معرفی و دانلود رایگان کتاب صوتی چشمه

عکس جلد کتاب صوتی چشمه
قیمت:
رایگان
۳۰٪ تخفیف اولین خرید با کد welcome

برای دانلود قانونی کتاب صوتی چشمه و دسترسی به هزاران کتاب و کتاب صوتی دیگر، اپلیکیشن کتابراه را رایگان نصب کنید.

برای دانلود قانونی کتاب صوتی چشمه و دسترسی به هزاران کتاب و کتاب صوتی دیگر، اپلیکیشن کتابراه را رایگان نصب کنید.

معرفی کتاب صوتی چشمه

توران صادقی در کتاب صوتی چشمه، داستان دو زن نازا را روایت می‌کند که مأمور به دفن دو نوزاد مرده هستند. طبق سنت‌ها و رسوم کورکورانه‌ی مردم روستا، اگر اطفال مرده را زنان نازا به خاک بسپرند دامنشان سبز می‌شود، ولی غافل از اینکه این رسم جاهلانه، مسیر زندگی خیلی‌ها را تغییر می‌دهد.

درباره‌ی کتاب صوتی چشمه

کتاب صوتی چشمه نوشته‌ی توران صادقی، داستانی کوتاه از جهل و خرافه را روایت می‌کند. در روستایی کوچک و دورافتاده، وقت زایمان مادری رسیده که دوقلو آبستن است. روستا کوچک است و حرف میان مردم می‌پیچد، برای همین هم خبر این بارداری به گوش همه رسیده و همه منتظرند تا نتیجه‌ی نه ماه صبر و زحمت مادر را ببینند. مادر وضع حمل می‌کند، اما از بخت بدش دو طفل مرده به دنیا می‌آیند. اطرافیان بچه‌ها را در پارچه‌ی مخمل می‌پیچند و کسی را به دنبال «بانو» و «بلقیس» می‌فرستند تا مقدمات کفن و دفن بچه‌ها را آماده کنند.

در روستا رسم است که اطفال مرده را زن‌های نازا در تاریکی شب و در نزدیکی چشمه به خاک بسپرند تا در نتیجه‌ی این کار، دامنشان سبز شود و صاحب بچه شوند. بلقیس و بانو که حالا همه‌ی مردمان روستا آن‌ها را می‌شناسند، سال‌هاست حسرت به دنیا آوردن کودکی را می‌کشند. آن‌ها تابه‌حال هفت بچه را به همین شکل به خاک سپرده‌اند، نذر و نیاز فراوان کرده‌اند و در خانه‌هایشان سفره‌های حاجت‌طلبی بر پا کرده‌اند، اما از هیچ‌کدامِ این کارها نتیجه‌ای برایشان حاصل نشده.

هیچ‌کس نمی‌داند این رسم از کجا آمده، علتش چیست و اصلاً چه کسی آن را باب کرده. همه آن را از پدرانشان به ارث برده‌اند و این زنجیره‌ی مبهم و خرافی سالیان سال است که در بین مردم تکرار می‌شود. حالا هم بلقیس و بانو با نوزادانی مرده در بغل، به سمت چشمه می‌روند تا پیش از طلوع خورشید کار کفن و دفن بچه‌ها را تمام کنند. آن‌ها به دقت بچه‌ها را از پارچه بیرون می‌کشند و بند نافی را که مادر طاقت بریدنش را نداشته جدا می‌کنند. بلقیس اول جلو می‌رود تا کودک را در آب چشمه غسل دهد که ناگهان با تکان ضعیفی در بدن کودک، سر جایش خشک می‌شود...

کتاب صوتی چشمه کاری از نشر صوتی خانه‌ی داستان چوک است و شما آن را با صدای سیما میرهادی زاده می‌شنوید.

کتاب صوتی چشمه برای چه کسانی مناسب است؟

علاقه‌مندان به داستان‌های کوتاه اجتماعی ایرانی مخاطب اصلی این اثر هستند.

در بخشی از کتاب صوتی چشمه می‌شنویم

بلقیس آهی کشید و گفت: «دست از سرمان بردارند. من دیگه بچه‌م نمی‌شه.» سایه‌ی گاری و مرد که او را به جلو می‌راند، بلندتر از دو زن بود. بلقیس که دامن گلدارش روی زمین کشیده می‌شد گفت: «عام‌کریم یواش‌تر، پاهام همراهی نمی‌کنند.»

فهرست مطالب کتاب صوتی

15 دقیقه
چشمه

مشخصات کتاب صوتی

نام کتابکتاب صوتی چشمه
نویسنده
راویسیما میرهادی زاده
ناشر صوتی خانه داستان چوک
سال انتشار۱۴۰۳
فرمت کتابMP3
مدت۱۴ دقیقه
زبانفارسی
موضوع کتابکتاب‌های داستان و رمان اجتماعی ایرانی
قیمت نسخه صوتی

نقد، بررسی و نظرات کتاب صوتی چشمه

noori Ijadi
۱۴۰۳/۵/۱۲
داستان برمبنای حرکتی برآمده ازسنت‌ها شکل می‌گیرد و گسترش پیدا می‌کند. شخصیت زنً نازا در اتفاقی نادر متوجه می‌شود نوزادی کهبه دلیل مرگ قرار است به خاکبسپرند، زندهاست و به توصیه بانو قرار می‌شود کهبه آبادی دیگری بروند و درحقیقتبچه را صاحب شوند. داشتان شروع مناسبی دارد و هر چند اطلاعات تا حدی، روایت و مقدمه‌وار شده‌اند ولی قابل قبول هستند. گسترش داستان می‌توانست بیشتر به روحیات زن نازا بپردازد تا بر باورپذیری پایان بندی داستان بیفزاید. دو نکته نیز در متن اثر به چشم می‌آید: الف-بانو دستیار قابله بوده علاوه بر کسب تجربه‌های فراوان، آگاهی یا اشنایی با علوم روز دارد و تشخیص داده که زایو را باید به بیمارستان ببرند. با توضیحی که درباره وضع جسمانی و فیزیکی او می‌دهد به نظرم مرگ او محتمل‌تر از مرگ نوزادانش بوده. ب- در شرایطی که شهر و بیمارستان در نزدیکی روستا هست، چطور این دو زن می‌توانند خودشان را در آبادی یا روستای دیگری گم و گور کنند؟ امکانات شهری و نزدیک بودن به شهر، یعنی در جهان مدرن زیستن و صد البته شناسنامه داشتن. از طرفی شوهر زن و خانواده‌های وابسته در ده یا روستا حتما دنبال‌شان می‌گردند، پس برای زن باتجربه‌ای مثل بانو انتخاب چنین تصمیمی در پایان، منطقی نیست (در جهانِ این داستان). به نظرم داستان شتابزده به پایان می‌رسد.
A.asgari
۱۴۰۳/۵/۱۰
خطر اسپویل:
کتاب چشمه عجیب بود اینکه مردم اون روستا اعتقاد داشتن زن نازا بچه رو دفن کنه قلب ادمو درد میاورد زنی که خودش فرزندی نداشته و حالا باید بچه ی مرده ی مردم و خاک کنه وقتی به زن میگن بچه های دوقلویی که سر زا رفتن و دفن کن حتی هوا هم عجیب و غریب بوداعتقاد داشتن باید سر چشمه بچه هایی نوزاد و
خاک کنن و وقتی داشتن بچه هارو غسل میدادن یکی از بچه ها تکانی میخوره و میفهمن که زنده است و زنها بهم میگن بیا بچه رو خودمون بزرگ کنیم و اونا که فکر میکنن بچه ها فوت کردن اما امان از دل مادر جوانی که داغ ۲ تا بچه به دلش مانده درسته این زن بچه نداشت باهاش کنار امده وگذشته اما اون مادر جوانی که درد زایمان و کشیده و بچه هاش مردن و فک میکنه مردن بیشتر از نظر من گناه داره هرچند اخر کتاب باز بود اما به نظرم باید بچه رو به مادر اصلیش میدادن ممنون از کتابراه
سما جعفری
۱۴۰۳/۷/۳۰
این قصه، به باورهای خرافی مردم در جاهای دورافتاده و خصوصا در گذشته اشاره دارد. داستان را توضیح نمی‌دهم که اگر کسی بخواهد بخواند، قصه لو نرود. اما به نظرم، این قصه در روایت مشکلاتی دارد و پایان معقولی هم ندارد. مثلا پرند‌ه‌ای که آن‌ها را تعقیب میکرد، چه شد؟ زن که خود نوزادی نداشت و نازا بود، چگونه و شیر داشت؟ اصلا این دو زن که خود، از غم نداشتن فرزند عذاب می‌کشیدند چگونه توانستند فرزندان مادر داغدیده‌ای را بدزدند و با خود ببرند؟ آن هم به این خیال که آن‌ها را در یکی از همان آبادی‌های اطراف بزرگ کنند و کسی هم متوجه چیزی نشود! نویسنده، خواننده را با انبوهی از سوالات بی جواب رها می‌کند، بدون آن که سرنخی به دست او داده باشد و دقیقا به همین دلیل، این داستان، یک روایت ناموفق از آب درآمده است.
فریبا نوروزی
۱۴۰۳/۷/۱۶
چه داستان جالبی بود. اینکه آخر داستان بچه‌ها برگشتند به دنیا و زنده موندن منو به یاد فیلم بوعلی سینا انداخت که بوعلی رفت توی قبرستون و دید همون قصابی که در بازار چربی می‌خورد امروز مرده و بهش تنفس داد و روی سینه‌اش گذاشت و از مرگ نجاتش داد و مرد قصاب زنده شد و مردم فرار کردند. ولی این داستان قشنگ و بود ولی خرافات هم یکم قاطیش بود. توی این دنیا متاسفانه خیلی‌ها از نداشتن بچه هر روز حسرت میخورن از این دکتر به اون دکتر می‌روند که خدا بهشون بچه بده و بعضی افراد که میتونن بچه دار بشن یکی که دارن دیگه دومی رو نمی‌خوان و بچه سقد میکنن. میدونید هرکس یه جور هست این دنیا محل امتحان هست.
پريا رضايي
۱۴۰۳/۶/۳۰
با سلام و تشکر از تیم کتابراه عزیزداستان خیلی واقع گرایانه و ملموس بود، از دیرباز سنتهای جورواجور بر افکار حاکم بوده مثل این داستان که زن نازا باید نوزاد را دفن کند که خدا رحمش کند و دامنش با بچه پر شود. راوی داستان را خیلی قشنگ خوانش میکنه و آدم را جذب میکنه واقعا اون زمانها که هنوز علم پزشکی بود پیشرفت نکرده مشکلات نازایی باعث شده بود که زنان نازا چه بدبختی ها که نکشند، شوهرانشون زن دوم و سوم میگرفتند و یا طلاقشون میدادند و بین مردم بدون اینکه گناهی مرتکب شده باشند مورد تنفر قرار میگرفتند. شنیدنش خالی از لطف نیست.
زری بانو
۱۴۰۳/۵/۲۵
داستان در مورد دو نوزاد دوقلویی بود که سر زایمان مادر فلک زده شون از دست می‌رن و طبق رسم و رسوم کم خردانه‌ی اهالی روستا باید بدست مادران سابقی در سر چشمه دفن شوند که خودشون داغ نوزاد دیده بودن. یکم با افکار من مغایرت داشت چون نوزادی که بهر دلیل دچار شوک ایست قلبی یا تنفس می‌شه، وقتی به زندگی برمی و گرده باید بشدت گریه کنه نه اینکه وانمود کنه از خواب ناز بیدار شده. تصمیم نا بخردانه بانو هم دور از عقل تفکر بود ولی بهر حال پایان متأثر کننده و یکم خنده داری داشت. سپاس از کتابراه که لحظات کتابخوندن مارو افزایش داده
مجیدناجی
۱۴۰۳/۷/۳۰
داستان کتاب روایت جهل و نادانی ست و نداشتن بهداشت. زنان و نوزادان قربانی‌های اصلی این جهالت و ارتجاع هستند. متاسفانه در بعضی از روستا‌های دور از مرکز در همین حال حاضر همین جهل و نادانی حاکم است و نداشتن بهداشت و قابله و ماما تشدیدکننده است زنان و نوزادان میمیرند و جان شیرین از کف میدهند اما هیچ به متآسفانه گونه اقدام عملی نمیشود. امید ایرانی آباد با شهروندان و روستاییان آموزش دیده و باسواد که دیگر جایی برای اینگونه ارتجاع و عقب ماندگی در هیچ جای جغرافیای ایران دیده نشود. ممنونم از کتابراه
محمدرضا طیب زاده مقدم
۱۴۰۳/۶/۴
با سلام. داستان بسیار جالبی بود ۱_. زنده شدن نوزاد. ۲_ حس مادرانی که فرزند ازدست داده‌اند و باید از هم جدا شوند بی آنکه لذت بزرگ شدن کودک را ببینند ۳_ تفهیم غم نداشتن نوزاد و عدم حس مادری. و. و آن حس جدایی و درد که این زن باید وظیفه دفن رو به عهده داشته باشه ۴_ حس زیبای آن عمر از دست رفته و انتظار مادر شدن در حین دفن. (داستان کوتاه وگویا)
مسعود کیا
۱۴۰۳/۸/۱
درود به مسیوولین کتابراه و سپاسگدارم.
این کتاب هم برای من مثل خیلی از قصه‌های واقعی میتونه باشه که در این دنیا به وجود میاید البته کلا هر موضوعی که در افکار نویسنده خطور میکنه میتونه در یک جایی از دنیا در حال وقوع باشه. نویسنده باید خواننده را با جملاتش و نوشته هاش جدب کتاب کنه انشالله موفق باشند.
مریم زینی نژاد
۱۴۰۳/۷/۲۴
داستان ریشه در باورها و سنتهای غلط گذشته دارد و تا بوده افکار مردم درباره علت و درمان نازایی با خرافه همراه بوده ولی پایان داستان برای من عجیب بود کسی که خود در حسرت بچه هست چطور از دلش آمد نوزاد را به خانواده‌اش برنگرداند و مادر واقعی را در حزن و اندوه باقی بگذارد
فرییا جمالی
۱۴۰۳/۵/۸
داستان بسیار عالی بود ولی چرا این گوینده‌ها اینقدر ناشی هستند. صدای گوینده خیلی پایین و بی کیفیت بود. کاش کمی روی صداگذاری‌ها کار بشه که اینقدر از جذابیت داستان کم نشه. اگه کتاب صوتی نمیبود صد درصد عال میدادم.
بیگی
۱۴۰۳/۵/۱۵
داستان خوبی بود. خرافات در زندگی افراد جامعه کم وبیش وجود دارد. ولی اگر در قلب خود خدا را باور داشته باشیم از این معظل میتوانیم دور بمانیم. و به رحمت خداوند (گریه کردن نوزاد قبل دفن شدن) ایمان بیاوریم.
Mina
۱۴۰۳/۴/۲۵
داستان قشنگ بود دوسش داشتم خوشحال شدم که نوزاد زنده هست فقط تا جایی که بچه زنده هست بانو میبره تمام شد
و متوجه نشدم هردوقلو زنده بودن با یکیش؟
و ادامه داره با نه
ندا ونه بینی
۱۴۰۳/۴/۲۴
داستان دو زن نابارور که در حسرت بچه هستند و رسم و رسوم عجیب روستایی که بچه‌های مرده رو باید این زنان دفن کنند تا دامنشون سبز بشه ‌.
یک بار که داشتن دفن میکردن....
پیمان آرمان فر
۱۴۰۳/۷/۱۶
عالی و عالی. با سواد اندکی که دارم برای هر نوشته دیدن و شنیدن وقت حرام نمیکنم. باید مطلبی برای استفاده و یاد گرفتن داشته باشه که خوبشم داشت
مشاهده همه نظرات 56

راهنمای مطالعه کتاب صوتی چشمه

برای دریافت کتاب صوتی چشمه و دسترسی به هزاران کتاب الکترونیک و کتاب صوتی دیگر و همچنین مطالعه معرفی کتاب‌ها و نظرات کاربران درباره کتاب‌ها لازم است اپلیکیشن کتابراه را نصب کنید.

کتاب‌ها در اپلیکیشن کتابراه با فرمت‌های epub یا pdf و یا mp3 عرضه می‌شوند.