معرفی و دانلود رایگان کتاب صوتی ماجرای سبزک جان و فیروز خان

معرفی کتاب صوتی ماجرای سبزک جان و فیروز خان

کتاب صوتی ماجرای سبزک جان و فیروز خان اثری از فاطمه سادات حسینی درباره‌ی ارتباط دوستانه‌ی پسری به نام فیروز و طوطی اوست که سبزک نام دارد. سبزک از کودکی همیشه همراه فیروز بود تا اینکه گوشی تلفن همراه و دنیای بی‌انتها و شگفتِ آن باعث شد تا آن دو، اندک‌اندک از یکدیگر دور شوند.

درباره‌ی کتاب صوتی ماجرای سبزک جان و فیروز خان

فاطمه سادات حسینی در کتاب صوتی ماجرای سبزک جان و فیروز خان، داستانی از فیروز و طوطی‌اش سبزک را برای ما نقل کرده است. سبزک یک طوطی با بال‌های سبزرنگ و منقاری نارنجی است. سبزک از همان روزهای اول تولد فیروز و همان اولین قدم‌ها و اولین کلمات، همراه فیروز بوده است. فیروز و سبزک روزهای خیلی خوبی را با هم گذرانده‌اند: با هم مدرسه رفته‌اند، تیر و کمان بازی کرده‌اند و در مغازه به پدر فیروز کمک کرده‌اند. در ظهرهای گرم و کسل‌کننده‌ی مردادماه، سبزک و فیروز و پدرش همراه هم هندوانه قاچ کرده و خورده‌اند. اما کم‌کم که فیروز بزرگ شده است، به دنیاهایی بزرگ‌تر از بقالی و خواروبار فروشی پدرش فکر می‌کند و او را گوشی تلفن همراهی که دارد، به این دنیاها می‌برد. فیروز مدت‌هاست که دیگر چندان توجهی به سبزک ندارد و از بازی‌های قدیمی و خوشی‌های دوران گذشته خبری نیست. سبزک رفته‌رفته به این فکر می‌افتد که او تنها یک طوطی است و چه ارتباطی می‌تواند با این کودکی که حالا دیگر پا به نوجوانی گذاشته، داشته باشد. طوطی باید با طوطی باشد اما پس دوستان او که شبیه خودش بال‌های سبز و منقار نارنجی داشته باشند، کجا هستند؟ سبزک در این فکر و خیال است که ناگهان اتفاقی می‌افتد که انتظارش را ندارد.

همیشه هم این‌طور نیست که فضای مجازی و ابزارهای هوشمند الکترونیکی سراسر عیب و نقص باشند و چیزی جز دردسر و آسیب برای انسان نداشته باشند. جنبه‌های مثبت فضای مجازی، فناوری‌های نوین و ابزارآلات هوشمند آن‌قدر متنوع و گسترده است که نمی‌توانیم از آن‌ها چشم‌پوشی کنیم: از رشد مهارت‌های فردی و اجتماعی گرفته تا پرورش خلاقیت و تقویت هوش‌های چندگانه و از گسترش کسب‌وکار و فزونی سودآوری اقتصادی، همه را مدیون این فضا هستیم. حضور فعالانه، هدفمند و مثبت افراد در فضای دیجیتال باعث می‌شود تا تعاملات فرهنگی گسترش یافته و ارزش‌های عمومی رواج بیشتری بیابند. این فضا ابزاری را در خدمت کارآفرینان و صاحبان کسب‌وکار قرار می‌دهد تا به تبلیغ محصول و خدمات خود بپردازند و عدالت رسانه‌ای برقرار شود و در مجموع، فرازمانی و فرامکانی بودنِ اینترنت و فضای مجازی، فرصت‌های شگفت‌انگیزی در اختیار انسان قرار داده است تا او را بیش از پیش به‌سوی پیشرفت و نوآوری راهنمایی کند.

با وجود این، ضروری است که همانند هر مهارت دیگری، شیوه‌ی استفاده از امکانات و قابلیت‌های بی‌نظیر این فضا به کودکان و نوجوانان آموزش داده شود تا از همان ابتدا، از آسیب‌ها و خطراتی که ممکن است در کمین‌شان باشد، آگاه گردند و از آن به عنوان ابزاری برای تسهیل زندگی استفاده کنند نه اینکه زندگیِ خود را حول محور آن بسازند. یکی از بهترین راهکارهای آموزشی، استفاده از داستان‌هایی است که به زبانی که برای کودکان و نوجوانان آشناست، با آن‌ها سخن می‌گوید و آنان را راهنمایی می‌کند؛ هدفی که کتاب صوتی ماجرای سبزک جان و فیروز خان بر اساس آن، تهیه و تدوین شده است.

کتاب صوتی ماجراهای سبزک جان و فیروز خان، محصولی به سفارش معاونت امنیت فضای تولید و تبادل اطلاعات با همکاری پلیس فتای ناجاست. این کتاب در همکاری با نشر عترت ‌نو، به قلم فاطمه سادات حسینی و خوانش پیمان قریب‌پناه در اختیار عموم علاقه‌مندان و مخاطبان قرار گرفته است.

کتاب صوتی ماجرای سبزک جان و فیروز خان برای چه کسانی مناسب است؟

شنیدنِ کتاب صوتی ماجرای سبزک جان و فیروز خان برای کودکان بین سنین هفت تا نه سال مفید و کاربردی است و به آنان نکات مثبت و منفی فضای مجازی را آموزش می‌دهد.

در بخشی از کتاب صوتی ماجرای سبزک جان و فیروز خان می‌شنویم

هنگام گرمای ظهر می‌نشستیم زیر سایه و بابای فیروز هندوانه‌ی قرمزی را قاچ می‌کرد و می‌داد من و فیروز بخوریم. تخمه‌ی هندوانه هم همیشه سهم سبزک جان بود. من عاشق تخمه بودم، مخصوصاً تخمه‌ی هندوانه. البته همیشه هم سرگرمی نداشتیم که مشغولمان کند. گاهی حوصله‌مان سر می‌رفت و زیر آفتاب مرداد ماه روی صندلی ولو می‌شدیم، روزنامه‌های پدر فیروز را ورق می‌زدیم و برای عکس‌های داخل آن شاخ و سبیل می‌کشیدیم و می‌خندیدیم. نقاشی فیروز عالی بود، مرا از خودم هم قشنگ‌تر می‌کشید؛ آن‌قدر که وقتی عکسم را می‌دیدم عاشق طوطی سبز داخل عکس می‌شدم.

روزهای خوبی بود. اصلاً نمی‌فهمیدیم زمان چطور می‌گذرد. حواسم به بزرگ شدن فیروز هم نبود، به آن سبیل نرم و نازکی که داشت پشت لبش درمی‌آمد و به صدایش که مردانه‌تر شده بود و مثل صدای من گوش‌خراش نبود. روی شانه‌های قرص و محکم او می‌ایستادم. از آن بالا، بقالی کوچک ما مثل یک کشور پهناور زیر پایم بود.

فهرست مطالب کتاب صوتی