معرفی و دانلود کتاب صوتی کشاورز کپ

معرفی کتاب صوتی کشاورز کپ

کتاب صوتی کشاورز کپ نوشته جیل کالز، به داستان پیرمردی می‌پردازد که کارها و شیوه‌های عجیب و غریبش موجب تعجب و سرزنش از سوی دیگران می‌شود، با این حال او ثابت می‌کند که این روش‌های متفاوت نتیجه‌های خارق‌العاده‌ای به دنبال دارند.

موضوع کتاب صوتی کشاورز کپ چیست؟

کشاورز کپ (Farmer Cap) از نظر اطرافیانش پیرمرد عجیبی بود. او برخلاف سایر کشاورزان که چکمه‌های بلند و مناسب کارشان را می‌پوشیدند، با دمپایی به مزرعه‌اش می‌رفت. کپ هنگام کار به جای شلوارهای بلند و ضخیم، شلوارک می‌پوشید.

این پیرمرد بامزه، با وجود اسمش که به معنی کلاه لبه‌دار بود، به جای کلاه آفتاب‌گیر، کلاهی که یک پر خوش‌رنگ و بلند به آن وصل بود بر سر می‌گذاشت. زمانی که کشاورزان دیگر کنار همدیگر جمع می‌شدند و به صحبت و خنده مشغول می‌پرداختند، کشاورز کپ ناگهان به گریه می‌افتاد و برعکس هنگامی که دیگران از بارش زیاد باران شکایت می‌کردند، او با شادی و ذوق زیر باران می‌ایستاد و به دور خود می‌چرخید.

حالا شما هم قبول دارید که این پیرمرد واقعاً عجیب است؟ حتی چیزهایی که او در مزرعه‌اش هم می‌کاشت اعجاب‌انگیز بودند. آیا رفتار کپ اشتباه بود؟ آیا تنها کشاورزان معمولی موفق می‌شدند؟

این داستان فانتزی و بامزه یک پیام مهم را منتقل می‌کند و آن «نترسیدن از متفاوت بودن با دیگران» و «مسخره نکردن کارهای متفاوت اطرافیان» است.

کتاب صوتی کشاورز کپ برای چه کسانی مناسب است؟

این داستان سرگرم‌کننده به کودکان 3 تا 7 ساله شما می‌آموزد که از متفاوت بودن واهمه نداشته باشید.

با جیل کالز بیشتر آشنا شویم:

جیل کالز (Jill Kalz) تاکنون بالغ بر 60 کتاب برای کودکان نوشته است و یکی از افتخاراتش برگزیده شدن به عنوان نامزد نهایی جایزه کتاب مینه‌سوتا در سال 2008 و برنده شدن جایزه منتخب خوانندگان محسوب می‌شود. او علاوه بر نویسندگی به عنوان ویراستار کتاب‌های کودک و نوجوان نیز فعالیت می‌کند.

در بخشی از کتاب صوتی کشاورز کپ می‌شنویم:

اون سال کشاورز کپ زودتر از هر سال شروع به کاشت کرد. هنوز زمستون بود، هوا سرد و زمین یخ بسته بود که اون تصمیم گرفت محصولش رو بکاره. بقیه کشاورزها بهش می‌گفتن بهتره این کار رو نکنه چون از زمینِ پر از برفش حتی تراکتور هم رد نمی‌شه و اون‌ها پیشنهاد می‌دادن که صبر کنه تا برف‌ها آب بشن و بعد کارش رو شروع کنه وگرنه چیزی جز دردسر براش نمی‌مونه.

ولی کشاورز کپ به حرفشون گوش نداد. اون توی زمینش بالا و پایین می‌رفت، برف‌ها رو کنار می‌زد و روی خاک حفره‌هایی به وجود می‌آورد تا دونه‌هاش رو توش بکاره. شب که شد، وقتی که ماه کامل توی آسمون می‌درخشید و آسمون شب رو روشن کرده بود، کشاورز کپ از خونه بیرون رفت و دونه‌ها رو توی سوراخ‌هایی که آماده کرده بود کاشت.

چند هفته بعد که از سرمای هوا کم شده بود و برف‌ها تا حدودی آب شده بودن، کشاورزها شاهد این بودن که کشاورز کپ محلولی دست‌ساز و غلیظ رو روی ردیف دونه‌های کاشته شده می‌ریزه، ولی اون‌ها واقعا از کارهاش سر درنمی‌آوردن.

فهرست مطالب کتاب صوتی