معرفی و دانلود رایگان کتاب صوتی بر شانه‌های زخمی ایل

عکس جلد کتاب صوتی بر شانه‌های زخمی ایل
قیمت:
رایگان
۳۰٪ تخفیف اولین خرید با کد welcome

برای دانلود قانونی کتاب صوتی بر شانه‌های زخمی ایل و دسترسی به هزاران کتاب و کتاب صوتی دیگر، اپلیکیشن کتابراه را رایگان نصب کنید.

برای دانلود قانونی کتاب صوتی بر شانه‌های زخمی ایل و دسترسی به هزاران کتاب و کتاب صوتی دیگر، اپلیکیشن کتابراه را رایگان نصب کنید.

معرفی کتاب صوتی بر شانه‌های زخمی ایل

کتاب صوتی بر شانه‌های زخمی ایل نوشتهٔ محمود عطایی، داستان بخشی از زندگی ایلات بختیاری را روایت می‌کند و در خلال این داستان زیبا ویژگی‌های مهم زندگی ایلاتی را برای مخاطب بازگو می‌کند.

درباره کتاب صوتی بر شانه‌های زخمی ایل:

محمود عطایی در این داستان بلند به شرح ویژگی‌هایی همچون عقاید مذهبی عشایر، روابط اجتماعی آن‌ها، جایگاه زن در خانواده و اجتماع، آداب‌ورسوم رایج بین آن‌ها و نوع کار و زندگی این افراد پرداخته است. او در کتاب بر شانه‌های زخمی ایل زندگی عشایری را با کلماتی زیبا توصیف کرده و صمیمیت میان این افراد را به تصویر کشیده است.

در این رمان متفاوت و خواندنی مردان و زنان ایل عشایر شهرستان داراب به زیبایی توصیف شده‌اند. شما می‌توانید در قالب یک داستان جذاب شرح شادی‌ها و آداب و سوم این افراد را به شکلی حماسی بشنوید و آن‌ها را در ذهن خود تصویرسازی کنید. همچنین می‌توانید آداب‌ورسوم سنتی مثل ختنه‌سوران، قندشکنان، حنابندان، عروس‌بران و شکرگزاران عشایر آشنا شوید.

کتاب صوتی بر شانه‌های زخمی ایل مناسب چه کسانی است؟

اگر به داستان‌های محلی و ادبیات بومی ایران علاقه دارید، شنیدن این کتاب برایتان لذت‌بخش خواهد بود. همچنین این کتاب برای مخاطبین نابینا به صورت صوتی ضبط شده است.

در بخشی از کتاب صوتی بر شانه‌های زخمی ایل می‌شنویم:

خاتون که به خیمه آمد، شصتش خبردار شد که حتما خبری شده. پرسید: «اسفندیار تنهایی چرا؟ حنا پس کجایه؟» مرد زل زده بود به آسمان. تاملی کرد و گفت: «دیگه جای اون توی چادر نیست.» خاتون گفت: «مرد ایلیاتی که به خانوادش ظلم نمیکنه. به من میگی دخترمون کجایه یا نه؟» اسفندیار به چادر بلقیس اشاره کرد و باز به آسمان زل زد.

خاتون خاطرش از بابت دخترش راحت شد. جلدی از جا بلند شد. مقداری ترکهٔ خشک پیدا کرد و داخل اجاق ریخت. سه پایهٔ کوچک را هم گذاشت روی ترکه‌ها و آتش درست کرد. کتری را هم پر آب کرد و گذاشت روی آتش. بساط چای را که آماده کرد، از خیمه بیرون آمد. تا خیمهٔ بلقیس راهی نبود. آرام وارد خیمه شد. دخترک هنوز می‌گریست...

فهرست مطالب کتاب صوتی

44 دقیقه
بخش یک
42 دقیقه
بخش دو
44 دقیقه
بخش سه
43 دقیقه
بخش چهار
44 دقیقه
بخش پنج
44 دقیقه
بخش شش
45 دقیقه
بخش هفت
36 دقیقه
بخش هشت

مشخصات کتاب صوتی

نام کتابکتاب صوتی بر شانه‌های زخمی ایل
نویسنده
راویزهرا مظفری، مریم نظامی نژاد
ناشر چاپیانتشارات مجمع ذخائر اسلامی
سال انتشار۱۴۰۰
فرمت کتابMP3
مدت۵ ساعت و ۴۱ دقیقه
زبانفارسی
موضوع کتابکتاب‌های داستان و رمان اجتماعی ایرانی
قیمت نسخه صوتی

نقد، بررسی و نظرات کتاب صوتی بر شانه‌های زخمی ایل

علی حیدری
۱۴۰۰/۷/۲۵
به نظرمن اگه نخواهیم از کلمه افتضاح استفاده کنیم بسیاربد میتوان گفت. گوینده انگاربرای رفع تکلیف داستان میخواند. ودیگر اینکه داستان بیشتربه گوینده مرد می‌امد. تاصدای بی روح یک گوینده زن. گوینده صداش بیشتر به داستانهای کودکانه مینشست. ودیگر اینکه اگر داستان چند گوینده داشت بهتر مینمود. نویسند هم زیاد بسیار ازکلمهای پشت سرهم مانند سوارها امدند زنها هم بودجوانترها هم رسیدند وفعلهای تکراری زیاد دیگرکه شنونده را زیاد اذیت میکرد. و دقت کم نویسنده! درجایی گوینده گفت حکیمه وحنا به خانه رسیدند درصورتی که به سیاه چادر رسیدند صحیح میباشد. و در مرحله اخر صدا گذاری که ازهمه بدتر بود. کسی که مانند من با هدفن به داستان گوش بده متوجه میشه که صدا‌های میکس شده ازگوینده متن بسیارزیاد بلندتر بود که واقعا گوش رو اذیت میکرد. میکس‌های تکراری زیاد وبسیار ضعیف که میشد خیلی جاها استفاده نشود. مانند گریه وشیون خانمها که انقدر بد بود که اگر استفاده نمیشد بهتر بود. وچند جای دیگرکه در مجلس شادی اهنگ سوزناک پخش میشد. و با میکس ضعیفی که چند جا در بزمهای ایل اهنگ ترکی قشقایی چندجا لری وچند جاهم کردی. که اصالت ایل درنظر شنونده مبهم به نظر میرسه. اخرداستان هردفعه پدر حنا یک بار شلیک میکرد که درصدا گذاری دوبار صدای شلیک پخش میشد. صدای پرندگان دشت که در میکس صداگذاری درجنگل بود. به نظرم صداگذاری توسط یک ادم غیرمتخصص انجام شده بود. ودراخرنکته مثبت... بااینکه پایان داستان تراژیک بود. مساءلی مانند خرافه و توسل به دعا وجادو جمبل به جای حل مشکل وتعصبهای مخرب ومرد سالارانه خوب نمایان بود. با ارزوی موفقیت وکارهای بهترنویسنده. به نقد نگاه سازنده‌ای داشته باش. موفق باشی موضوع هم خوب بود
فرشته رزاقی
۱۴۰۰/۱۰/۲۹
به نظرم نویسنده خصومت خاصی با عشایر داشت، طوری که در پردازش داستان با اغراق‌های زیاد سعی داشت این را به خواننده اعلام کند، شخصیت پردازی ضعیف و گنگ و پر از تضاد، حنا، دختری که نویسنده شادی و خوشحالیش را در خاطره خودش دارد و برای خواننده دختری را شرح می‌دهد پر از استرس و بیحال که تنها مراوده‌اش با پر دوستان برای ظرفشویی وآب کردن کوزه است و مدام در حال اشک ریختن است ولی خواننده باید قانع شود با این جمله که حنا دختر شادی است که الان چون این اتفاق‌ها افتاده به این شکل درآمده، مادرش زن فهیمی است ولی یکبار هم نفهمیدو نتوانسته ببیند دخترش چه شده، ایل برای سلامتی هم گوسفند می‌کشند ولی خانواده بی سرپرست وحشتزده گرداندن گله و سیری شکم بچه‌ها‌اند و بی پناه، افراد مختلف یهو مثل الیاس بی هیچ زمینه‌ای ظهور می‌کردند و یهو با مرگ بدون تعریفی میمردن، وسط داستان می‌فهمیم یه عمویی بوده غیب شده بعد برگشته بدون هیچ هیجانی، انگار نیم ساعت رفته بود حموم و امد جالب اینکه اشراف کامل به دل برادرزاده پیدا کرد و سه سوت طلاقشو گرفت و جالبتر مادر دختری که برای آب خوردن از شوهرش اجازه میگیره ولی دخترش رو با اجازه خودش شوهر میده، اتفاق‌ها هم همه‌اش وقتی این اسفندیار بنده خدا میرفت دو دقیقه جایی رخ میداد، چقدر هم به گله مریضی و دزد میزد و راه به راه گوسفند سر میبریدن بابت هر چی، ولی ماشالله گله‌ها بیشتر می‌شدند🤔اسکندر فقط یه اسم بود و هیچ، باز خوش به حالش غریبه که اصلا معلوم نشد اسم و رسمش چی بود، ریشه چی داشت😆یهو پیداش شد و حوادث پشت هم پیش امد بعد غیب شد باز یهو فهمید حنا طلاق گرفته پیداش شد گفت بدینش به من دیگه، دیگه؟ مگه از علاقه ایشون چیزی گفته شد، فقط نگاه ثانیه ای، اخرش هم فوق هندی تمام شد، خود دانید
علیرضا نامی
۱۴۰۰/۸/۱۴
سلام. ممنونم از نویسنده آقای عطایی.
البته امیدوارم نام شون رو صحیح نوشته باشم.
این کتاب بسیار ارزشمند است.
شنیدن اونو به همه توصیه می‌کنم.
از یک جهت می‌توان به آن دل سپرد چون انسان را از زندگی شهرنشینی به دنیایی می‌برد که یا از آن بی خبریم و در لایف استایل مون نیست و یا نوستالژی‌های زادگاه
و به دوران کودکی مونو یادآور میشه.
از جهت دیگر افکت گذاری‌های مناسب و درست توانسته به طبیعت و فضاسازی ایجاد شده در داستان جانی دوباره ببخشد و تصاویری ملموس از آنچه روایت می‌شود را به گوش ما بدهد.
روایت داستان بسیار شیرین و با جان و دل کار شده و نشان می‌دهد راوی وقت خوبی برای این کتاب گذاشته.
فراموش نکنیم تولید چنین کتاب داستان‌هایی معمولا اتفاق نمی‌افتد و به قول دوست مون یک کلیدر بود
و فقط یک سو و شون.
پس به نظر می‌آید هم از ناشر باید تشکر کرد هم از تیمی که این کتاب را تولید کرده است.
هر کتابی در این سطح چه در قالب نوشتن چه کتاب صوتی باید حمایت گردد
تا بتوانیم برای آینگان تصویری از زندگی ایل در ایران داشته باشیم.
خاصه این کتاب که به رایگان و قطعا با هزینه زیاد استودیو و... انجام گردیده
باید در جهت انتشار هر چه بیشترش کوشید.
حتی بنده معتقدم اگر کسی خوشش نیاید هم متنی قابل دفاع
و کاری قابل شنیدن دارد که می‌توان آن را به دوستان خود پیشنهاد کرد.
بهرحال در این وانفسا که کتاب‌هایی تولید می‌گردد که بیشتر شبیه به کتاب سازی است، این کتاب ارزش معرفی بیشتری دارد. خصوصا اینکه هیج انتفاعی از آن برای کتابراه/ راوی/ آهنگساز/ استودیو ندارد.
این البته دلیل بر این هم نمی‌شود انتقاد و پیشنهادی نباشد چون داستانی گیرا و متفاوت نوشته شده است.
امیر ایرانگرد
۱۴۰۱/۱/۱۳
سلام. من ندسالی هست که بخاطر مشکل دید چشم مجبور به شنیدن داستانها و کتابها بصورت صوتی هستم. قبلا سوی چشمانم را بر سر مطالعه بیش از حد کتابها کم کرده ام. سابقه کوچ با ایل بختیاری از سردسیر به گرمسیر راهم دارم. پابه پای ایل. این داستان خوب است ولی چند مشکل دارد. یکی انکه حالتهایی دائم تکرار شده. مثل خروسخوان و سحر. غروب و شب. اتش روشن کردن. بوی گیاهان مختلف. و... انگار نویسنده در دور تسلسل افتاده. تکرار و تکرار و تکرار. بنظرم داستان میتوانست روانتر بیان میشد دوم گویش و خوانش راوی خوب و با حس نبود که میتوانست بهتر باشد. سوم افکتها تکراری و تصنعی بود و به دل نمینشست. یعنی حال و احوال و وقایع را خوب و دلنشین نمیساخت. از ایل و کوچ گفتن گرمی و احساس میخواهد که در لحن و صدا و افکت موجود و ساری و جاری نبود. بهر حال بنده بعنوان کسی که تجربه عملی کوچ داشتم و حدود چهل سال سابقه مطالعه کتاب چه فیزیکی و صوتی دارم زیاد راضی نبودم. امیدوارم در کتابهای دیگر به تمام این ریزه کاریهای مهم توجه ویژه بشود. چون بهرحال وقت و انرژی و پول صرف این نوع کارها میشود. در نهایت از تمامی عوامل ممنون و سپاسگزارم. بنده نظر شخصی خودم را ابراز کردم و نظرات سایر دوستان محترم است. ارادتمند
ایرانگرد💓
S. A
۱۴۰۲/۹/۷
با ادای احترام به نویسنده گرامی: نمی دانم پشت این داستان حقیقتی نهفته هست یا نه که اگر باشد بسیار بی رحمانه هست و اگرنه چرا نویسنده اینگونه داستان حنا را به پایان برد؟ آیا هنوز اینگونه خشونتها در مورد دختران درمیان ایلات وعشایر جاری ست؟ البته با توجه به اخبار سالهای اخیر بعید هم نیست.
آواز صدای و
پرندگان، خروسخوان در کل ترنم طبیعت در داستان روح نواز بود وانسان را دچار شادی وشعفی درونی می‌کرد واز سوی دیگر جهل و خرافات و آویختن به دعا و غیره برای درمان درد‌ها واقعا غم انگیز بود. سرانجام شهریار که نتیجه نادانی ایل بود واقعا دل آدم را به درد می‌آورد.
عمه بلقیس خواهر عمه گلنسا هست اما هیچ مراوده‌ای در طول داستان بین آن‌ها نیست بلقیس با حنا جوری رفتار می‌کند که انگار گلنسا هیچ نسبتی با بلقیس ندارد.
ورود گلنسا به ایل هنگام عیادت از شهریارنشان دهنده این هست که او در این ایل زندگی نمی‌کند اما در طول داستان گلنسا همیشه حضور دارد.
بلقیس درد حنا را می‌فهمد اما مادر نه. داستان حنا مبهم است. یک عشق یک سویه رفت و آمدهای مرد غریبه، ازدواج سریع وبدون حضور پدر ویک پایان غم انگیز!
جریان مرگهای ناگهانی در ایل بسیار است اما مرگ عیاض مرگی مبهم و بدون علت بود که خواننده در چرایی آن می‌ماند. انگار نویسنده فقط می‌خواسته سیاهی را در سیاه چادرها به نمایش بگذارد.
راوی تقریبا بی احساس و بدون زیرو بم حکایت میکرد. مخصوصا در پایان داستان و در آن بحبوحه غم واقعا سردی لحن راوی بسیار قابل تامل بود.
صدای اسفندیار در پایان داستان صدایی نبود که برای خواننده مانوس باشد، انتظار یک صدای قوی می‌رفت.
موسیقی‌هایی که در زمانهای مختلف خوانده می‌شد
با فضای داستان همخوانی نداشت. در عروسی غمگین ودر عزا شاد!
م ف
۱۴۰۱/۸/۲۰
موضوع انتخابی نویسنده خیلی خود بود دستشون درد نکنه ولی یکسری مسائل به نظر پختگی لازمو نداشتمثلا راجع مرگ و میر گوسفندان زیادی اغراق شده بود، مگر چند باردر سال برسر گوسفندان بلا و مریضی میاد؟ اگر بر فرض هم یک سال همچین اتفاقی بیفته، با وجود این همه مرگ و میر، سر هر اتفاقی، مردم ایل کلی گوسفند قربانی میکردند، جدا از هدیه دادنها و مالیات! فکر کنم سرعت زاد و ولد گله‌های این ایل بسیار زیاد بود که ته ماجرا هنوز گوسفند داشتند. ماجرای عاشق شدن حنا هم، سرسری نگاشته شده بود یک نظر میبینه عاشق میشه، حتی اشاره‌ای هم نمیشه که غریبه آیا احساسی به حنا پیدا کرده یا نه، بعد غربیه شهریار را میبره برای مداوا، چند ماه خانواده‌اش پرستاری‌اش میکنند برمیگرده کلی عزت و احترام، بعد یهو باز سروکله‌اش بعد طلاق حنا پیدا میشه سه سوته تصمیم میگیره حنا را عقدکنه ببره! درحالیکه در داستان هنوز غریبه است. بدون اینکه اشاره بشه آیا این همون کسیه که حنا درگیرش شده، کالا تو شهر هم دختر و اینجوری شوهر نمیدن! مادر که اصلا حرف حنا را نمیفهمه بعد عموی از راه رسیده کل احساس حنا را درک کرد! پدر هم نه به اون همه احترامی که به غریبه میگذاشت نه به این که یهو بیچاره را کشت! برای طلاق حنا اینقدر غیرتی نشد که دخترشو بکشه برای ازدواجش اینکارو کرد؟ بعد چرا غریبه‌ای که بهش مدیون بود و کشت! ضمن تشکر از راوی داستان، باید بگم صداشون به درد همچین داستانی نمیخورد و خیلی با طمانینه و بدون حس لازم داستانو میخوندن من اول فکر کردم نکنه داستان کودکانه است! صداگذاری ایده خوبی بود ولی کیفیت نداشت خیلی بلندتر از صدای راوی بود چون با هندزفری گوش میکردم باید حواسم بود که موقع افکتها صدا رو کمتر کنمیکجا هم در شادی آوای مرگ برادر پخش شد!
ماهنوش بابااحمدی
۱۴۰۱/۳/۱۲
داستان، داستان قشنگ و مطابق با واقعیت بود. کسانی که با عشایر و ایلیات در ارتباط هستند کاملا مصیبتها و خوشی‌ها را همراه با موسیقی و ترانه‌های پخش شده لمس می‌کنند. اینکه زنان و دختران عشایر خیلی مورد ظلم خانواده و اقوام قرار می‌گیرند شکی درش نیست، نه فقط عشایر بختیاری بلکه همه اقوام … داستان تا به من نرسیده طلاق حنا برای خیلی جذاب و گیرا بود. اما اواخر داستان واقعا شُک شدم به نظرم آقای عطایی آخر داستان رو خیلی با عجله تمام کرد همش از خودم می‌پرسیدم چرا آخه، چی شد؟!!!
نویسنده برای کشتن حنا به دست پدر زیاد عجله کرد و داستان رو مبهم تمام کرد.
سوال: چرا کسی از حنا نپرسید آیا این آقا همون کسیه که کل داستان براش عذاب کشیدی؟
و چرا این همه عجله! غریبه بدون هماهنگی با خانوادش یه دختر رو می‌گیرد و می‌خواد بره خونه!
چرا راجع به خانواده غریبه صحبتی نشد
mohaddeseh kamali
۱۴۰۰/۱۰/۱۶
اول از طولانی بودن و روزمرگی و جزییات زیادش خسته شده بودم تا وسطای داستان. چون فکر میکردم ک داستان‌ی خانواده و ایل شون هست ولی الان فکر میکنم نویسنده در قالب داستان ب بهترین شکل، طرز زندگی مردم قدیم ایران رو بیان کرده‌. ‌ی عده بیسواد و جاهل ک خرابکاری میکنن تو زندگی شون و میگن خدا خواسته یا خدا فکر نخواسته. نهایت و مشورتشون هم میرسه ب دعا و جادو جنبل و اسفند و... جهل هم ظلم میاره. ظلم هم ک چیز اشنایی با زن هاس. پدری بخاطر خانواده خودش و حرف‌ی عده ادم کودن در ایلش، بزرگترین جنایت‌ها رو در حق دخترش میکنه و کیه ک حق دختر رو از پدر جاهلش بگیره و جالبه ک این پدر بزرگ ایل هست! داستان خوب بود و لازمه تا ایندگان بخونن و بدونن ک چقدر نیاکان احمقی داشتن و باید چقدر از نظر علمی و فرهنگی و اخلاقی رشد کنیم
علی اکبر
۱۴۰۱/۱/۲۱
سلام کتابراه عزیز.
متن کتاب عالی بود زندگی عشایر و سختی‌ها و مشکلات ایل و اتحاد و همبستگی آن‌ها در مواجه با حوادث و اتفاقات و همکاری آن‌ها در شادی‌ها و غم‌ها به خوبی بیان شده بود. صدای راوی هم خوب بود. ای کاش صدای پس زمینه کم و زیاد نمی‌شد و ریتم آن تا آخر داستان ادامه می‌یافت و هنگام شنیدن صدای
حیوانات صدای راوی قطع نمیشد و همچنان داستان را روایت میکرد و بعضی از صداها مانند صدای گریه زن و صدای گوسفندان و شیهه اسب خیلی تصنعی بود و زیاد دلچسب نبود و خیلی تکراری بود که در این مورد کم کاری شده بود. آخر داستان سورپرایز شدیم چون از فیلمهای هندی هم غم انگیزتر شد. انتظارش را نداشتیم که اینطوری تمام بشه. با تشکر از تمامی عوامل وگرد آورندگان‌ کتابراه. خسته نباشید خدا قوت
حسین رومنجانی
۱۴۰۲/۶/۲۲
از جملات کوتاه زیاد استفاده شده بود و به سرعت از مطلبی به مطلب دیگر و از سخنی به مبحثی دیگر تغییر میکنه، برای به رخ کشیدن سختی‌های ایل از فوت افراد زیاد استفاده شده، و این در جایی است که مرگ و میر جز سختی‌های تمام زندگی هاست یکی در شهر و امکانات با ماشین تصادف میکنه یکی هم به مرگ طبیعی در روستا. که بهتر این بود سختی هارو با دیدی دگر بیان میشد، و پدری که از اول خانواده دار و پر از احساسات تعریف شده بود، بزرگ ایل او را برای برخی مسائل باخود همراه می‌کرد، دختر جان گفتن از زبانش نمی‌افتاد، در آخر به قاتلی بی رحم، که غیر از پاره تنش، حتی به مهمان عزیزی که سختی‌های پسرش را بجان خریده بود هم رحم نکرد، مبدل شد، کمی غیر متعارف مینمود
لادن اسکندری
۱۴۰۱/۷/۱۳
کتاب شاید اگر صوتی نبود گیرایی کمتری داشت. برای پخش موسیقی‌های محلی از شما سپاس گزارم. چقدر قشر ایلیاتی سختی کشیده هستند. رضاشاه اسکان عشایر را آغاز کرد، اختصاص زمین به اونها، آموزش سواد، ارسال خدمات پزشکی و... بسیار پیشرفت در عشایر حاصل شد، چه بسا که خیلی از اونها فرزندان شون رو به دانشگاه و حتی و فرستادند خارج از کشور. بسیاری از مناطق محروم ایران به رسیدگی رفاهی بخصوص فرهنگی نیاز دارن هنوز تا مردم از جهل و کمبود امکانات نجات پیدا کنند. و خب البته اینها دلسوز میخواد. کسی که عاشق میهنه. کتاب منو یاد دوستانم انداخت که از خانواده عشایر بودند. اگرچه ضعف‌هایی داشت ولی اثر ارزشمندیه.
ریحانه حسینی
۱۴۰۰/۱۰/۱۶
از کتابراه ممنون برای رایگان گزاشتن کتاب. صدای گوینده بنظرم معمولی و خوب بود. ولی اشتباه در تلفظ اوایل داستان چندتا جا داشت. نقطه منفی داستان که آزار دهنده بود صدای گریه تکراری اون خانم عزادار بود خیلی رو مخ و تکراری. صدای حیوانات خوب اما همه شبیه هم بود و تکراری، این کار یک حرفه‌ای نیست. زندگی این عشایر داستان پر از غم بود در حالی که زندگی عشایر سخت هست اما معمولی هستن نه غمگین، در کل در فصل چهارم تصمیم گرفتم ادامشو گوش نکنم و وقتمو به کتاب دیگه‌ای اختصاص بدم، موفق و موید باشید
سعیده
۱۴۰۱/۳/۱
همانگونه که از اسم داستان بر می‌آید، حکایتی است از تلخی‌های ایل به همراه پایان تلخ.
نوشتار آقای محمود عطایی سلیس و چیزی شبیه به نوشته‌های آقای بهمن بیگی و داستانی قابل باور است.
خوانش خانم زهرا مظفری بسیاردلنشین است.
آهنگ‌ها و صداهای زمینه مناسب داستان هستند ولی کاش بعضی صداهای زمینه، مثل بع
گریه زنان، اذان خروس، بع گوسفندان و... یواش تر از صدای گوینده بود. به علاوه داستان در مورد ایلی از تبار عرب است ولی آهنگ لری است.
شنیدن این داستان را به کسانی که به داستان‌های تلخ ایل علاقه مند هستند توصیه می‌کنم.
فرحناز بشیری
۱۴۰۰/۸/۲۷
اول از همه از زحمات نویسنده وناشر وگرداورندگان این کتاب جالب وشنیدنی که رایگان بودنش هم دوصد چندان تشکر دارد قدر دانی می‌کنم.
از گوینده‌ی اثر هم همینطور که با احساس دیالوگها رو منتقل میکرد وافکتها که جالب بودند.
اما نقدم به موضوع کتاب مربوط به اعتقاد به خرافات زیاد ونبودن هیچ پایگاه وجایگاه عقل
ودانش است انگار داستان مردم ایل در صد سال گذشته است وپدری سنگدل که با جهل وغرورش فرزندانش را به نیستی می‌کشاند.. ارزو می‌کنم جهل ونادانی وغرور وتغصب جاهلیت از مردم یرزمینم ایران همواره دورباشد.
حسام بهمن
۱۴۰۰/۸/۱۱
درود بر همه عزیزانی که این کتاب صوتی را تولید کرده‌اند.
به نظرم ما به چنین کتاب‌های صوتی یا گویایی بیش ازین‌ها نیاز داریم.
آشنایی همه مردم خصوصا جوانان با فرهنگ مردم ایل کاریست که ما را به اصل خویش باز می‌گرداند.
باید همه از چنین کارهای خوب و غیرانتفاعی حمایت کنیم.
طبیعتا اگر این کار با شود
امکانات انتشارات‌های بزرگ منتشر بیش از پیش گل می‌کرد.
سپاس به خاطر یادآوری داشته‌ها و فرهنگ مان.
سالها دل طلب جام جم از ما می‌کرد
آنچه خود داشت ز بیگانه تمنا می‌کرد
مشاهده همه نظرات 311

راهنمای مطالعه کتاب صوتی بر شانه‌های زخمی ایل

برای دریافت کتاب صوتی بر شانه‌های زخمی ایل و دسترسی به هزاران کتاب الکترونیک و کتاب صوتی دیگر و همچنین مطالعه معرفی کتاب‌ها و نظرات کاربران درباره کتاب‌ها لازم است اپلیکیشن کتابراه را نصب کنید.

کتاب‌ها در اپلیکیشن کتابراه با فرمت‌های epub یا pdf و یا mp3 عرضه می‌شوند.