معرفی و دانلود رایگان کتاب صوتی انسان معیار

معرفی کتاب صوتی انسان معیار

کتاب صوتی انسان معیار اثری از معصومه چهاردوری، یکی از نویسندگان معاصر ایران است. چهاردوری در این داستان کوتاه راوی یک نیم‌روز از زندگی دانشجویی برخاسته از طبقه‌ی متوسط اجتماع است که ناگزیر است میان دشواری‌های زندگی شخصی و چالش‌ها و تنش‌های زندگی اجتماعی تعادل برقرار کند.

درباره‌ی کتاب صوتی انسان معیار

معصومه چهاردوری در کتاب صوتی انسان معیار از زندگی انسان متوسط‌الحال جامعه‌ی ایرانی می‌گوید؛ انسانی که میان پیچیدگی‌های تناقض‌های درونی و تعارضات اجتماعی گرفتار آمده است. او برای تشریح مقصود خود از شعار مشهور پروتاگوراس استفاده می‌کند که: «انسان معیار همه‌چیز است». اما آیا واقعاً این‌طور است؟ آیا همان‌طور که سوفسطاییان باور داشتند، منشاء خرد و معرفت در جهان، انسان و حس اوست؟ انسانی که به اقتضاء زمان و مکان، ادراک متفاوتی از حقایقِ ثابت دارد؟ این باور و ادعا که انسان معیار حقیقت است، نگرشی بود که اندکی بعد مورد تردید متفکران قرار گرفت و توسط بزرگانی نظیر سقراط، افلاطون و ارسطو به باد انتقاد گرفته شده و مردود دانسته شد. با این وجود هنوز ریشه‌ای این تفکر را می‌توان در برخی جهان‌بینی‌های عصر مدرن یافت؛ آنجا که انسان محور و مرکز جهان دانسته می‌شود و هر چیز که هست و هر آنچه که پدید می‌آید، همه باید در خدمت او باشند.

معصومه چهاردوری در کتاب صوتی انسان معیار تلاش کرده است با روایتی کوتاه، این تفکر درونی‌شده در انسان معاصر را به باد انتقاد بگیرد و جایگاهش در جهان هستی را به او یادآور شود. این کتاب صوتی را به کوشش خانه‌ی داستان چوک و با خوانش زینب قادری می‌شنوید.

کتاب صوتی انسان معیار برای چه کسانی مناسب است؟

شنیدنِ کتاب صوتی سنگ انداز را به تمامی طرفداران داستان‌های کوتاه فارسی پیشنهاد می‌کنیم.

در بخشی از کتاب صوتی انسان معیار می‌شنویم

دختر با دسته‌‌ی بادکنک‌های رنگی‌اش دنبال ماشین‌ها می‌دود. پسر شیشه‌ی ماشین‌ها را پاک می‌کند. زن کولی اسپندان را می‌چرخاند. رادیو سرخوش صبح‌ به خیر می‌خواند. مادر طبق معمول سر برادر جیغ می‌زند و پسر خر هوش همسایه را به سرش می‌کوبد. برادر نمی‌تواند با دست‌های لرزانش دایره‌ی امتحانی‌اش را رسم کند. پدر که کمربند را روی شکمش هی شل و سفت می‌کند، با غیظ روی دکمه‌ی OFF فشار می‌دهد. یک مرغ یخی با عجله از دستم درون زودپز می‌سُرد. مادر می‌گوید: «آروم‌تر! این همه سر و صدا برای چیه دقیقاً؟» با عصبانیت و در حالی که دلم برای هر دوی‌شان می‌سوزد، به آن‌ها نزدیک می‌شوم: «آخه مادر من مگه المپیاد داره بچه؟! به خدا که آخر سر این سخت‌گیری‌های شما نتیجه‌ی عکس می‌ده.» مادر می‌گوید: «بالای سر ما وایستادی که چی؟! سایه‌ات رو کم کن!»

فهرست مطالب کتاب صوتی