بود. خانمجان که گویا تازه متوجه ظاهر آشفته و بههمریخته خاتون شده بود، کمی خودش را جابهجا کرد و گفت: ببینم خاتون! این چه سروشکلی است! چرا اینقدر بههمریختهای؟
خاتون همانگونه که زیرچشمی نوزاد را میپایید گفت: چشمتان روز بد نبیند خانم! سر خیابان اول که پیچیدم، چالهای افتاده بود این هوا! و با دست چاله بزرگی را نشان داد که بهقاعدۀ یک خمره بود! البته اول پیدا نبودها! پر شده بود از برف و گلولای! قدم که برداشتم تا آمدم به خودم بیایم و بجنبم که پایم صاف رفته بود توی چاله! تا زانو فرورفتم توی گل، خواستم پایم را بکشم بیرون تیر درد از زانویم کشیده شد تا نوک انگشتهایم، کلۀ سحر یکی نبود به دادم برسد. بعد از چنددقیقهای، از دور کالسکه آقا را شناختم.
مشخصات کتاب الکترونیک
نام کتاب | کتاب عشق و جدال |
نویسنده | بهار صداقتی فر |
ناشر چاپی | انتشارات آئیسا |
سال انتشار | ۱۳۹۹ |
فرمت کتاب | EPUB |
تعداد صفحات | 311 |
زبان | فارسی |
شابک | 978-622-6462-04-4 |
موضوع کتاب | کتابهای داستان و رمان عاشقانه ایرانی |