معرفی و دانلود کتاب صورت فلکی گمشده: آتشدان

معرفی کتاب صورت فلکی گمشده: آتشدان

کتاب صورت فلکی گمشده، نوشته‌ی سمیه سیدیان، رمان نوجوانی علمی - تخیلی و معمایی است که راز مخوف زندگی دختری به نام تیارا را روایت می‌کند. در این داستان تیارا مدام کابوس‌هایی درباره‌ی یک آتش‌سوزی وحشتناک، دخترانی که در آتش می‌سوزند و نوزادی که گریه می‌کند، می‌بیند. آتش از دل کابوس به زندگی واقعی تیارا وارد شده و همه نگرانند. تیارا و پدر دانشمندش، کلید حل این مشکلات را در قلعه‌ی فلک‌الافلاک پیدا می‌کنند.

درباره‌ی کتاب صورت فلکی گمشده

تابه‌حال فکر کرده‌اید که اگر کابوس‌هایتان واقعی می‌شد چه بلایی به سرتان می‌آمد؟ چطور می‌شد اگر جهان واقعی با جهان کابوس‌ها و تصاویر ذهنی‌تان تداخل پیدا می‌کرد؛ مثلاً اگر در ذهنتان توی آب می‌افتادید، در دنیای واقعی خیس می‌شدید یا اگر در کابوس در آتش‌سوزی گیر کرده بودید، موهایتان در دنیای واقعی می‌سوخت؟ تصویر هولناکی است؛ نه؟ تیارای رمان نوجوان صورت فلکی گمشده آتشدان، نوشته‌ی سمیه سیدیان، دقیقاً در چنین وضعیتی گیر افتاده است. او که دختری 15 ساله است و تا پیش‌ازاین زندگی عادی و خوبی در کنار پدر و مادرش داشت، این روزها، توهمات عجیب‌وغریبی از آتش‌سوزی بزرگی را می‌بیند که در آن دختران بسیاری جیغ می‌کشند و نوزادی کوچک در انتهای راهرویی، دست‌وپا می‌زند و گریه می‌کند. او در واقعیت هم از حرارت آتش به خودش می‌پیچد، سرخ می‌شود و موهایش می‌سوزد. خانواده‌اش که بسیار نگران تیارا هستند، او را پیش روانپزشک می‌برند و مجبور می‌شوند با استفاده از هیپنوتیزم بفهمند که در سرش چه می‌گذرد. بعد از جلسه هیپنوتیزم، مادر و پدر تیارا، درحالی‌که نمی‌دانند دخترشان حرف‌هایشان را می‌شنود، با هم گفتگو می‌کنند و معلوم می‌شود که تیارا، دختر واقعی پدر و مادرش نیست؛ بلکه او، نوزادی بوده که در یکی از برج‌های فلک‌الافلاک، رها شده بوده و آن‌ها او را به سرپرستی گرفته‌اند. پدر که دانشمند و تاریخ‌دان است، معتقد است تیارا، ربطی به ماجراها و افسانه‌های مخوف مرتبط با صور فلکی و قلعه‌ی فلک‌الافلاک دارد. آیا پدر، درست حدس می‌زند؟ باید خواند.

سمیه سیدیان، یکی از نویسندگان نام‌آشنای ادبیات کودک و نوجوان است. او تابه‌حال تعداد زیادی کتاب کودک و رمان نوجوان با مضامین هیجان‌انگیز و خاص نوشته که مخاطبان زیادی را نیز به خود جلب کرده است. کتاب صورت فلکی گمشده نیز مورد استقبال نوجوانان زیادی قرار گرفته و خوانندگان آن را جذاب، پرهیجان و با ایده‌ای نو می‌دانند. شخصیت‌های کتاب صورت فلکی گمشده: آتشدان، همگی دوست‌داشتنی هستند، صحنه‌های به تصویر درآمده در کتاب به‌یادماندنی و زنده است و ماجراهای کتاب نیز ما را با خود همراه می‌کند. نویسنده با زبانی روان و ساده، درست مطابق با زبان راوی 15 ساله خود، کتاب را نوشته است و احساسات، عواطف و افکار او را بیان می‌کند. به‌طورکلی، کتاب صورت فلکی گمشده، یکی از بهترین رمان‌های نوجوان ایرانی است که می‌توانید در ژانر علمی‌تخیلی مطالعه کنید.

کتاب صورت فلکی گمشده را نشر موج به چاپ رسانده است.

کتاب صورت فلکی گمشده برای چه کسانی مناسب است؟

کتاب صورت فلکی گمشده برای نوجوانان علاقه‌مند به ژانر علمی - تخیلی، رازآلود و معمایی بسیار جذاب خواهد بود.

در بخشی از کتاب صورت فلکی گمشده: آتشدان می‌خوانیم

یک دستی فرمان را چرخاند، دور زد و برگشت. روبه‌روی کوه ایستادم. آهسته از روی سنگ‌ها بالا رفتم. نگاه می‌کردم تا کف کتانی‌ام روی لبه‌ی تیز و نازک سنگ‌ها سُر نخورد و نیفتم. یکی دوتا سنگ شکسته و خاکستری با رگه‌های مشکی، لق بودند و از زیر پایم در رفتند. نمی‌دانستم الان تا وسط‌های غار رسیده‌اند یا نه؟ اصلاً چیزی پیدا کرده‌اند یا نه؟ دهانه‌ی غار پیش چشمم پیدا شد. از آن بالا مشرف بود به گرداب سنگی. پرفسور راست می‌گفت، شاید همه‌ی این‌ها یک دلیلی داشت. دلیلی که باید از آن سر درمی‌آوردم.

گوش‌هایم را تیز کردم. صدای حرف‌زدن هم نمی‌آمد. یعنی آمده بودند و کارشان تمام شده بود؟ من تک و تنها آن‌جا بودم؟ سیاهی دهانه‌ی غار زل زده بود به من. نباید جا می‌زدم. تاریک بود، چون غار توی دل کوه بود. توی دیواره‌اش. انگار یک نفر آن راهروی دراز را ساخته بود. باید می‌رفتم تو. چراغ قوه‌ی گوشی را روشن کردم و نورش را انداختم روی زمین. کف غار سنگی بود؛ مثل بیرونش. راهروی غار خیلی طولانی بود. واقعاً آخرش به کجا می‌رسید؟ یعنی هیچ‌کس نتوانسته بود آخرش را پیدا کند؟ شاید انتهای غار آن‌قدر باریک می‌شد که نمی‌توانستند از آن رد شوند؟ نور را انداختم روی دیوارها. چیزی نبود حتی یک خط که با زغال سیاه کشیده ‌باشند، یا نه با دوده یا چربی سوخته. هیچ خبری از نقاشی‌هایی قدیمی و صخره‌نگاری‌هایی که توی کتاب‌های تاریخ هنر دیده بودم، نبود.

«شاید غار رو اشتباه اومدم؟ نکنه اون راننده‌ی خرفت اشتباهی منو آورده؟»

پایم روی سنگی سر خورد. دستم را گرفتم به دیوار. صدای حرف‌زدن یک نفر آمد. صدا توی غار پیچید و نزدیک شد: «هنوز نمی‌تونن عمر این غار رو تخمین بزنن! خیلی قدیمیه!»

صدای پرفسور بیانی بود. صدای بابا هم پیچید توی غار: «باز هم می‌گم داریم وقتمون رو تلف می‌کنیم. ما پونزده سال قبل همه‌ی این جاها رو گشتیم، اما چیزی پیدا نکردیم! بیا بیانی، بیا بریم دوباره باید از اول شروع کنیم!»

فهرست مطالب کتاب

فصل 1: حمام دودزده
فصل 2: می‌خواستم چای درست کنم؟!
فصل 3: جلسه‌ی درمانی
فصل 4: پچ‌پچ‌های موهوم
فصل 5: تحقیقات پدر
فصل 6: فکرهای درهم و برهم
فصل 7: صورت‌های فلکی، طالع‌بینی، واقعیت یا خرافات؟!
فصل 8: صورت‌های فلکی گمشده
فصل 9: تلفن مشکوک پرفسور بیانی
فصل 10: قلعه‌ی آسمان نهم
فصل 11: آتش‌سوزی‌های بی‌علت
فصل 12: غار قمری، نقاشی‌های باستان
فصل 13: غارنوشت مخفی
فصل 14: روشنا، عجوزه‌ی قربانگاه
فصل 15: سیاه‌پوشان قلعه
فصل 16: سواران طاقه پیل اِشکه
فصل 17: کاغذهای گمشده‌ی روشنا
فصل 18: آسیاب بادی ‌قدیمی
فصل 19: دایره‌البروج باستانی دِندِرا
فصل 20: گردوبردینه
فصل 21: هیولای گرداب سنگی
فصل 22: نیمه‌ی گمشده‌ی صورت فلکی کژدم
فصل 23: دومین نیمه‌ی گمشده‌ی صورت فلکی کژدم
فصل 24: برج نهم، برج مخفی
فصل 25: اولین قربانی و آخرین منجی
فصل 26: راز‌های مگو